فرودگاه امام خمینی برای من تداعی نشدن دارد. همیشه یک جای کار باید بلنگد. این بار متصدی بلیط کارآموز بود و همکارش داشت پا به پا میبردش برای آن که کارش را یاد بگیرد: «برو رو بردینگ، خب… حالا تراول ۲ رو کلیک کن… آهان». بیست دقیقهای کار پنج دقیقهای ما طول کشید اما جلو رفت. بسیاری دیگر از جاها هم کاری که میتوانست جلو برود جلو رفت. در هر فرودگاهی که رفتهام، مسافر خسته باید اول بارش را تحویل هواپیمایی دهد، بعد از گشت امنیتی بگذرد. اما اینجا به هر دلیلی که نمیفهمم، دو سطح امنیتی وجود دارد. اگر میترسند کسی قبل از پرواز بمبی چیزی داشته باشد، خب میتواند قبل از گشت امنیتی، قاطی آن همه آدم که برای بدرقه آمدهاند کارش را بکند.