خبرهای خوبی نمیرسد. از کجا؟ از همه جا؛ بیشتر از ایران.
اما یک خبر و نگاه من و بازنگریام: مردم بیفرهنگ باز روانهٔ جادهٔ چالوس شدهاند. خبر از خانواده میرسد: وضع افتضاح است. شهر قیامت است. جابهجا ساحل پر از آدم است. کرونا و فاصلهٔ اجتماعی کجا بود؟ بیا و ببین!
پیشنوشت
متولد شهر چالوس هستم و تا هجده سالگی، قبل از ورود به دانشگاه، همیشه آنجا بودهام. مثل بسیاری از همشهریهایم هنوزاهنوز با مفهوم «تهرانیها» کنار نیامدهام: «تهرانیها» یعنی کسانی که پولدارند، آخر هفتهها و تعطیلات آوار شهر میشوند، باعث شلوغیاند، با خودروهای آخرین مدلشان و با لباسهای عجق و وجقشان شهر را و فرهنگ بومی شهر را خراب میکنند. با پولی که معلوم نیست از کجا به دست آوردهاند، از بومیها زمین سابقاً کشاورزی میخرند و ویلاهای بدقواره میسازند. خیلی طول کشید که برای ذهن نوجوان من جا بیفتد بعضی از این «تهرانیها» حتی ساکن تهران نیستند. و بعدتر موقع تعطیلات مرسوم، همخوابگاهیها حتی به شهرهای دور میرفتند (مثلاً مشهد) ولی من جرأت رفتن به شهر خودم را نداشتم. مثلاً یک بار که مجبور شدم عید فطر به چالوس بروم، فقط شانزده ساعت در راه بودم: راه بند آمده بود.
میاننوشت
اینجایی که زندگی میکنم سرسبز است. نزدیکیمان برکه و دریاچه کم نیست ولی گاهی آدم دلش میخواهد دریا ببیند. مخصوصاً اگر دریایش اقیانوس باشد و اقیانوسش اطلس. گفتیم مردم آمریکا که بافرهنگند و فهیم و الان دریا خلوت است. دیگر نیازی نیست برای چادری دیدن دیگران عینک دودی جوشکاری بزنیم! پس راهی شویم. مسیر یک ساعت و ربع راه است. به ساحل میرسیم. جابهجا پر از آدم است. فاصلهشان چقدر؟ خیلی کم. جمعیتشان: خیلی زیاد. بیخیال ساحل میگوییم در مسیر ساحلی راه برویم. جمعیت بیشتر است. بوی علف میآید. احتمالاً علفش ماریجوآناست. مغازهها بازند و جوانها علفکشان پیاده خیابان را گز میکنند. ما به کجا میرویم؟ عزم تماشا کهراست؟ به خانه برمیگردیم.
لابد انتظار داشتید بروم از نزدیک عکس بگیرم؟ اگر تصویر را بزرگتر کنید چادرهای ساحلنشینان نمایان میشود.
تصویر ساحل شمال ایران دیروز به دستم میرسد. مقایسه میکنم. فاصلهٔ بین افراد کم است اما بسیار بیشتر از ساحل آتلانتیک سیتی نیوجرسی.
پینوشت
چند ماه پیش، به محض بازگشایی دیزنیلند در ایالت فلوریدا، در یک روز ۱۵ هزار مبتلای جدید فقط در این ایالت به صورت رسمی گزارش شده است.