آنا، امیلی و شارلوت برونته، دختران پاتریک برونته کشیش ایرلندی، جزء رازآمیزترین افراد در تاریخ ادبیات کلاسیک هستند. این سه خواهر، عمر طولانیای نداشتند. آنقدر زیبا نبودند که بتوانند ازدواج کنند (به غیر از شارلوت که بیشتر از بقیهٔ خواهرها عمر کرد و یک سال بعد از ازدواج دیرهنگامش مرد)، و مهمتر از همه، استعداد عجیبی در نویسندگی داشتند. در دورهای که بدبینی مفرطی نسبت به نویسندگی زنها وجود داشت، این سه خواهر با نامهای مردانه کتابهایشان را منتشر کردند و بعد از انتشار این کتابها، بحثهای بسیاری در مورد واقعی بودن این اسمهای مردانه در میان منتقدان شکل گرفت. از میان آثار این سه خواهر، دو اثر در ادبیات کلاسیک انگلیس ماندگار شد: «بلندیهای بادگیر» نوشتهٔ امیلی برونته و «جین ایر» نوشتهٔ شارلوت برونته. هر دوی این کتابها در فهرست صدتایی «دیلی تلگراف» و «آبزرور» قرار گرفتهاند و البته بلندیهای بادگیر در فهرستهای دیگری همچون فهرست «کتابخانهٔ نروژ» و حتی «سیاههٔ صدتایی» رضا امیرخانی وجود دارد. چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی از داستان جین ایر وجود دارد و از این جهت، این داستان همتراز آثار ادبی بزرگ مانند «بینوایان» است.
«جین ایر» به صورت روایت اول شخص نوشته شده است. حتی در عنوان کتاب تأکید شده که این کتاب یک زندگینامه یا اتوبیوگرافی است. جین دختری است که پدر و مادرش را در خردسالی از دست میدهد و تحت سرپرستی داییاش قرار میگیرد. بعد از مرگ زودهنگام داییاش، زندایی او تا مدتی جین را تحمل میکند ولی بالاخره تصمیم میگیرد جینِ دهساله را به مدرسهٔ دینی مخصوص دختران یتیم بفرستد. این مدرسه زیر نظر مرد مذهبیای به اسم براکلهرست مدیریت میشد. براکلهرست مردی خشک و نفرتانگیز بود که تنها هدفش تربیت دخترها در راه دین بود و روزگار را بر دانشآموزان مدرسه آنقدر سخت کرد که به خاطر بهداشت کم و سوءتغذیه بسیاری از دانشآموزان مدرسه جان سپردند. جین بعد از پایان درس و در هجده سالگی، شغلی برای خود دست و پا میکند و معلم سرخانهٔ دختری به اسم آدله در عمارت ادوارد راچستر میشود. ارتباط عاطفی راچستر و جین، داستان را به اوج میرساند و تقریباً ۷۰٪ انتهایی داستان پر از کش و قوسهای عاطفی جین در مورد زندگیاش است.
اگرچه این داستان، مانند داستان «بلندیهای بادگیر»، قوت و عمق فکری رمانهای کلاسیک روس را به هیچ وجه ندارد، دارای نقاط قوتی است که توانسته پس از گذر دههها، هنوز در میان بزرگترین آثار داستانی دنیا باقی بماند. روایت داستانی پیچیده اما سلیس طوری است که خیلی سخت بشود کتاب را زمین گذاشت و به فکر ادامهاش نبود. با آن که روایت شخص اول معمولاً دارای محدودیت دیدگاهی در شرح داستان است، اما به نویسنده این کمک را کرده که بتواند احساسات قهرمانش را بیان کند. در عین حال، نویسنده به دام توضیح به جای تصویر احساسات بقیهٔ شخصیتها نیفتاده است. به عنوان مثال، به جای آن که مستقیماً بگوید که سنتجان خاطرخواه روزاموند اولیور شده است، حالت صورت او را مانند فشار دادن لبها و سرخ شدن صورت بعد از دیدن روزاموند به زیبایی تصویر میکند. با وجود وجه عاشقانهٔ داستان، نحوی از محتوای سهل ممتنع در این داستان وجود دارد که باعث زیبایی بیشتر اثر شده است. جین ایر، نمایندهٔ شخصیت مستقل زن انگلیسی و قهرمان زنی است که در دورهٔ مردسالاری قرن نوزدهم، از جنگیدن نمیهراسد. حتی وقتی که کودک است حاضر به سر خم کردن مقابل خودخواهی پسرداییاش نمیشود.
در این داستان دو گونه از مسیحیت به نمایش گذاشته میشود. مسیحیتی که فقط فدا شدن در راه خدا را میطلبد، چه از گونهٔ خشنش در شخصیت براکلهرست، یا گونهٔ مهربانانهاش در شخصیت هلن یا گونهٔ عقلانیاش در شخصیت سنتجان. مسیحیت دوم گونهای است که جین ایر برای خود برگزیده است. او نه عشق بدون ازدواج (با ریچاردی که همسرش هنوز زنده است) را میپسندد و نه ازدواج بدون عشق (با سنتجان) را. از این نظر، این کتاب از «غرور و تعصب» نوشتهٔ «جین آستین» جلوتر است. در مجموع، این داستان هم سرگرمکننده است و هم آموزنده. البته همان طور که قبلاً اشاره کردم، در مقابل آثار کلاسیک روس از عمق کمتری برخوردار است.