ساده با تو حرف میزنم
مثل آب با درخت
مثل نور با گیاه
مثل شبنوردِ خستهای
با نگاه ماه
ساده با تو حرف میزنم
مثل آب با درخت
مثل نور با گیاه
مثل شبنوردِ خستهای
با نگاه ماه
کلافهام از این سیاه یکسره
از این هراس
از این تلاش بیدریغ چشمهای ناسپاس
کلافهام از آسمان و نور آبیاش
از این چراغ خانگی
از اضطراب دردها و بیترانگی
من از سیاه شب درون روز
و از هراس بیدریغ آفتاب
من از نگاههای خستهام
چقدر خستهام
چرا کلاف کور این کلافگی به چشمهای خستهام نشسته است؟
چرا ترانه از صمیمی نگاه من
به ناگهانی سکوت، رخت بسته است؟
کلافهام
از این سکوت
کلافهام از ازدحام درد
و این نگاه سرد
به پشت عینک سیاه شب
برای من همیشه روزها شب است
و شب شب است
و صبح شب
و ظهر شب
و شب شب است
و شب برای من
پر از تلاطم و تب است
نوامبر ۲۰۲۱
سانیویل، کالیفرنیا
گرد سم خران شما نیز بگذرد
«سیف فرغانی»
گربهٔ وطن
در هجوم عوعو سگان هار ناشناس
در هراس زوزهٔ هزار گرگ ناسپاس
خسته از خروش بادها
خسته از هجوم خاطرات و یادها
دلبریده از شکوه روزگار دور
دلشکسته از هجوم موشهای کور
موشهای کور خانگی
برکنار از عروج لحظهٔ ترانگی
آه و صد دریغ و صد دریغ
موشهای کور خانگی
بر تن نحیف او خزیدهاند
و جان خستهاش دریدهاند
۲۶ می ۲۰۲۱
فیلادلفیا
قرصهای نصفه و نیمه
با عوارض خفیف جانبی
قرصهای تحت پوشش بیمه
قرصهای بیحجاب
قرصهای رنگرنگ بیحساب
سهم من از این همه
اندکی خمودگی و خواب
دلخوشم به این که درد را
با خیال تخت
با سلام قرصها به خواب میبرم
۱ ژانویه ۲۰۲۱
فیلادلفیا، پنسیلوانیا
پشت بامها سپید
جادههای پیش رو سیاه
قد سروها خم از شلوغ برف
بادهای سوزناک
در کمین گونهٔ پیادهها
کفشهای من
روی لیز ممتد پیادهرو
قلب من ولی کنار توست
در همان کویر بینصیب
در پی سراب چشمهای تو
آسمان کمی کبود
قصهٔ دلم همیشه قصهٔ همان که بود یا نبود
آه باز هم چراغ قرمز است
صبر میکنند کفشهای من
رفته از دلم هر آنچه صبر و آنچه از قرار مانده بود
باز هم چراغ قرمز است
هان!
چراغ راه سبز شد
پیادهرو سپید
چشمهای من سیاه
باز هم به یاد چشمهات
مات میشوم در این صمیمی غریب
آسمان کبود
پشت بامها سپید
جادههای پیش رو…
چشمهای من…
سرنوشت بینصیب ما…
۱۷ دسامبر ۲۰۲۰
فیلادلفیا، پنسیلوانیا
بگذار باران
بنویسد از من
از تحیر
- لکنت بیچارهٔ بیهودگیهایم -
این چشم
این ابر عقیمِ رد پای سیلهای خانمان دل برانداز
این نارفیق اما
در جستجوی سایهٔ خورشید
در آسمان تیرهٔ شبهای دلتنگیست
بگذار باران
آبرویم را به پای پُرپریشانی تنهایی بریزاند
بگذار پلک پنجره
از چکچک یکریز تنهایی
این دل
- کویر لوت باقیمانده در پیکار پوچی را -
بلرزاند
در بیستون
بی خواب شیرین
سیپاره را بگذار بر سر
یاد آر آن سوگند عهد باستان را
بنویس بر لوح زمان
آهنگ خیس باز باران را
۱۳ مه ۲۰۲۰
فیلادلفیا
از پشت پنجره
با شیشههای دورتر از خواب ماسهها
سرگرم خستگی
انگار میکنم
دریاچه خسته است
خمیازه میکشد و موج میشود
دیوانه در هوس خام ماهتاب
کف بر دهان خسته ریخته و آن جنون شور
بر سنگهای خفتهٔ شب
فوج میشود
۲۰۱۸
منلوپارک، کالیفرنیا
شبهای بسیاری
شبهای تلخ و خستهٔ لمداده بر تنهایی دیوار
شبهای سرشار از فراموشی
کنار سردیِ دمنوشِ از بیهودگی بیزار
شبهای بسیاری گذشت و حرف گنگی
مثل شبه بر جایجایِ لحظههایم سایه افکنده است
ای کاش شاعر باشم و
آن حرف ناپیدای پیدا را
چون انفجار بغض بهمن
بر سکوت برف این کاغذ بیالایم
تا این چنین
از اضطراب لحظههایم
حتی به قدر یک رباعی یا غزل
لَختی بیاسایم
سانیویل، کالیفرنیا
۱۵ دسامبر ۲۰۱۹
غیر از این خستگی جانفرسا
درد شکل دیگری دارد
شکل مرگ شاپرکهایی
در طواف کعبهٔ فانوس
-شبح آفتاب
در شبی گستاخ-
درد شکل دیگری دارد:
خبر خونی تب خورشید
از زبان گنگ جیرجیرکها
درد شکل دیگری دارد
چون که میشود گاهی
در هراس خستگی پا شد
در صمیمی کوچهای تاریک
غرق حیرتی دوباره پیدا شد
همقدم با ترانهٔ شبنم
امتداد کوچه را طی کرد
و به یک اتفاق کهنه اندیشید
آه این شب، شب بیرحم
من رفیق آسمان شدهام
او پر از بغض ابر و من اما
مملو از پرسشی که در من… آه
من رفیق آسمان شدهام
در سیاهی هجرت خورشید
در شباهنگ پرسش فردا
درد شکل دیگری دارد
شکل حیرانی تنی تنها
روح حیران پرسشی در جان
حیرتی ملحدانه یا ایمان؟
نیویورک، ۱۹ آگوست ۲۰۱۸
مار سیاه قرن آهن و تردید
آن ازدحام که خوابش دراز شد
آنک قطار آمده از قلب کوهها
در امتداد رود دلش سوز و ساز شد
بر زخمی کنارهٔ این رود میشود
فریاد عاجزانهٔ این قرن را شنید
با یک نگاه به این فاضلاب علم
-ادرار شیمیایی یک عمر ابتکار-
هیچِ هماره را به تماشا نشست و دید
از آسمان صدای کبوتر نمیرسد
جز آن کبوتران سنگدل پر سر و صدا
با فضلههای مشتعل از خفّت هوا
در زخمی کنارهٔ این رود میشود
دنبال گور خدا بود و دور شد
گم شد میان جنگلِ یک شهر انزوا
در حسرت زیاد خورشید کور شد