مرور چند کتابی که این روزها خواندهام: سه رمان، سه کتاب تاریخی، کتابی ادبی و نهایتاً کتابی دینی.
مرور چند کتابی که این روزها خواندهام: سه رمان، سه کتاب تاریخی، کتابی ادبی و نهایتاً کتابی دینی.

چند وقت پیش یاد کتابی که سالها پیش خوانده بودم افتادم و متوجه شدم این کتاب را در جابجاییها گم کردهام. دنبال نظر دیگران در مورد این کتاب بودم که به کانال یوتیوبی blogging theology از مسلمانشدهٔ سابقاً مسیحی به اسم پال ویلیامز برخوردم که با دقت مثالزدنیای این کتاب را مورد بررسی قرار داده بود. کمکم به مطالب این کانال علاقهمند شدم تا که رسیدم به مصاحبهاش با اسرار رشید در مورد پاسخ به خداناباوران. استدلالهای رشید با وجود آن که هیچ کدام جدید نبودند برایم جالب بود. به این خاطر که خیلی به حاشیه نمیرفت، برای اثبات چیزی از محکمات دینی دلیل نمیآورد که دچار دور در استدلال شود و البته به مغالطات رایج خداناباوران میپرداخت. همین شد که این کتاب را تهیه کردم و خواندم.



ماه رمضان بیشتر ترجیح میدهم کتابهای مرتبط با عقیده و اخلاق بخوانم. این سه کتاب (جهانبینی توحیدی، انسان در قرآن از مطهری، و عوامل رشد رکود و انحطاط از عین صاد) را در این هفته تمام کردم که البته کتابهایی کوتاه هستند. در این میان کتاب «انسان در قرآن» بسیار مفید و مختصر به مفهوم انسانیت در قرآن و مقایسهٔ آن با مکاتب فکری مختلف پرداخته است. کتابهای عین صاد بیشتر از جنبهٔ ذوقی جذاب هستند ولی به خاطر چکیده بودن زیاد و اشارات بسیار سریع جوری نیست که حتی یکی دو روز بعد از اتمام کتاب آدم بفهمد چه خوانده است. نشان به آن نشان که شروع به خواندن «مسئولیت و سازندگی»اش کردم و اخیراً متوجه شدم که ۸ سال پیش این کتاب را احتمالاً در مسیر دانشگاه به خانه خوانده بودهام.
عادت به موازیخوانی دارم و این روش را میپسندم چرا که با توجه به احوالاتم کتاب میخوانم نه با توجه به برنامهٔ از پیشتعیینشده که معمولاً در واقعیت عملی نخواهد شد. نقطه مشترک همهٔ این کتابهای این مطلب آن است که خواندنشان بیشتر از یکی دو ماه و بعضاً یکی دو سال طول کشیده است.

این کتاب را اتفاقی از حراجی کتاب کتابخانهٔ شهر لوسآلتوس پیدا کردم و از عنوانش خوشم آمد. به خاطر آن که سوگیری نسبت به نویسنده و محتوا نداشته باشم، بیدرنگ شروع به خواندن کردم و هر چند کند، اما بالاخره کتاب را به انتها رساندم.

این کتاب را به حساب کتاب تربیتی خریدم ولی ظاهراً بیشتر کتابی است ذوقی در باب اخلاق و سبک زندگی شیعی. این کتاب را میشود در یک نشست خواند و نوعی نگاه ذوقی به مقولهٔ دینداری دارد. برای من این کتابها دیگر جذاب نیست اما شاید برای جوانترهای علاقهمند به سبک زندگی دینی جالب باشد.

این کتاب از توحید شروع میکند به نبوت و امامت، معاد و ایمان میرسد و با بحث شفاعت به پایان میرسد. با فصلهای کوتاه سه چهار صفحهای که آخر هر فصل، پرسشهایی برای مرور وجود دارد.
از نحوهٔ فصلبندی و نگارش کتاب و البته از مقدمهاش برمیآید که این کتاب برای طرحهای آموزشی مانند طرح ولایت که مرحوم مصباح جزو بانیانش بود طراحی شده است که استاد باید پای کار کتاب باشد و موارد مجمل را به تفصیل توضیح دهد. بنابراین به استثنای برخی از فصول اولیه در مورد مسائل فلسفی در باب اثبات خالق یکتا که به نظرم جالب بودند، بقیه باید به شکل تعاملی و در کلاس درس خوانده شود و به درد مطالعهٔ انفرادی نمیخورد.

کوتاه سخن: در مجموع کتابی است با نکات جالب و آموزنده.
اما گلایهای تقریباً تکراری: فرض کنید عالمی دینی برود منبری چندجلسهای منسجم ترتیب بدهد در موضوعی: مثلاً تربیت دینی کودک. حالا وسط سخنرانی به خاطر آن که مخاطب را سر ذوق بیاورد از سر ذوق حرفهایی بزند که مبنای دقیق علمی ندارد: مثلاً این که کل اقتصاد چپ و راست را بیفایده بخواند و از اقتصاد اسلامی بگوید؛ پنداری در ایران اقتصاد اسلامی تعریفشدهٔ پیادهسازیشده وجود دارد. تا اینجای کار من مشکلی ندارم. به نظرم خیلی مشکلی با این حرفهای ذوقی نیست تا زمانی که نخواهند همان حرفها را عین به عین به کتاب تبدیل کنند. نمیدانم کی این روند تبدیل کتاب به منبر به پایانش برسد ولی هر چه که هست ما با انبوهی از کتابها در این موضوع مواجهیم که حتی بعید میدانم توان توجیه و تنبیه همفکرانش را داشته باشد. این ناهمزبانی علمای دینی با مردم عادی خصوصاً تحصیلکردگان دانشگاهی مسألهٔ مهمی است که متأسفانه سادهانگارانه با آن برخورد میشود.

این کتاب دو نقد است بر دو کتاب. دومی را فقط تورق کردم چون در مورد اصل موضوع بحث دیدگاهی نداشتم. اولی را دو بار خواندم و به نظرم جوابهای خوبی در آن بود. در وبلاگ منتسب به نویسنده (ایشان قبل از عصر وبلاگها مرحوم شدهاند) گزیدهای از آن مطلب را پیدا کردم، اینجا میگذارم و پیشنهاد میکنم تا انتها بخوانید.

حیف که وقت نوشتن دربارهٔ این کتاب را ندارم. مثل همیشه خواندنی اما بسیار فشرده است.
بخشی از آغاز این کتاب:
کفر متحرک به اسلام میرسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگ کفر است. سلمانها درحالیکه کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها درحالیکه با رسول بودند، رکودِشان آنها را به کفر پیوند زد.