محمدصادق رسولی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت‌های پراکنده» ثبت شده است

هوش مصنوعی و اخراج‌های گسترده


شرکت‌های موسوم به فناوری از سال ۲۰۲۲ تاکنون حدوداً در مجموع ۳۰۰ هزار نفر را اخراج کرده‌اند که شاید بیش از هفتاد درصد این جمعیت از آمریکا و عمدتاً از سه منطقهٔ نیویورک، کالیفرنیا و سیاتل (ایالت واشنگتن) باشند. این تعدیل نیرو خوشبختانه هنوز پرِ مرا نگرفته است اما بسیاری از دوستانم اخراج شده‌اند. خیلی‌ها با ویزای کاری هستند که تنها به آنها اجازهٔ بیکاری حداکثر ۶۰ روزه می‌دهد و بعد از پایان مهلت بیکاری، باید کشور مقصد را ترک کنند. بسیاری از هندی‌ها به دلایلی که اینجا جایش نیست سال‌های سال با ویزای اچ-وان-بی در آمریکا هستند و عملاً بیش از ۱۵ سال طول می‌کشد که اقامت دائمی بگیرند. خیلی‌های دیگر اخیراً خانه خریده‌اند و قسط خانه‌ها معمولاً سی‌ساله است و اگر نتوانند از پس مخارج قسط بربیایند، کل خانه شامل هر چه که قبلاً پیش‌پرداخت و قسط داده‌اند مصادره می‌شود. یعنی یک شکست اقتصادی تمام و کمال.

ادامه مطلب...
۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۴۹ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

تراشیدن ریش

قطار
با قطار استانی سمنان به مشهد می‌رویم. قطار مشکل گرمایش دارد و آنقدر بخاری‌هایش گرم است که بیشتر مسافران در کوپه را باز گذاشته‌اند. از دست گرما، به راهروی قطار پناه می‌برم. به مشهد نزدیک شده‌ایم. شب است و یخ‌بندان ریل‌ها مشهود است. روز قبل قطارهای این مسیر همه از کار افتاده بودند. صدای گفتگوی خانم‌ها از کوپهٔ کناری می‌آید. سر برمی‌گردانم، خانم جوانی نشسته است و از این که با همسفرانش آشنا شده، ابراز خشنودی می‌کند. 
«دفعهٔ پیش تو همین ایستگاه، خانمه با چادر محکم دستمو گرفته، می‌گه‌ از ما حیا نمی‌کنی، لااقل از امام رضا حیا کن.»
قطار در ایستگاه نگه می‌دارد. همان خانم جوان است. از تیپش برمی‌آید دانشجو باشد. تنها کسی است که بی‌حجاب از قطار در می‌آید.

 

ادامه مطلب...
۱۲ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

بوی خون

فرودگاه امام خمینی برای من تداعی نشدن دارد. همیشه یک جای کار باید بلنگد. این بار متصدی بلیط کارآموز بود و همکارش داشت پا به پا می‌بردش برای آن که کارش را یاد بگیرد: «برو رو بردینگ، خب… حالا تراول ۲ رو کلیک کن… آهان». بیست دقیقه‌ای کار پنج دقیقه‌ای ما طول کشید اما جلو رفت. بسیاری دیگر از جاها هم کاری که می‌توانست جلو برود جلو رفت. در هر فرودگاهی که رفته‌ام، مسافر خسته باید اول بارش را تحویل هواپیمایی دهد، بعد از گشت امنیتی بگذرد. اما اینجا به هر دلیلی که نمی‌فهمم، دو سطح امنیتی وجود دارد. اگر می‌ترسند کسی قبل از پرواز بمبی چیزی داشته باشد، خب می‌تواند قبل از گشت امنیتی، قاطی آن همه آدم که برای بدرقه آمده‌اند کارش را بکند.

ادامه مطلب...
۱۱ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

من و رؤیای آمریکایی

پیش‌نوشت

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۰۱ ، ۲۱:۲۹ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

چند فقره توضیح واضحات به بهانهٔ طرح جلد نیویورکر

خاطره‌ای تازه


چند هفتهٔ پیش ایمیلی از خانم آرمسترانگ، مدیر دبستان وارگاس، آمد که فردا روز تمرین جهت آمادگی برای تیراندازی مدارس است و والدین باید بچه‌ها را از قبل توجیه کنند.

ادامه مطلب...
۲۲ مهر ۰۱ ، ۲۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

شرابه‌های سفر ۱۸: فضلهٔ سگ

پیش‌تر مطلبی در مورد سگ نوشته بودم. این مطلب هم در مورد سگ است البته بیشتر در مورد فضلهٔ سگ. شنیده‌ام با افزایش سبک زندگی سگی در تهران، فضلهٔ سگ در خیابان‌ها زیاد دیده می‌شود و از قضا شپش در مدارس شمال شهر بیشتر از جنوب شهر است. بگذریم.

در نیویورک چهار قانون اصلی در مورد سگ‌ها وجود دارد: ۱) جمع کردن فضلهٔ سگ بلافاصله بعد از قضای حاجت. در صورت عدم تبعیت قانون تا سقف ۱۰۰۰ دلار جریمهٔ نقدی. ۲) رها ساختن سگ از افسار به هر عنوانی غیرقانونی است. تنها استثناء پارک‌های مخصوص سگ‌هاست. ۳) برخی از مجتمع‌های مسکونی نگهداری سگ را ممنوع اعلام می‌کنند. بعضی از مجتمع‌ها برای هر سگ اجاره‌ای در حدود ماهی ۳۰ تا ۵۰ دلار در نظر می‌گیرند. ۴) آوردن سگ در بعضی از مکان‌ها مانند اماکن طبیعی یا پارک‌های مخصوص بازی کودکان ممنوع است. مصداق را شهرداری تعیین می‌کند و روی در پارک علامت ورود ممنوع سگ را می‌زند.

از چهارمی شروع کنم که تقریباً شوخی است. قوانین سگ در آمریکا تا حدی شبیه قانون حجاب در ایران است که نصفه‌نیمه اجرا می‌شود. آن‌قدری سگ در بعضی از مکان‌های ممنوع وجود دارد که آدم نمی‌داند به چه کسی اعتراض کند. سومی هم حداقل در مورد خانه‌های دانشگاهِ ما شوخی است. عملاً از هر سه خانه، در یکی از خانه‌ها سگ زندگی می‌کند. دومی هم شوخی است. بارها شده سگی به طرف ما بدون افسار بیاید و صاحبش بگوید «اوه. پسر یا دختر خوبی است [اشاره به سگش]. فقط دوست دارد مهربانی ببیند.» بماند که یکی از دوستان پزشک ما می‌گفت شبی نیست در بیمارستانی که کار می‌کند چند مورد پارگی صورت بچه‌های خردسال از قِبَل مهربانی سگ‌های خانه مشاهده نشود.

اما از هر چه بگذریم، سخن فضله خوش‌تر است. محله‌ای که در آن زندگی می‌کنیم محلهٔ یهودی‌های اصالتاً روس‌تبار است و ساکنانش عمدتاً وضع مالی خوبی دارند؛ نشان به نشان خانه‌های ویلایی بزرگ و خودروهای بنز و بی‌ام‌دابلیو و آیودی شاسی‌بلند. ما هم به فضل دانشگاه و خانهٔ یارانه‌ای‌اش در این محله زندگی می‌کنیم. خیلی کم دیده‌ام که صاحب سگ فضلهٔ سگش را جمع نکند. معمولاً همراه خودشان دسته کیسهٔ پلاستیکی می‌آورند و با دقت فضلهٔ تازه از تنور درآمده را در آن می‌گذارند. اما فقط بیست دقیقه پیاده از محله‌مان که دور بشویم، به محله‌ای می‌رسیم که عمدتاً اهل آمریکای لاتین هستند و از نظر اقتصادی بسیار فقیرند. در خیابان عملاً باید جلوی پایت را بپایی که «پا بر سر فضله تا به خواری ننهی». اخیراً به باغ وحش نیویورک در بخش مرکزی منطقهٔ برانکس رفتیم. این منطقه به وضوح فقیرنشین است. در پیاده‌روی این محله با نمایشگاه فضله‌های مختلف، خشک و تر، له‌شده از پای ناگهان عابری، دست‌نخورده و بکر، سیاه، قهوه‌ای تیره، زرد، خلاصه حالتان را بد نکنم، باید با دندهٔ سنگین حرکت می‌کردیم چون پیاده‌رو فضلنده بود. 

چند مقاله‌ای در مورد ظلمی که به حیوانات خانگی به خاطر خودخواهی انسان‌ها می‌شود خوانده بودم (نشانی‌شان خاطرم نیست). این هم یکی دیگر از توجیهات غربی برای تمتع از دنیاست. سگی که قرار است درنده و نگهبان باشد، شده است گوگولیِ آپارتمان‌های سی متری و چهل متری.   


۰۴ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۴۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

شرابه‌های سفر ۱۷: خانوادهٔ مندبل

مایکروسافت از همهٔ کارآموزها خواسته بود به سیاتل بیایند تا پروژهٔ کارآموزی‌شان را به صورت پوستر ارائه دهند. مشکلی وجود نداشت غیر از یک چیز. آن هم این که اکثر کارآموزها در سیاتل بودند ولی من که در دفتر کالیفرنیا، یعنی جنوب غربی آمریکا، کار می‌کردم، باید صبح زود پا می‌شدم می‌رفتم فرودگاه و ظهر می‌رسیدم سیاتل، شمال غربی آمریکا، و عصر برمی‌گشتم که شب برسم کالیفرنیا. 

توی هواپیمای خط هوایی دلتا در فرودگاه سن‌خوزه نشستم، درست کنار پنجره. بی‌باری غنیمت بود. با یک کوله‌پشتی و پوستر زود جاگیر شده بودم. خانمی چاق با موهایی قهوه‌ای که از چروک صورتش برمی‌آمد حداقل شصت سالی داشته باشد هن‌و‌هن‌کنان آمد طرف صندلی من. به شمارهٔ بالای سرم نگاه کرد و بازدمش را بیرون داد. ساک پت و پهنش را در باربند بالای صندلی جا داد و نشست: «آه. خسته شدم. صبح خوبی‌ست؛ نه؟» 

ادامه مطلب...
۰۱ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۱۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

بررسی سورهٔ انعام با توجه به تکنیک‌های روایت داستان

به جای مقدمه

نوشتن این مطلب برایم دشوار است. دلایلش واضح است؛ نه منتقد ادبی هستم، نه تحصیلات کلاسیک ادبیات داشته‌ام، نه قرآن‌شناس هستم و نه انس کافی با قرآن داشته‌ام. اما در خلال صحبت‌های ابن‌الوقتی با دوستان و شنیدن چند سخنرانی تفسیری سؤالی در ذهنم جرقه خورد که با جستجوی در اینترنت به جواب درستی در این باره نرسیدم. لذا خود آستین همت را بالا زدم و سعی بر آن داشتم که به بهانهٔ مرور سورهٔ انعام در جلسهٔ تفسیر قرآنی که با حضور تعداد کثیری از دوستان -در بهترین حالت ده نفر- برگزار می‌کنیم نگاهی از این زاویه به این سوره داشته باشم. سعی کردم که بی‌واسطه و بدون رجوع به تفاسیر در مورد آیات فکر کنم و البته یکی از نتایجی که گرفتم برایم هیجان‌انگیز بود: زمانی که مطلب را جمع و جور کردم، یکی از نتایج حاصله این بود که کل این سوره یک‌پارچه است و یک مضمون را می‌رساند. بعداً متوجه شدم که این سوره یک‌جا نازل شده و گویا بلندترین سوره‌ای است که یک‌جا نازل شده است.

بگذارید اول با چند پرسش آغاز کنم:

ادامه مطلب...
۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۶:۴۵ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

یادداشت: سبک زندگی امریکایی، روی دیگر ماجرا!

دوستی از من خواست در مورد سبک زندگی امریکایی بنویسم. گفتم که صلاحیتش را ندارم. اصرار کرد. شد این که می‌بینید.

ادامه مطلب...
۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۴:۰۱ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی