
رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی العال میافتد.

رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی العال میافتد.

فاضل نظری بعد از گریههای امپراطور و اقلیت که هر دو قابل اعتنا هستند، کتاب به کتاب در درجازدگی خودش مصممتر میشود. شعرهای بیمکان و بیزمان و با مضامین تکراری با کمترین حد حسانگیزی.
راستی، این سبک کاغذ حرامکنی نشر دولتی که یک صفحه در میان خالی کامل است، در این وضع قیمت کاغذ واقعاً ستم است. سوره این کار را برای همهٔ کتابهای فاضل و برخی دیگر از کتابها مرتکب شده است.

یک کار به معنی واقعی کلمه لوس و بیفکر. عسکری در شعرهایش هم از دامن و لب و گوشواره و نامزد سرباز و این جور مضامین معمولاً به جز استثناهایی جلوتر نمیرود. این کارش که نثر است و واویلا. آش خیلی شور شده؛ خیلی!
پ.ن. وقتی به تعداد تجدید چاپهای زیاد کتاب فکر کردم، بیخود یاد مهدی سهیلی افتادم (هیچ وقت مهدی سهیلی نخواندهام و قضاوتی در مورد کیفیت شعرهایش ندارم).

این کتاب جزو مجموعهٔ گزینه اشعاری است که نشر مروارید برای شاعران مطرح معاصر سالهاست در قطعهای مختلف از جمله جیبی منتشر میکند و برای من جزو خاطرهانگیزترین و جذابترین مجموعه گزینه شعر است.
کل این کتاب ۳۴۰ صفحه است که شروعش با مقالات چند نفر از جمله اخوان ثالث و جلال آل احمد است. ترتیب شعرها از آخر به اول است. نیما برخلاف بسیاری از شاعران معاصر هر چه جلوتر رفت بهتر شد: معمولاً شاعران از میانسالگی به بعد در دستاوردهای جوانیشان درجا میزنند و چیز زیادی برای عرضه ندارند. اکثر شعرهای معروف نیما، به غیر از منظومهٔ افسانه، برای ده سال آخر عمر نیما یوشیج است.
نوآوری نیما فقط در ظاهر نبود؛ او همراه با مشروطه و تجدد، این تفکر را در شعر خودش ساری و جاری کرد؛ کما این که در بخشی از منظومهٔ بلند فسانه میگوید (حرف درگوشی: تصنیف فسانه از ایرج بسطامی را گوش کنید. این تصنیف بخشی از همین منظومهٔ افسانه است.)
حافظا! این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقیست؟
نالی ار تا ابد، باورم نیست
که بر آن عشقبازی که باقیست
من بر آن عاشقم که رونده است
او همچنین اصطلاحات مازندرانی را به شعر وارد کرد. به قول خودش، ما شمالیها به جای برداشتن میگوییم گرفتن. چه ایرادی دارد من به زبان مادری همین طور بگویم؟ (چقدر سال اول دانشگاه سر همین «گرفتن» گفتن مورد تمسخر قرار گرفتم تا کمکم یاد بگیرم تهرانیطور حرف بزنم!)
در راه چالوس نزدیکیهای مرزنآباد، راه فرعیای است به سمت یوش. بارها و بارها این تابلو را دیدم ولی هیچ وقت فرصت نکردم به یوش بروم. اصلاً پسوند «یج» در سمت ما خیلی مرسوم است مثل انگورج که ظاهراً برای مردم اهل روستانی انگوران است یا الآملج برای روستای الآمل. لذا به قول معروف اگر تصاویر بدیع نیما برای خیلیها احساس است؛ برای ما خاطره است. بچه که بودیم فکر میکردیم قورباغه بکشیم، باران میگیرد. خدا ما را ببخشد؛ یکی دو بار مرتکب این خبط شدیم و باران آمد. البته احتمالات را وسط بیاریم، اتفاق عجیبی نبود. نیما هم میگوید: «قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟»
در مقایسه با اخوان ثالث و شاملو، زبان نیما خیلی سست است؛ در مقایسه با سهراب سپهری، کمتخیل و در مقایسه با فروغ فرخزاد کماندیشه اما همهٔ اینها مهم نیست. مهم آن است که نیما خطشکن بود. ای کاش شعر نیمایی بیشتر پی گرفته میشد. نمیدانم چرا شاعران معاصر، پنداری نیمایی را در شأن خود نمیبینند غیر از استثناهایی مثل شفیعی کدکنی و قیصر امینپور.
ایران که رفته بودم شمارهای از مجلهٔ «اندیشهٔ پویا» خریدم که در چند صفحه اسناد جالبی از نشریات آن زمان در مورد طرفداران و مخالفان نیما یوشیج آورده است. فرصت کردید بخوانید:
https://www.jaaar.com/kiosk/issues/info/AndishePouya/2021-10-26

«تالار گرگ» اولین مجموعه از سهگانهٔ تامس کرامول است که هر سه جلد کتاب خوشاقبال بوده است. جلد اول که همین کتاب حاضر است جایزهٔ بوکر گرفته است، جلد دوم همین طور و جلد سوم نامزد این جایزه شده است. چنین چیزی یک دستاورد بزرگ برای «هیلاری منتل» نویسندهٔ این رمان است.
داستان بر اساس وقایع تاریخی قرن شانزدهم است. شخصی به اسم کرامول که از خانوادهٔ فقیری در اسکاتلند کمکم به مراحل بالای میرسد و در نهایت وکیل هِنری هشتم میشود. هنری بچهدار نمیشود و به همسرش علاقهای ندارد و دوست دارد با زنی دیگر ازدواج کند. کرامول به او در این راه کمک میکند و ظاهراً در این مسیر تاریخ سلطنت سنتی بریتانیا دستخوش تغییرات اساسی میشود.
نویسنده از فن عجیبی برای روایت انتخاب کرده است. همه چیز از زاویهٔ دید کرامول روایت میشود اما ضمیر شخصی او «او»ی سوم شخص است، نه اول شخص.
از این حرفها بگذریم. اواخر دورهٔ دکتری، این رمان را استاد راهنمایم که خود بریتانیایی است و اهل لندن به من پیشنهاد داده بود که بخوانم. پشت گوش انداختم تا دو ماه پیش. شروع به خواندن کردم. جذبم نکرد. سرمقالهٔ نیویورکر در مورد تشویق داوران جایزهٔ نوبل به اهدای جایزه به سلمان رشدی، بعد از حادثهٔ اخیر در نیویورک، باعث شد دوباره برگردم به کتاب. حس میکردم ممکن است امسال به منتل برسد؛ به خاطر این همه دستاورد ادبی که بیشتر از رشدی هم هست ولی به خاطر کمحاشیه بودنش کمتر شناختهشده است. باز هم دلسرد شدم. فوت ملکه و همهٔ حواشیاش باعث شد باز برگردم به کتاب. چند صفحه خواندم و دلسرد شدم. و نهایتاً خود هیلاری منتل نویسندهٔ کتاب از دنیا رفت و باز به سراغ کتاب رفتم و دلسرد برگشتم. یکچهارم کتاب را خوانده و ناتمام رها کردهام. شاید برای کسانی که تاریخ بریتانیا را خوب میفهمند (مثل استاد بریتانیاییام) با این رمان خوب ارتباط برقرار کنند و برای یکی مثل من شاید نه!
جایزهٔ بوکر سال به سال بیشتر روی عنصر فنی رمان تأکید دارد. به همین خاطر به نظرم میآید بیشتر به خرق عادتهای ادبی جایزه میدهد تا جذابیت داستانی و هنری. به همین خاطر این شاید سومین کتاب بوکر-بردهای باشد که نیمه رهایش میکنم. امروز هم قرار است برندهٔ ۲۰۲۲ این جایزه اعلام شود.
البته کتابهای خوبی از بوکر هست که پیشنهاد میکنم بخوانید مثل «بازماندهٔ روز» از ایشیگورو، «رسوایی» از کوتزه، «خدای چیزهای کوچک» از آرونداتی روی و «خائن (وطنفروش)» از پاول بیتی. همهٔ این رمانها البته از جنبهٔ فنی نوآوریهایی دارند.

خاطرهای تازه
چند هفتهٔ پیش ایمیلی از خانم آرمسترانگ، مدیر دبستان وارگاس، آمد که فردا روز تمرین جهت آمادگی برای تیراندازی مدارس است و والدین باید بچهها را از قبل توجیه کنند.

«جنگل گریان» مجموعهٔ ۴۸ شعر سپید از مهسا چراغعلی است که در ۸۸ صفحه گردآوری شده و انتشارات فصل پنجم آن را به سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است. این شعرهای برای سنین آغازین جوانی شاعر است (متولد ۱۳۶۸ و نشر ۱۳۹۶!) و پر است از شور جوانی و عشق. مضمون همهٔ شعرها عشقی زنانه به معشوقی است که اگر کلیت ادبیات عاشقانهٔ فارسی را در نظر بگیریم، خرق عادت است. این مجموعه به شکل غیربدیهیای خوب است. به قول حافظ شیرازی:
یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
چکیدهٔ حرفهای شاعر از این بریده از شعر او که عنوان کتاب هم در آن است درمیآید:

حسین منزوی غزلسرای مطرح معاصر است که معمولاً همردیف سایه و شهریار از نظر شاعرانگی، و همردیف بهبهانی و بهمنی و نیستانی از نظر نوآوری یاد میشود. باید ببینیم چه شد منزوی اینقدر در زمینهٔ غزل مطرح شد. در اینجا بهانهای میشود که نظرم را مختصراً بگویم.

در این روزها که در هجمهٔ خبرها و تحلیلهایی هستیم که بالا و پایینِ همهٔ رنگها را سیاهی میبینند، حال قفسهٔ کتابم هم تعریفی نداشت: مشتی کتاب علوم اجتماعی در مورد ایران و مشکلاتش، کلی رمان و داستان در مورد دردهای عمیق بشر و چند کتاب دیگر؛ برخی انگلیسی و برخی فارسیِ یادگار از سفرم به ایران. یکهو یاد این کتاب افتادم که سیدمجتبی قافلهباشی، همدانشگاهی سابق و مستندنگار شرکتهای دانشبنیان، در سفر اخیرم به ایران طی دیدار در کافه-کتابفروشی خیابان انقلاب به من هدیه داده بود. طبق معمول از چنین کتابهایی برکنارم چرا که تجربه نشان داده است این کتابها تصویری غیرواقعی از زیست ایرانی را بازنمایی میکنند. اما باید اعتراف کنم حداقل در مورد این کتاب سخت در اشتباه بودم.


این مطلب از من در بخش نقد داستان شهرستان ادب منتشر شده است: پیوند به مطلب
در زمانهای که خروجی ادبیات داستانیاش، از معروفترین و پرسابقهترین ناشرها و نویسندگان، پر از خطاهای فاحش روایتی و زبانی است، خیلی انتظار نمیرود نویسندهای جوان، روی موضوعی تمرکز کند که هم وارد شدن به آن زمان زیادی میگیرد و هم پرداختن به آن، دردسرهای زیادی را به همراه میآورد. در این زمانۀ کتابنخوانی و سیطرۀ شبکههای اجتماعی با پیامهای چندخطّی که آن چند خط هم معمولاً پر است از خطاهای فاحش املایی، جرأت میخواهد نوشتن کتابی در ۷۵۰ صفحه در مورد موضوعی که مخاطبانش دستکم بخشیهایی از آن را پای این روضه و آن هیئت شنیدهاند.