محمدصادق رسولی

۶ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

سیاه‌مشق ۵۳

مثل یک داعشی که گم کرده دکمهٔ بمب انتحاری را

گیجم و گنگ و می‌شمارانم  لحظه‌های بی‌قراری را


مثل کودکی که گم کرده چادر سیاه مادر را

من به جستجوی خود بودم روزگار آزگاری را


مثل آن گورخواب بیچاره که نفهمید زنده بودن چیست

می‌سپارم به خاطر تلخم لحظهٔ سخت جان‌سپاری را


مثل یخ‌فروش غمناکی زیر تیر غیبی مرداد

دست من خالی است و می‌فهمم حسرت خالی نداری را


مثل استخاره‌ای که شده پر از آیه‌های داغ عذاب

مانده‌ام چگونه بشمارم آیه‌های بدبیاری را


گفته بودی بمیر تا بشود طعم زندگی برابرت پیدا

زنده ماندم، چشیده‌ام اما مزه زندگی به زاری را


گفته بودی نشان من دادی راه سادهٔ رسیدن را

غافلم که غرق بیراهم، ساکنم ساکت صحاری را



۲۰۱۶ (بازنویسی ۲۰۱۸-۲۰۱۹)

۲۳ دی ۹۷ ، ۰۰:۲۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۴۰: غول مدفون؛ نوشتهٔ کازوئو ایشی‌گورو

بعد از مرگ شاه آرتور، پادشاه بریتانیا در قرون پنجم و ششم، بریتانیایی‌ها از مسألهٔ عجیبی رنج می‌برند. در شهر مه‌ای وجود دارد که باعث فراموشی شده است. حالا اکسل و همسرش بیتریس به فکر آن هستند که به دنبال پسر گمشده‌شان بروند. آن‌ها هیچ حافظه‌ای از گذشته‌شان ندارند و حتی دقیقاً نمی‌دانند چرا پسرشان رهایشان کرده است. آن‌ها در مسیر به اقوام ساکسون (ژرمن‌های مهاجر در بریتانیا و دشمنان بریتانیایی‌ها) می‌خورند و همراه با جنگاوری ساکسون که در بریتانیا بزرگ شده است و نوجوانی ساکسون به سفر خود ادامه می‌دهند تا در راه به غولی پیر برمی‌خورند و درمی‌یابند که این غول پیر وقتی نفس می‌کشد، غبار نفسش باعث فراموشی می‌شود. جنگاور ساکسون بر آن است که غول پیر را بکشد اما نجیب‌زاده‌ای بریتانیایی مقاومت می‌کند. اما مسألهٔ اصلی داستان این است که آیا غول فراموشی خوب است یا نه؟ بیتریس می‌ترسد اگر فراموشی از بین برود و او و شوهرش بدی‌های گذشته را به یاد بیاورند، این عشق محکم بین‌شان از بین برود. نجیب‌زاده می‌ترسد که با از بین رفتن فراموشی همهٔ کینه‌ها و خون‌‌های ریخته‌شدهٔ ساکسون‌ها به یادشان بیاید و همین موجب جنگ و تلخی دوباره شود. به قول بیتریس «شاید این فراموشی موجب التیام زخم‌های ناسور شده باشد.» پنداری که خاطرات تلخ گذشته مثل غول مدفونی است که در جامعه وجود دارد و اگر به یاد امروزی‌ها بیفتد عواقب تلخی را در پی خواهد داشت.

این رمان آخرین رمان منتشرشده از کازوئو ایشی‌گورو برندهٔ جایزهٔ نوبل ۲۰۱۷ است. مضمون اصلی داستان مانند بقیهٔ کتاب‌های نویسنده دغدغه‌های عمیق انسانی است. حالا ایشی‌گورو دست به ابتکاری جالب برای ترسیم مفهوم فراموشی زده است. به خاطر القای مفهوم فراموشی گاهی اوقات فصل‌ها در زمان درجا می‌زنند یا جابجا می‌شوند و خواننده را گیج می‌کنند. از جهت مضمونی با یک کتاب جالب و فضاسازی بسیار بدیع طرفیم. اما در جزئیات با ضرباهنگ بسیار کند و گاهی خسته‌کننده مواجهیم. به نظرم اگر موفقیتی نصیب کتاب شده باشد، مدیون پایان‌بندی‌اش است، و الا در مقایسه با دیگر کارهای نویسنده، این کتابْ کار شاخصی نیست.


۱۶ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت سال ۲۰۱۸: پیشنهاد ۱۴ کتاب از ۱۴۰ کتاب

وقتی سرعت خواندنم به دلایل مختلف بالا رفت، از تندخوانی و گاهی سطحی‌خوانی خودم ناراحت بودم. به فکر آن افتادم کاری کنم که کیفیت فدای کمیت نشود. این فکر به ذهنم رسید که هر کتابی را که می‌خوانم، حتی آن‌ها را که دل خوشی ازشان ندارم، برایشان چیزکی بنویسم. این شد این چیزهایی که در این یک سال نوشته‌ام. تقارن مشکل ویزایی و بینایی با هم باعث شد، در چهار ماه بیکاری و به بهانهٔ توصیهٔ پزشک برای به حداقل رساندن کار با رایانه، بیشتر بخوانم و بیشتر این نوشته‌ها در واقع حاصل تأملات یک ذهن بیکار بود. 

خواستم به بهانهٔ این ۱۴۰ کتابی که در سال ۲۰۱۸ خواندم (البته اندکی‌شان را نیمه‌تمام)، ۱۴ کتاب را به انتخاب خودم معرفی کنم. این انتخاب‌ها قاعدتاً تا حد زیادی سلیقهٔ شخصی است. در این فهرست ترتیب خاصی وجود ندارد. اولش خواستم فهرست کتاب‌هایی که ارزش خواندن دارند آماده کنم که دیدم حدود سی چهل کتاب شاید هم بیشتر می‌شود. بعد گفتم به یمن عدد ۱۴ کوتاهش کنم به ۱۴. ناگفته پیداست که شاید فردا اگر بخواهم پیشنهاد بدهم، چند تا کتاب کم و زیاد شوند. در هر حال، شاید برای آنان که فرصت زیادخوانی ندارند، این فهرست به عنوان یک پیشنهاد عملی قابل استفاده باشد. (پارسال هم همین کار را کرده بودم: پیوند)


به لطف دوستان تعدادی کتاب فارسی برایم آمده است (ظاهر و باطن در تصویر). خوشحالم. ان‌شاءالله سال جدید بیشتر فارسی بخوانم.


۱۱ دی ۹۷ ، ۱۰:۲۵ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۳۹: طریق بسمل شدن؛ نوشتهٔ محمود دولت‌آبادی

رمانی که محمود دولت‌آبادی، از بزرگان داستان‌نویسی در ایران، در دههٔ هشتاد با مضمون جنگ و صلح نوشته است. زبانِ داستان تنه به زبان بیهقی می‌زند و سبک روایت آن جریان سیال خیال است، بیشترش در خیال نویسنده‌ای عراقی که به او امر شده است که داستان را باب میل حزب بعث بنویسد، ولی او که در خیالش خود را از اجداد نیمچه‌ایرانی می‌پندارد و در پی صلح است، پرندهٔ خیالش به سمت صلح می‌پرد نه جنگ. داستان نمادین است با نمادهایی مانند بسمل شدن کبوتر، و شیری که پستانش پذیرای تشنگان وامانده در کویر بی‌آب است. در این کار زبان بیش از حد بر داستان می‌چربد. انگاری که نویسنده برای پوشش دادن ضعف در گفتگونویسی، روایت و فضاسازی پناه به زبانی برده است که به نظر نمی‌آید با فضای جنگ مأنوس باشد. متأسفانه این رمان تنها یک مضمون دارد که در همان آغاز لو می‌رود و به غیر از زبانِ ویژه چیز زیادی برای عرضه کردن ندارد.


۰۹ دی ۹۷ ، ۰۹:۵۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۳۸: پایی که جا ماند؛ نوشتهٔ سید ناصر حسینی‌پور

کتاب در بهترین حالتش باید در احوالات خواننده تغییری هرچند کوتاه‌مدت ایجاد کند. این کتاب یک نمونهٔ واضح از این پدیده است. سید ناصر حسینی در بدترین شرایط خاطراتش را به صورت خلاصه روی کاغذهای مختلفی مانند بستهٔ سیگار و ته‌ماندهٔ کیسهٔ سیمان می‌نوشته و لای عصایش پنهان می‌کرده است. او در خاطراتش برخلاف برخی از کتاب‌ها لاپوشانی نکرده است. قصه‌های تلخ اسارت به کنار، قصهٔ کم آوردن‌های برخی از اسرا و فروختن هم‌بندی‌هایشان فقط به خاطر چند نخ سیگار بیشتر، قصهٔ اسیر نه‌ساله‌ای که موقع گوسفندچرانی به اسارت درآمده بوده، دستشویی‌های سیاری که کارش بالا می‌گرفت و تمام سولهٔ اسارت را کثیف می‌کرد، و از این حرف‌ها. نویسنده جرأت خوبی به خرج داده است و برخلاف عادت مرسوم در درشت گفتن از جنگ و اسارت، سعی در درست گفتن آن داشته است. او حتی به انسانیت برخی از نگهبانان در عین حال خصلت وحشی‌گریشان اشاره کرده است. و جای تعجب زیادی نباید داشته باشد که فرزندان همان آدم‌های وحشی به گروه‌های افراطی پیوسته باشند. این کتاب بسیار خواندنی است، هم غم‌انگیز، هم عبرت‌آموز، و البته جاهایی خنده‌دار.

کم کتاب دفاع مقدس نخوانده‌ام. بیشترشان، از جمله این کتاب، ضعف‌های آشکار زبانی و روایتی دارند. البته از کسی که تحصیلات مرتبط یا تخصص مرتبط با نویسندگی ندارد نمی‌توان انتظار نوشتن در سطح یک نویسندهٔ حرفه‌ای را داشت، اما از انتشاراتی که با بودجهٔ عمومی اداره می‌شود باید انتظار داشت که ویراستارهای بسیار حرفه‌ای برای این کتاب‌ها بگمارد. طراحی جلد کتاب هم معلوم نیست چه زیبایی‌ای دارد که طراح جلد به آن دل بسته است. به نظر حقیر بهترین کار آن است که این کتاب را به یک ویراستار حرفه‌ای بسپارند و بازنویسی کنند. حیف است کتابی به این خوبی این‌قدر ضعف‌های آشکار زبانی و روایتی داشته باشد. 


۰۷ دی ۹۷ ، ۲۱:۳۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۳۷: گهوارهٔ گربه، نوشتهٔ کرت وانه‌گات


«بهم بگویید یونس [جونا]. والدینم این‌طوری صدایم می‌کردند. یا تقریباً این‌طوری. بهم می‌گفتند جان.

یونس --جان-- اگر اسمم سام بود، باز هم یونس بودم…

وقتی مرد جوان‌تری بودم -- دو همسر قبل، ۲۵۰ هزار سیگار قبل، سه هزار پیمانه مشروب قبل...» (ص ۱)


کرت وانه‌گات است دیگر، با آن زبان طنزآمیز و سیاهش. شروع داستان نقیضه‌ای است بر موبی‌دیک. داستان نویسنده‌ای است که می‌خواهد در مورد پایان جهان بنویسد و در پیِ پی بردن به زندگی دانشمندی است که بمب اتم را اختراع کرد. دانشمندی که نمی‌داند گناه یعنی چه. دانشمندی که همه چیز را بازی می‌انگارد و آخر عمرش بخشی از اختراعات خطرناکش را به کودکانش می‌دهد. دنیایی که وانه‌گات توصیف کرده است، دنیایی است که علم بازیچهٔ دست انسان‌هایی بی‌خرد است که با فشردن یک دکمه هیروشیما را با خاک یکسان می‌کنند. دانشمند سازندهٔ بمب اتم فنری را که در بمب اتم به کار می‌رفته شبیه به گهوارهٔ یک گربه می‌بیند، مانند ابزار بازی. در این دنیا دینی به اسم پیامبری به نام «بوکونن» وجود دارد، دینی که همه‌اش طنز و نقیضه‌ای است بر تفکرات انجیلی. وانه‌گات یک نویسندهٔ اومانیست ضدجنگ بود که با ابزار طنز سال‌ها در این مسیر قلم زد. 

فضای کل داستان در گونهٔ علمی‌تخیلی است اما کششی را که باید یک داستان تخیلی داشته باشد ندارد. به نظرم این کتاب، کتاب خوبی است ولی درجه‌یک نیست.


۰۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۹ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی