غربت به کوچه دوباره سرک کشید

بختک به خواب شب کوچه‌ها پرید

 

این اشک‌ها همگی بی‌پدر شدند

خون‌گریه از شب هر کوچه‌ای چکید

 

جاهای پای خدا ناپدید شد

دیگر نگاه خدا را کسی ندید

 

دنیا نگاه شما را به باد داد

از باغ چشم شما میوه‌ای نچید

 

ضربت به فرق شما غبطه می‌خورد

کز عشق با همگان فرق می‌کنید

 

این کوچه بی‌تو مرا بغض می‌کند

ای گریه‌ها همه‌تان قاتلِ منید

 

حالا تمام شدم با غروب تو

شاعر بدون تو از کوچه‌ها رهید

 

 

*******

 

 

این خیابان

که بی‌خودم

حتی بی‌تو

این کوچه

که دارم مرور می‌شوم

این باد

بوی خانۀ مادربزرگ نمی‌دهد

 

وقتی عبور می‌شوم

نگاه‌ها خیره

و من

بی‌خود

که زل زده‌ام

و موهایی که زده‌اند بیرون از روسری‌ها

آبشارها

بر قلبم آوار می‌شوند

این زیرخاکی خودش را گم کرده است

این جا

بوی خانۀ مادربزرگ نمی‌دهد.

 

 

**********

 

 

طرحی از خودم

باز روبروی خودم نشسته‌ام

تنم را

 آه ...

آه

این من

این منِ کدر

دیگر به دردِ من نمی‌خورد