خاطرهای تازه
چند هفتهٔ پیش ایمیلی از خانم آرمسترانگ، مدیر دبستان وارگاس، آمد که فردا روز تمرین جهت آمادگی برای تیراندازی مدارس است و والدین باید بچهها را از قبل توجیه کنند.
خاطرهای تازه
چند هفتهٔ پیش ایمیلی از خانم آرمسترانگ، مدیر دبستان وارگاس، آمد که فردا روز تمرین جهت آمادگی برای تیراندازی مدارس است و والدین باید بچهها را از قبل توجیه کنند.
«جنگل گریان» مجموعهٔ ۴۸ شعر سپید از مهسا چراغعلی است که در ۸۸ صفحه گردآوری شده و انتشارات فصل پنجم آن را به سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است. این شعرهای برای سنین آغازین جوانی شاعر است (متولد ۱۳۶۸ و نشر ۱۳۹۶!) و پر است از شور جوانی و عشق. مضمون همهٔ شعرها عشقی زنانه به معشوقی است که اگر کلیت ادبیات عاشقانهٔ فارسی را در نظر بگیریم، خرق عادت است. این مجموعه به شکل غیربدیهیای خوب است. به قول حافظ شیرازی:
یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
چکیدهٔ حرفهای شاعر از این بریده از شعر او که عنوان کتاب هم در آن است درمیآید:
حسین منزوی غزلسرای مطرح معاصر است که معمولاً همردیف سایه و شهریار از نظر شاعرانگی، و همردیف بهبهانی و بهمنی و نیستانی از نظر نوآوری یاد میشود. باید ببینیم چه شد منزوی اینقدر در زمینهٔ غزل مطرح شد. در اینجا بهانهای میشود که نظرم را مختصراً بگویم.
در این روزها که در هجمهٔ خبرها و تحلیلهایی هستیم که بالا و پایینِ همهٔ رنگها را سیاهی میبینند، حال قفسهٔ کتابم هم تعریفی نداشت: مشتی کتاب علوم اجتماعی در مورد ایران و مشکلاتش، کلی رمان و داستان در مورد دردهای عمیق بشر و چند کتاب دیگر؛ برخی انگلیسی و برخی فارسیِ یادگار از سفرم به ایران. یکهو یاد این کتاب افتادم که سیدمجتبی قافلهباشی، همدانشگاهی سابق و مستندنگار شرکتهای دانشبنیان، در سفر اخیرم به ایران طی دیدار در کافه-کتابفروشی خیابان انقلاب به من هدیه داده بود. طبق معمول از چنین کتابهایی برکنارم چرا که تجربه نشان داده است این کتابها تصویری غیرواقعی از زیست ایرانی را بازنمایی میکنند. اما باید اعتراف کنم حداقل در مورد این کتاب سخت در اشتباه بودم.
این مطلب از من در بخش نقد داستان شهرستان ادب منتشر شده است: پیوند به مطلب
در زمانهای که خروجی ادبیات داستانیاش، از معروفترین و پرسابقهترین ناشرها و نویسندگان، پر از خطاهای فاحش روایتی و زبانی است، خیلی انتظار نمیرود نویسندهای جوان، روی موضوعی تمرکز کند که هم وارد شدن به آن زمان زیادی میگیرد و هم پرداختن به آن، دردسرهای زیادی را به همراه میآورد. در این زمانۀ کتابنخوانی و سیطرۀ شبکههای اجتماعی با پیامهای چندخطّی که آن چند خط هم معمولاً پر است از خطاهای فاحش املایی، جرأت میخواهد نوشتن کتابی در ۷۵۰ صفحه در مورد موضوعی که مخاطبانش دستکم بخشیهایی از آن را پای این روضه و آن هیئت شنیدهاند.
این کتاب مجموعهٔ چند گفتار در مورد توسعه از استادان علوم انسانی ایران در سال ۱۳۹۶-۱۳۹۷ است. نام استادان همانی است که روی جلد نوشته شده است. متأسفانه نگاه سوگیرانه و روساختی در مطالب این نوشتهها موج میزند. غیر از دو مقاله از سعید لیلاز و عبدالعلی قوام که بیشتر بحث روی زمین کردند و هشدارهایی در مورد موانع توسعه دادند، بقیهٔ مطالب سرشار از شعارزدگی با سوگیری اصلاحطلبی عرفی است. به نظرم رسید اگر ایرادگیری از احمدینژاد و تشویق به تنشزدایی دورهٔ روحانی را از این استادان محترم بگیریم، حرفی برای گفتن دارند؟ و جالبتر آن که با این طرفداری از نگاه توسعهمدارانهٔ روحانی، چند ماه بعد از انتشار این کتاب منجر به آبان ۹۸ میشود (لیلاز خود از طرفداران تغییر قیمت سوخت بود و در صدا و سیما رسماً از این کار دفاع کرد).
متأسفانه حرفهای ابنالوقتی در این کتاب موج میزند. امید داشتم این کتاب مجموعهای از حرفهای عمیق از افراد با تفکرات مختلف باشد، اما پنداری چند استاد دور هم نشستهاند و هر کسی حرف آن یکی دیگر را تأیید کرده است و همین و بس.
العلم هو الحجاب الاکبر
تو آب دیدهای آیا؟ سراب خواهد شد
خیال خام خمارت خراب خواهد شد
چه سود ندبهٔ ماهیِ تُنگِ تنهایی؟
که عاقبت تب و تابش حباب خواهد شد
به قلب یخزده میگفت آدم برفی
همین که آب شوی انقلاب خواهد شد
به شیخ شهر بگویید هر چه میداند
میان او و حقیقت حجاب خواهد شد
میان مرگ و تجاهل کسی چه میفهمد
تن تکیدهٔ ما گورخواب خواهد شد
ز ساز خسته شنیدم که گوشهٔ بیداد
ز زخمههای پیاپی رهاب خواهد شد
هلال نازکِ ماهی به برکهها میگفت
که وقت آمدن آفتاب خواهد شد
شرنگ تلخ زمانه یقین بدان روزی
ز سوز آه ضعیفان شراب خواهد شد
کالیفرنیا؛ سپتامبر-اکتبر ۲۰۲۲
پینوشت
بیداد یکی از گوشههای دستگاه همایون است. رَهاوی یا رهاب یکی از ۱۲ مقام اصلی موسیقی قدیم ایران در دستگاه نوا و شور است. نام رهاوی به شکل «رَهاب»، «رُهاب» و «راهوی» نیز در متون آمده است. معنی این کلمه این گونه گفته شده: «راهوی آن است که کسی از خوف رهایی یافته باشد». در قدیم آن را مقامی حزنانگیز و حتی مقام گریه میدانستند. قدما معتقد بودند این مقام را بهتر است در مجالس کسانی نواخت که از موطن خود دور افتاده، و غریب هستند. (منبع: ویکیپیدیا)
(۱)
آب از آب
البته تکان نمیخورد
ابرها
اگر
صد سال دیگر هم نبارند…
(۴۶)
با نسیمی
وطنش را
از یاد
میبرد
ابر…
(۴۸)
بعد سالها
با دیدن ابرها
تمام درختان ذوق کردهاند
جوانه زدهاند
جز کاجهای بیتفاوت گورستان.
(۹۸)
نفرین کارتنخوابها
ابرها را
به گریه میاندازد…
این کتاب در واقع جمعآوری سلسله صحبتهای آقای جوادی آملی است در نقد نظریهٔ سکولاریسم. در مجموع کتاب خوبی است اما من چند مشکل اساسی با این کتاب دارم:
نخست و مهمترین مشکل آن که بحثها در مورد مسألهٔ حکمرانی است اما به هیچ وجه انضمامی نیست. نه وقتی در مورد لطمات سکولاریسم بحث میشود، معلوم است به چه چیزهایی اشاره میشود و نه وقتی که در مورد برکات حکومت دینی بحث میشود.
دوم آن که ارجاعدهی کتاب به منابع ناقص و گاهی کلیگوست. گاهی به فرهنگنامهها ارجاع میشود که جای سؤال دارد.
سوم آن که این کتاب قاعدتاً بخشیاش تخاطب نسل جوان و دانشگاهرفته است اما زبان نوشته زیاده از حد «علمایی» است.
چهارم آن که این نشر اسرا در قلم درشت با فاصله و فهرست چندین صفحهای نالازم انتهای کتاب دیگر شورِ اسراف در کاغذ را درآورده است. مخصوصاً در ایران که هم کاغذ گران است و هم قیمت کتاب تابعی است از تعداد صفحات آن.
از این ایرادها که بگذریم، پرسشی شبهبنیادین در ذهنم نقش بسته بود که پارسال این کتاب را تهیه کردم و اخیراً سراغ این کتاب رفتم: آن هم این که در جامعهای اگر اقلیت چشمگیر با دین کنار نیایند یا اگر در جامعهای تکاثر نظر باشد و هیچ کس نتواند بر سر یک متن (بگویید قرآن، انجیل یا هر متن مقدسی) به توافق برسد و مثلاً بگویند از کجا معلوم حرف شما درست است، آیا اینجا گروهی حتی اگر از نظر آماری بیش از نیمی از جامعه را تشکیل دهند میتوانند دیگران را الزام به حکومت دینی کنند؟ و دیگر آن که اگر بخواهند و نتوانند یا با این تکاثر فکری کنار بیایند، راه حل جایگزین برای حکمرانی چیست؟ بالأخره بخشی از ادعای سکولاریسم تکیه بر عرف در حکومتداری است و اینجا ظاهراً عرف عمومی حرف برای گفتن دارد. در این مورد خاص، کتاب سکوت کرده است و ظاهراً کارویژهٔ کتاب پاسخ به مسلمان معتقدی است که در مورد سکولاریسم شبهه دارند.
مردگان باغ سبز به خاطر همزمانی با سال ۸۸ دچار مشکلاتی در نشر شده بود. ظاهراً باغ سبزی که نویسنده مراد میکرده را ممیزیچی فهم نکرده است. این رمان را حدوداً ۹ سال پیش خواندم و قاعدتاً جزئیات زیادی از آن در خاطرم نیست؛ خاصه آن که کتاب را از کتابخانهٔ دانشگاه کلمبیا امانت گرفته بودم و الان در دسترسم نیست. مگر آن که در آن اندکی رئالیسم جادویی وجود دارد، از عمد متن داستان به گونهای است که پنداری بایرامی آن را از آذری ترجمه کرده است و مهمتر از همه در مورد واقعهای تاریخی در زمان نخستوزیری قوام است.
این رمان تصویری دردناک از اتفاقات تجزیهطلبان آذربایجانی مشهور به فرقهٔ پیشهوری در زمان پهلوی دوم است. شاید دردناکترین صحنهٔ این داستان وقتی باشد که یکی از تجزیهطلبها که سودای وفای عهد بیگانه در دل داشت، وقتی فضا برایش روشن شد، جنون گرفت و به خروش رود ارس نگریست و قهقهه زد.