این کتاب در واقع جمع‌آوری سلسله صحبت‌های آقای جوادی آملی است در نقد نظریهٔ سکولاریسم. در مجموع کتاب خوبی است اما من چند مشکل اساسی با این کتاب دارم:


نخست و مهم‌ترین مشکل آن که بحث‌ها در مورد مسألهٔ حکمرانی است اما به هیچ وجه انضمامی نیست. نه وقتی در مورد لطمات سکولاریسم بحث می‌شود، معلوم است به چه چیزهایی اشاره می‌شود و نه وقتی که در مورد برکات حکومت دینی بحث می‌شود.


دوم آن که ارجاع‌دهی کتاب به منابع ناقص و گاهی کلی‌گوست. گاهی به فرهنگ‌نامه‌ها ارجاع می‌شود که جای سؤال دارد.


سوم آن که این کتاب قاعدتاً بخشی‌اش تخاطب نسل جوان و دانشگاه‌رفته است اما زبان نوشته زیاده از حد «علمایی» است.


چهارم آن که این نشر اسرا در قلم درشت با فاصله و فهرست چندین صفحه‌ای نالازم انتهای کتاب دیگر شورِ اسراف در کاغذ را درآورده است. مخصوصاً در ایران که هم کاغذ گران است و هم قیمت کتاب تابعی است از تعداد صفحات آن.

 

از این ایرادها که بگذریم، پرسشی شبه‌بنیادین در ذهنم نقش بسته بود که پارسال این کتاب را تهیه کردم و اخیراً سراغ این کتاب رفتم: آن هم این که در جامعه‌ای اگر اقلیت چشمگیر با دین کنار نیایند یا اگر در جامعه‌ای تکاثر نظر باشد و هیچ کس نتواند بر سر یک متن (بگویید قرآن، انجیل یا هر متن مقدسی) به توافق برسد و مثلاً بگویند از کجا معلوم حرف شما درست است، آیا اینجا گروهی حتی اگر از نظر آماری بیش از نیمی از جامعه را تشکیل دهند می‌توانند دیگران را الزام به حکومت دینی کنند؟ و دیگر آن که اگر بخواهند و نتوانند یا با این تکاثر فکری کنار بیایند، راه حل جایگزین برای حکمرانی چیست؟ بالأخره بخشی از ادعای سکولاریسم تکیه بر عرف در حکومت‌داری است و اینجا ظاهراً عرف عمومی حرف برای گفتن دارد. در این مورد خاص، کتاب سکوت کرده است و ظاهراً کارویژهٔ کتاب پاسخ به مسلمان معتقدی است که در مورد سکولاریسم شبهه دارند.