محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۲: نخل و نارنج؛ از وحید یامین‌پور

 

 

یامین‌پور در اولین اثر داستانی‌اش خواسته زندگی شیخ انصاری، از علمای شیعهٔ اهل دزفول در دورهٔ قاجار، را به تصویر بکشد. در این رمان تأثیرات سبکی از نادر ابراهیمی مشهود است.

 

این داستان حتی به مرحلهٔ داستان‌شدن نزدیک نشده است. ویژگی‌های بارز این اثر خطاهای فاحش روایتی است و توضیحات بیرون از متن داستان چه به صورت پاراگراف درون‌متنی و چه به صورت ته‌نوشت! تحمل این داستان برای کسی که مأنوس به ادبیات داستانی جدی است بسیار دشوار است (نگفتم که فقط تا صفحهٔ ۷۰ خواندم؟). اثری از تلاش برای فضاسازی، شخصیت‌پردازی و تکامل‌بخشی به امر زبانی دیده نمی‌شود. صرفاً به نظر می‌رسد نویسنده تکلیفی بر دوش خود می‌دیده و با نوشتن این اثر بار سنگین تکلیفش را سبک کرده است. حالا این که این کتاب به چاپ ۴۴ام در نسخه‌ای که دارم رسیده ظاهراً مربوط به ناشرش (انتشارات جمکران) و مخاطبانش (احتمالاً طلبه‌ها و مذهبی‌های سنتی) است نه قوت اثر. اصلاً این اثر قوت ویژه‌ای ندارد. بیشترش ضعف است. 

 

۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۴:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۱: امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور؛ از سید محمدکاظم قزوینی

 

ابوبصیر گوید به امام صادق(ع) عرض کردم:

 

«ان العامة تزعم ان قوله « و یوم نحشر من کل امة فوجا» عنی فی یوم القیامة . فقال ابو عبدالله (ع): فیحشرالله یوم القیامة من کل امة فوجا و یدع الباقین؟ لا و لکنه فی الرجعة. و اما آیة القیامة «و حشرنا فلم تعادر منهم احدا»

 

اهل سنت در مورد سخن خداوند (متعال ) که می فرماید: «روزی که از هر امتی گروهی را محشور می کنیم » می‌پندارند که منظور، روز قیامت است. امام فرمودند: آیا این‌چنین است که خداوند در روز قیامت از هر امتی گروهی را محشور و بقیه را رها می‌کند؟ چنین نیست. بلکه منظور آیه از حشر گروهی از هر امتی، در روز رجعت است و آیه قیامت آن است که حق تعالی می‌فرماید: «همه را محشور می کنیم و از کسی چشم‌پوشی نمی‌کنیم.»

۲۶ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۰: من منچستریونایتد را دوست دارم؛ از مهدی یزدانی خرم

 


این رمان دومین کار منتشرشدهٔ مهدی یزدانی خرم است. این رمان عمداً به شکل هذیان‌گویانه‌ای روایت شده است. از زاویهٔ دید دانشجوی تاریخ مبتلا به سرطان در خیابان‌های تهران معاصر که می‌رود در گذشتهٔ زمان کودتای دههٔ سی و به صورت دستش‌ده هر دو صفحه یک‌بار با اتفاق مشمئزکننده‌ای از آدمی به آدمی دیگر (و گاهی روحی دیگر) منتقل می‌شود. نویسنده روی هیچ نقطه‌ای توقف نمی‌کند تا فرصت فکر کردن بدهد. ناخودآگاه یاد تمرین‌های نوشتن افتادم: از این حرف‌ها که موقع نوشتن قلم را بسپار به تخیل که هر کجا خواست برود. همان‌طور که از معرفی کتاب آمده است، این رمان یک کار تجربی است و قرابتی با کارهای سینمایی دارد. سبک نوشتنش شبیه نماهنگ آغازین برنامهٔ کودک شبکهٔ دو در دههٔ هفتاد است: 
تیک و تیک و تیک ساعت خونه میگه که حالا وقت مهمونه / دریا رو ببین آبی آبی شنا می کن سه تا مرغابی / از آسمون میریزه پایین دونه های برف به روی زمین / اتل و متل قالیچه رنگی حالا بسازیم یه آدم برفی


https://www.youtube.com/watch?v=WFZFDV1c9Xg&ab_channel=PERSIANSTAR

 

هی از یک نقطه به نقطهٔ دیگری می‌رود. این‌قدر هم اتفاقات داستان دور از ذهن و مبالغه‌آمیزند که هیچ جایی را برای منِ مخاطب برای اندیشیدن نمی‌گذارد. در یک کلام، این کار شاید در ادبیات فارسی از نظر سبکی جدید باشد اما در مجموع کتابی ضعیف و ناماندگار است.
 

۲۶ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۹: پذیرفتن؛ از گروس عبدالملکیان

دست‌های هم را گرفته بودیم

تو در شب قدم می‌زدی

من

در تاریکی

۱۱ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

او گفت

 

 

فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ۚ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ‎﴿٤٩﴾‏

 

قَدْ قَالَهَا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ ‎﴿٥٠﴾‏

 

فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا کَسَبُوا ۚ وَالَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هَٰؤُلَاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئَاتُ مَا کَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ ‎﴿٥١﴾‏ أَوَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ‎﴿٥٢﴾‏ 

 

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ‎﴿٥٣﴾‏

 

وَأَنِیبُوا إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ‎﴿٥٤﴾‏ وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ‎﴿٥٥﴾‏

 

أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ ‎﴿٥٦﴾‏

 

 

https://tanzil.net/#39:53

۰۴ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۸: تماشایی؛ از میلاد عرفان‌پور

 

به دنیا می‌رسی اما دریغا این رسیدن نیست
کمی آرام‌تر! اینجا امید آرمیدن نیست

ادامه مطلب...
۰۲ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۷: حفره‌ها؛ از گروس عبدالملکیان

 

می خواستم بمانم،
رفتم.
می خواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.

 

-ص 26-

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

پیشنهاد بی‌شرح ۱: به زبان فارسی؛ از اسماعیل امینی

 

۱۱ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۲


چه می‌دانی 
چه رنگی دارد
دلتنگی


وقتی از هر چیز ساده‌ای
خاطره‌ای دارد
از سه‌تاری مشقی
که کاسه‌اش روی دست مغازه
باد کرده است


تابلوهای عبور-ممنوع‌
خسته از بی‌خیالی موتور سیکلت‌ها 
میدان‌های دلتنگ حق تقدم


قهرمان فرهادی
آویزان از دار سینما بهمن 
کنار گشت ارشاد و 
باعث و بانی‌اش

 

چهرهٔ سفید البرز
به یمن وجود باد

 

هر چیز ساده‌ای
حتی بوق ممتد آمبولانس خسته از نرسیدن
سربازی که در خیالاتش 
سیگار نیم‌کشیده‌ای را 
با موتورسوار خط ویژه تاخت می‌زد

 

قانون جذبی که از بلندگوی پراید لکنتهٔ اسنپ بیرون می‌آمد
و به او نوید گرمای فلوریدا را می‌داد
سرمای تهران که مثل گرمای نیویورک گیج بود


جاده‌های هم‌دست عزراییل
سگ‌های ولگرد 
که به کوری چشم بوف کور
صادقانه نصف جهان را گاز گرفته‌اند
و پیرمرد خنزرپنزری را
به مقصد هیچ‌کجا
هدایت کرده‌اند

 

باران که بی‌ تعارف
شیشه‌پاک‌کن کثیف تیبا را
به سخره گرفته بود

 

بسته‌های بی‌اعتبار همراه اول
رسید چرک‌مردهٔ کارت ملی هوشمند

 

هر چیزی ساده‌ای رنگی دارد
مداد رنگی شعرم کجاست
می‌خواهم نقاشی تازه‌ای از سفرم بکشم
و بگویم که رنگ‌ها
هنوز خود را 
به آسمان آبی کالیفرنیا 
نباخته‌اند
و سردآبرود
هنوز یک سر و چند گردن ماهی کپور
از هادسن بالاتر است
و آب هنوزاهنوز سربالا می‌رود
و مرغان دریایی
جامه‌درانْ ابوعطا می‌خوانند

 

تو اصلاً چه می‌دانی

چه رنگی دارد 
دلتنگی
وقتی غروب بیکار جمعه را 
با دلتنگی غریبه‌ای
که سنگ‌فرش پیاده‌رو را 
گم کرده 
یکی می‌بینی


۳۱ ژانویه ۲۰۲۲
سانی‌ویل، کالیفرنیا

 

۲۸ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

رجعت سرخ ستاره

 

دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش


چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش


خیال حوصلهٔ بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطرهٔ محال‌اندیش


بنازم آن مژهٔ شوخ عافیت‌کش را
که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش


ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش


به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش


نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش


بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

۲۷ آذر ۰۰ ، ۲۲:۴۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی