محمدصادق رسولی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد شعر» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۳۱۹:‌ غزل هزارهٔ دیگر؛ از محمدسعید میرزایی

اوایل دههٔ هشتاد در دوران نوجوانی پای ثابت جلسات ادبی بودم و در آن جمعی که شعر موزون به هیچ گرفته می‌شد، حرف از پدیده‌ای در غزل امروز بود به اسم محمدسعید میرزایی. کسی که غزل روایت را پی گرفته است، می‌تواند از کلمات امروزی در غزل استفاده کند و مانند داستان غزل بگوید. از وزن‌های جدید در غزل استفاده می‌کند و توانایی خارق‌العاده‌ای در استفاده از قوافی سخت دارد. گذشت و دانشجو شدم و تهران و خیابان انقلاب و فروشگاه خانهٔ شاعران و «الواح صلح» از میرزایی. کتابی ضخیم پر از شعر زخیم (پر از زخم). با هم‌اتاقی‌ام در خوابگاه می‌خواندیم و می‌خندیدیم به بازی‌های زبانی بی‌موردی که انجام می‌داد: بعدتر کتاب «مرد بی‌مورد»ش را نیز خواندم و اندکی از «الواح صلح» قابل تحمل‌تر بود. در الواح صلح، یکی از غزل‌ها ردیفش «خون و استفراغ» بود و اگر درست خاطرم باشد آخرین بیت‌اش این بود: «فعل فعل فعلاتن، فعل فعل فعلات/صدای نالهٔ غوکان و خون و استفراغ».

ادامه مطلب...
۱۸ آبان ۰۲ ، ۰۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۱۱: هنوز ای وطن؛ از جواد مجابی

تعداد زیادی شعر سپید که بر اساس تاریخ از اواخر سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶ نوشته شده است. زبان شعر بسیار ناسلیس است: چه نیازی به جابجایی نهاد و گزاره، فاعل و فعل و مفعول در شعر سپید است وقتی وزن مشخصی وجود ندارد؟ حتی در ذهنم تلاش کردم معادل نحوی نسبتاً درست آن را بازخوانی کنم و به نظرم آمد که اتفاقاً خوش‌خوان‌تر می‌شود. از نظر مضمون واقعاً نمی‌دانم چه بگویم؟ به نظر می‌آید این کتاب حاصل تراوشات ذهنی دوران بازنشستگی باشد (الان دارم سعی می‌کنم حفظ ادب کنم).

۲۵ مهر ۰۲ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۰: منظومهٔ بازگشت و اشعار دیگر؛ از محمد شمس لنگرودی


این کتاب شامل منظومهٔ‌ بازگشت (شعر سپید بلند) و چند شعر سپید کوتاه است. آن چیزی که این دفتر شعر را خاص می‌کند، همان منظومهٔ بازگشت است. ظاهراً شاعر که فرزند آیت‌الله جعفر شمس لنگرودی از علمای به‌نام استاد گیلان است، برای مرگ مادرش به گیلان می‌رود و بعدش دست به کار نوشتن منظومهٔ بازگشت می‌شود که به زعم خودش تداعی بازگشت مادرش به خاک و بازگشت او به لنگرود می‌کند. این منظومه در سال ۱۳۹۲ به اتمام رسیده است.

این منظومه این‌گونه آغاز می‌شود:

ادامه مطلب...
۱۹ اسفند ۰۱ ، ۰۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۴۷: تاریخ دلتنگی؛ از محمود درویش


ای پدر مرا به کجا می‌بری؟
- به سمت باد
چرا اسب را تنها گذاشتی؟
- به خاطر این که با خانه انس پیدا کند
که خانه‌ها
بی‌حضور ساکنین ویران و مرده‌اند

 

محمود درویش از مهم‌ترین شاعران معاصر جهان عرب است که به خاطر فلسطینی بودنش هم‌زمانی که شاعر عاشقانه‌سراست، حماسه‌سرایی نیز کرده است و از این جهت جایگاه منحصر به فرد در شعر معاصر عرب دارد. این کتاب دو بخش اصلی دارد: نخست آشنایی با درویش، زندگی‌اش و شعرهایش بر اساس مستندات، و دومین بخش شعرهای برگزیده. 

 

این کتاب را از سه وجه می‌شود بررسی کرد: 

ادامه مطلب...
۲۱ آبان ۰۱ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۴۶: اتاق بر آب راه می‌روم؛ از علی باباچاهی

سابق بر این که به عبارتی می‌شود دورهٔ دبیرستان و اوایل دورهٔ کارشناسی، به خاطر تأثیری که حضور در جلسات ادبی پر از نوگرایان در من داشت، اندک شبه‌لذتی از این سبک ادبی که بیشترش بازی زبانی است می‌بردم. اما الان هر چه بالا پایین می‌کنم از این دست شعرها و شاعرها که کم هم نیستند و به نحوی تالی فاسد جریان نوگرای بعد از شاملو بودند، هیچ خوشم نمی‌آید. گویا بازی زبانی و نوبازی و البته نقدهای پرطمطراق نوشتن و حرف از پست‌مدرنیسم زدن شأنش بالاتر از این باشد که سعی بشود خیال‌انگیزی و زیبایی شعر، همان‌گونه که در سنت ادبی ما بود، و مهم‌تر از همه ارتباط با عامهٔ کتاب‌خوان جدی حفظ شود.

 

نمی‌دانم! شاید اشکال از گیرندهٔ من است. از یدالله رؤیایی که تازه فهمیدم اخیراً فوت شده تا همین علی باباچاهی، شعرهایی که با نحو بازی‌بازی می‌کنند و تهش چیزی دستگیر آدم نمی‌شود. من با اکثر شعرهای شاملو هم ارتباط برقرار نمی‌کنم اما آن بیشترش مسألهٔ سلیقه است؛ اما در مورد این جریان خاص نوگرا مانند باباچاهی، با اصل مسأله شک بنیادین دارم.

 

یکی از شعرهای این مجموعه که هم‌نام عنوان کتاب است (فاصله‌گذاری‌ها عمدی و از طرف شاعر است):

ادامه مطلب...
۱۸ آبان ۰۱ ، ۰۴:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۴۴: ی؛ از حسین جنتی

 

این دومین مجموعهٔ شعر حسین جنتی است. جنتی در مجموع یک سر و گردن از هم‌نسلانش بالاتر است، اما واقعیت تلخ آن است که هم‌نسلان کوتاه‌قدی دارد. شعرهای جنتی اجتماعی و سیاسی است و قرینه‌های روزآمدش را می‌شود کاملاً رصد کرد:

 

به دست بسته، عبث در پی گشایش کاری
هزار قفل گران را که واکند به کلیدی؟! (ص ۳۷) 

 

تک‌بیت‌های زیبا هم زیاد پیدا می‌شود؛ مثلاً:

اگر به کشتن من آمدی چراغ نیاور
که سال‌هاست به جز سایه‌ام سپاه ندارم! (ص ۶۳)

 

صد برگهٔ سفید پسش داده‌ام، بس است
کِی خسته می‌شود فلک از امتحان من؟ (ص ۵۲)

 

ادامه مطلب...
۱۳ آبان ۰۱ ، ۰۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۴۲: آرامگاه ادبی؛ از محمدرضا طاهری

سال ۸۶ محمدرضا طاهری را در جلسهٔ نقد شعر خصوصی با شاعران مذهبی دیدم و با هم در مترو هم‌سفر بودیم. مرا تشویق کرد به خانهٔ شاعران بروم و بیشتر تشویقم کرد شعر را جدی بگیرم. احتمالاً که نه، حتماً مرا به خاطر ندارد. او آن موقع دانشجوی کارشناسی بود و بعدتر شاعر جدی‌تری شد. سال ۸۷ در بیت رهبری شعر خواند ولی بعد از سال ۸۸ کلاً جزو گروه معترض قرار گرفت و شعرهایی حتی برخلاف نه دی سرود که آن موقع در صفحهٔ فیس‌بوکش می‌گذاشت. بعضی از آن شعرها در این کتاب است. این مجموعه که دومین مجموعهٔ شعر محمدرضا طاهری است، بیشترش غزل است با مضمون اجتماعی و وزن‌های مستزاد که به نحوی ادامهٔ راه سیمین بهبهانی و حسین منزوی است. یکی دو شعر اول این مجموعه خیلی خوب هستند اما از آن به بعد شعرها بی‌جان هستند. 

 

شعر جوشید و بر زبان آمد، از گلو استخوان درآوردند

شعر من بافه‌های ذهنم نیست، زخم‌هایم زبان درآوردند

 

ادامه مطلب...
۱۱ آبان ۰۱ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۳۴: اکنون؛ از فاضل نظری

 

فاضل نظری بعد از گریه‌های امپراطور و اقلیت که هر دو قابل اعتنا هستند، کتاب به کتاب در درجازدگی خودش مصمم‌تر می‌شود. شعرهای بی‌مکان و بی‌زمان و با مضامین تکراری با کمترین حد حس‌انگیزی.

 

راستی، این سبک کاغذ حرام‌کنی نشر دولتی که یک صفحه در میان خالی کامل است، در این وضع قیمت کاغذ واقعاً ستم است. سوره این کار را برای همهٔ کتاب‌های فاضل و برخی دیگر از کتاب‌ها مرتکب شده است. 

۳۰ مهر ۰۱ ، ۰۷:۴۱ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۲۹: از سرشت و سرنوشت؛ از حسین منزوی

 


حسین منزوی غزلسرای مطرح معاصر است که معمولاً هم‌ردیف سایه و شهریار از نظر شاعرانگی، و هم‌ردیف بهبهانی و بهمنی و نیستانی از نظر نوآوری یاد می‌شود. باید ببینیم چه شد منزوی اینقدر در زمینهٔ غزل مطرح شد. در اینجا بهانه‌ای می‌شود که نظرم را مختصراً بگویم.

ادامه مطلب...
۲۱ مهر ۰۱ ، ۰۳:۲۲ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۱۴: واقعیت رؤیای من است؛ از بیژن نجدی

 

فکر می‌کنم سال ۸۲ بود که در جلسه‌ای ادبی در شهرستان بودم و کسی از کتاب «خواهران این تابستان» شعری خواند که بسیار برایم جذاب بود.  چند وقت بعد همان کس شعری دیگر خواند از همان کتاب که جذابیت کتاب را برایم دوچندان کرد (شعر ۱ و ۴ در پایین مطلب). آنقدر جذاب که در اولین فرصتی که به تهران رفتم آن را خریدم. در واقع پول زیادی نداشتم و این تنها کتابی بود که می‌خواستم بخرم. قبل‌تر از بیژن نجدی «دوباره از همان خیابان‌ها» را خوانده بودم ولی هنوز چیز زیادی از داستان کوتاه نمی‌فهمیدم. 

بیژن نجدی کم‌کار بود و تنها کتابی که موقع زنده بودنش از او منتشر شده است «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» است که به نظرم جزو شاهکارهای داستان کوتاه معاصر است. بعداً همسرش پروانه محسنی کتاب‌هایش را که البته زیاد هم نبودند منتشر کرد. «خوهران این تابستان» تنها مجموعهٔ شعری بود که از او منتشر می‌شد که طرح جلد و صفحه‌چینی خوبی داشت و به دلایلی که نمی‌دانم انتشارش متوقف شد و کتاب «واقعیت رؤیای من است» در واقع همان کتاب است با ناشری دیگر و طرح جلدی دیگرتر.

اگر بخواهیم موشکافانه در مورد کتاب نظر بدهیم می‌شود گفت که اگر نجدی زنده بود بسیاری از این مشق‌ها را منتشر نمی‌کرد. در بسیاری از شعرها حتی عبارات مشترک دیده می‌شود که شاید نشانه‌ای از مشق‌نویسی نجدی برای یافتن بهترین نمونه از فضای ذهنی‌اش بوده باشد. آن چیزی که این کتاب را جذاب می‌کند همان اندک شعرهای خوبش است (که برخی‌اش با کیفیت صوتی پایین با صدای خود نجدی موجود است؛ ظاهراً جایی در محفلی خصوصی آن را خوانده و با دستگاهی معمولی صدایش را ضبط کرده‌اند.)

زبان شعر نجدی مخصوص خودش است. با آن که سپید می‌نوشت، شعرهایش موسیقی داشت. با آن که ادعایی نداشت، در شعرهایش دغدغهٔ مردم، جنگ و مستضعفان عالم موج می‌زد. او همان طور که خود را پسرعموی سپیدار می‌خواند، با طبیعت همدلی شاعرانه‌ای داشت.

بگذریم؛ به جای توضیح اضافه چند نمونه از شعرهایی که به نظرم درخشان‌اند اینجا می‌گذارم (شعرها را از اینترنت برداشتم و متأسفانه مشکلات تایپی زیادی دارند)

ادامه مطلب...
۲۲ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی