مشت نمونهٔ خروار:
"ابتدای باران"
من ِ شکسته، منِ بی قرار در اتوبوس
گریستم همهء جاده را، اتوبان را
مشت نمونهٔ خروار:
"ابتدای باران"
من ِ شکسته، منِ بی قرار در اتوبوس
گریستم همهء جاده را، اتوبان را
روچیر شارما جزو معروفترین تحلیلگران اقتصادی در آمریکاست. او این کتاب را در ۱۱ فصل نوشته و ۱۰ دلیل را برای رشد و افول دولتها از جهت اقتصادی برمیشمرد. این کتاب ۴۶۶ صفحهای پر است از اطلاعات فشرده در مورد شاخصهای مختلف اقتصادی که اصلاً امکان خلاصهنویسی برایش وجود ندارد. آنقدری نویسنده با دقت مثالزدنی اطلاعات در مورد کشورهای مختلف میدهد که تا آدم میآید یکیاش را هضم کند، با بعدی مواجه میشود.
اما با خودم فکر کردم برای ایران کدام از این دلایلی که برشمرده شده است مهماند:
این کتاب جزو اولین (شاید اولین) کتابها در مورد نظریهٔ موسیقی به زبان فارسی است. وزیری در سه بخش آشنایی با نوت و علامتگذاری، آشنایی با موسیقی ایرانی و آشنایی با موسیقی غربی کتاب را نوشته است. من این کتاب را در بخش اول کامل خواندم، و بخش دوم و سوم را تورق کردم. به جز هر چه پیش از این در مورد موسیقی میدانستم که هیچ، چیزی زیادی از این کتاب دستگیرم نشد. کتاب به شدت الکن است و با زبانی شبهقاجاری و با واژگانی غیرمنسجم (گاهی ایرانی و گاهی فرنگی) مسائل را تشریح میکند بدون آن که در مورد اصل نظریه حرفی بزند. خیلی دوست داشتم این کتاب از اصل مسألهٔ صوت و آکوستیک میآغازید و بعد به مسائل بعدی میرسید، اما چیزی شبیه به کتابهای آرایههای ادبی، پنداری با فهرستی از دستورنامچهها طرفیم که فهمیدهنفهمیده باید به خاطر بسپاریم. بخش موسیقی ایرانی خیلی گذری و بدون پرداختن به اصل مطلب تفاوتها و نکات خاص موسیقی ایرانی است. البتهٔ همهٔ این حرفها از دید مخاطب عام موسیقی است که به خاطر مؤانست کم با ساز ایرانی و بسیار اندک سازهای کلاسیک غربی، چیزهای مختصری در مورد موسیقی از قبل میدانسته و دوست داشته به اطلاعاتش افزوده شود، اما دریغ چنین اتفاقی حداقل برای من نیفتاد.
این کتاب قرار است در ۱۴۰ صفحه روایتگر تلاشی برای بومیسازی فناوری نانو کند اما آنقدر روایت مغلق است (پیچیده بار معنایی مغلق را ندارد) که از نیمه به بعد تصمیم گرفتم ادامه ندهم. کتاب سه نویسنده دارد که گاهی خودمانی مینویسند، گاهی در حد تاریخ بیهقی و اصلاً معلوم نیست کجا دارند روایت میکنند و کجا شعار میدهند. اگر چه نویسندهٔ اول از دوستان همدانشگاهی سابق است، اما نمیشود واقعیت را در مورد این کتاب کتمان کرد.
این کتاب جلد اول از مجموعهٔ دو جلدی از مقالات عبدالکریمی است که جلد اولش در 486 صفحه منتشر شده است. در این مقالات عبدالکریمی در سه موضوع اصلی صحبت میکند: ۱) نقد شهید مطهری، ۲) نقد اندیشهٔ ایجاد علم دینی در ایران، و ۳) نقد تئولوژی و دعوت به تفکر آنتولوژیک.
پارسال رفته بودم پیش یکی از همدانشگاهیهای سابق در دفتر دانشبنیان بنیاد نخبگان. این کتاب را توی دفتر ایشان دیدم و گرفتم.
تعدادی همدبیرستانی که از دبیرستان مذهبی امام صادق به دانشگاه تهران و بیشترشان دانشکدهٔ فیزیک رفتند، تصمیم گرفتند کاری بکنند. جرقهای که به ذهنشان خورد نصب دوربین سرعتسنج بود. بعدتر آن را تبدیل به سرعتسنج در جادهها کردند و کمکم محصول کارابین. این کتاب روایت نویسنده با زاویهٔ دید کارآموزی برساخته از این شرکت است.
رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی العال میافتد.
فاضل نظری بعد از گریههای امپراطور و اقلیت که هر دو قابل اعتنا هستند، کتاب به کتاب در درجازدگی خودش مصممتر میشود. شعرهای بیمکان و بیزمان و با مضامین تکراری با کمترین حد حسانگیزی.
راستی، این سبک کاغذ حرامکنی نشر دولتی که یک صفحه در میان خالی کامل است، در این وضع قیمت کاغذ واقعاً ستم است. سوره این کار را برای همهٔ کتابهای فاضل و برخی دیگر از کتابها مرتکب شده است.
یک کار به معنی واقعی کلمه لوس و بیفکر. عسکری در شعرهایش هم از دامن و لب و گوشواره و نامزد سرباز و این جور مضامین معمولاً به جز استثناهایی جلوتر نمیرود. این کارش که نثر است و واویلا. آش خیلی شور شده؛ خیلی!
پ.ن. وقتی به تعداد تجدید چاپهای زیاد کتاب فکر کردم، بیخود یاد مهدی سهیلی افتادم (هیچ وقت مهدی سهیلی نخواندهام و قضاوتی در مورد کیفیت شعرهایش ندارم).
این کتاب جزو مجموعهٔ گزینه اشعاری است که نشر مروارید برای شاعران مطرح معاصر سالهاست در قطعهای مختلف از جمله جیبی منتشر میکند و برای من جزو خاطرهانگیزترین و جذابترین مجموعه گزینه شعر است.
کل این کتاب ۳۴۰ صفحه است که شروعش با مقالات چند نفر از جمله اخوان ثالث و جلال آل احمد است. ترتیب شعرها از آخر به اول است. نیما برخلاف بسیاری از شاعران معاصر هر چه جلوتر رفت بهتر شد: معمولاً شاعران از میانسالگی به بعد در دستاوردهای جوانیشان درجا میزنند و چیز زیادی برای عرضه ندارند. اکثر شعرهای معروف نیما، به غیر از منظومهٔ افسانه، برای ده سال آخر عمر نیما یوشیج است.
نوآوری نیما فقط در ظاهر نبود؛ او همراه با مشروطه و تجدد، این تفکر را در شعر خودش ساری و جاری کرد؛ کما این که در بخشی از منظومهٔ بلند فسانه میگوید (حرف درگوشی: تصنیف فسانه از ایرج بسطامی را گوش کنید. این تصنیف بخشی از همین منظومهٔ افسانه است.)
حافظا! این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقیست؟
نالی ار تا ابد، باورم نیست
که بر آن عشقبازی که باقیست
من بر آن عاشقم که رونده است
او همچنین اصطلاحات مازندرانی را به شعر وارد کرد. به قول خودش، ما شمالیها به جای برداشتن میگوییم گرفتن. چه ایرادی دارد من به زبان مادری همین طور بگویم؟ (چقدر سال اول دانشگاه سر همین «گرفتن» گفتن مورد تمسخر قرار گرفتم تا کمکم یاد بگیرم تهرانیطور حرف بزنم!)
در راه چالوس نزدیکیهای مرزنآباد، راه فرعیای است به سمت یوش. بارها و بارها این تابلو را دیدم ولی هیچ وقت فرصت نکردم به یوش بروم. اصلاً پسوند «یج» در سمت ما خیلی مرسوم است مثل انگورج که ظاهراً برای مردم اهل روستانی انگوران است یا الآملج برای روستای الآمل. لذا به قول معروف اگر تصاویر بدیع نیما برای خیلیها احساس است؛ برای ما خاطره است. بچه که بودیم فکر میکردیم قورباغه بکشیم، باران میگیرد. خدا ما را ببخشد؛ یکی دو بار مرتکب این خبط شدیم و باران آمد. البته احتمالات را وسط بیاریم، اتفاق عجیبی نبود. نیما هم میگوید: «قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟»
در مقایسه با اخوان ثالث و شاملو، زبان نیما خیلی سست است؛ در مقایسه با سهراب سپهری، کمتخیل و در مقایسه با فروغ فرخزاد کماندیشه اما همهٔ اینها مهم نیست. مهم آن است که نیما خطشکن بود. ای کاش شعر نیمایی بیشتر پی گرفته میشد. نمیدانم چرا شاعران معاصر، پنداری نیمایی را در شأن خود نمیبینند غیر از استثناهایی مثل شفیعی کدکنی و قیصر امینپور.
ایران که رفته بودم شمارهای از مجلهٔ «اندیشهٔ پویا» خریدم که در چند صفحه اسناد جالبی از نشریات آن زمان در مورد طرفداران و مخالفان نیما یوشیج آورده است. فرصت کردید بخوانید:
https://www.jaaar.com/kiosk/issues/info/AndishePouya/2021-10-26