محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۳۰: ما و جهان نیچه‌ای؛ از بیژن عبدالکریمی


این کتاب مجموعهٔ‌ مقالات عبدالکریمی است که از اوایل دههٔ هشتاد خورشیدی تا اواسط دههٔ نود است. به معنایی کاملاً غیرفنی و نادقیق، عبدالکریمی از شاگردان داوری اردکانی و تحت تأثیر اندیشه‌های هایدگر است. به نظرم نقطهٔ توفیق عبدالکریمی در آن است که توانسته نخ نامرئی بحران‌های عمیق روزگار را با بحران‌های روساختی روزمره نشان دهد. بی آن که تفسیر به رأیی داشته باشم (اگر چه حرف‌های بسیاری دارم اما هم هراس از گستاخی در نظرپراکنی نادقیق دارم هم حوصله‌اش را ندارم!)، بخش‌هایی از کتاب را به صورت گزیده‌شده و پاره‌پاره آورده‌ام. کوتاه سخن آنکه، این کتاب واقعاً عالی است و خواندنش را توصیه می‌کنم.

ادامه مطلب...
۰۸ دی ۰۲ ، ۲۳:۰۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۹: نقدی بر هرمونتیک؛ از علی صفایی حائری

این کتاب دو نقد است بر دو کتاب. دومی را فقط تورق کردم چون در مورد اصل موضوع بحث دیدگاهی نداشتم. اولی را دو بار خواندم و به نظرم جواب‌های خوبی در آن بود. در وبلاگ منتسب به نویسنده‌ (ایشان قبل از عصر وبلاگ‌ها مرحوم شده‌اند) گزیده‌ای از آن مطلب را پیدا کردم، اینجا می‌گذارم و پیشنهاد می‌کنم تا انتها بخوانید.

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۰۲ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۸: سوءقصد به ذات همایونی؛ از رضا جولایی


به گمانم در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، یرواند آبراهامیان اشاره دارد که برای اولین بار فکر ترور و حذف فیزیکی به صورت سازمان‌یافته از سمت گروه اجتماعیون-عامیون که در قفقاز پایگاه داشتند در ایران معاصر شکل گرفت و بعدتر به گروه‌هایی مانند فداییان اسلام و گروه چپ بسط پیدا کرد.

ادامه مطلب...
۳۰ آذر ۰۲ ، ۲۳:۲۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۷: برگردان روایت‌گونهٔ شاهنامهٔ فردوسی به نثر؛ از سید محمد دبیرسیاقی

 

این نوشته در واقع نثرشدهٔ شاهنامه است برای خوانندهٔ‌ تنبلی مثل من که ارادهٔ خواندن اصل را ندارد. بماند که خود این متن هم ۵۵۰ صفحه است و خواندنش برای من در دو نوبت یکی تابستان و دیگری اخیراً در مجموع بیشتر از یک ماه طول کشید.

چند نکتهٔ کوتاه:
‍۱. این شاهنامه است که نامهٔ شاهان است و بیشتر روایت دست به دست چرخیدن حکومت‌ها. قبل از ساسانیان بیشتر شکل اسطوره‌ای و نزدیک به افسانه‌سرایی دارد ولی بعد از آن بیشتر واقع‌نمایی تاریخ در آن به چشم می‌خورد. به همین خاطر در آن کمتر از زندگی و فرهنگ عامهٔ ایرانی می‌شود فهمید و بیشتر قصهٔ کشمش‌ها بر سر به دست آوردن قدرت دیده می‌شود.
۲. نمی‌‌فهمم چرا این کتاب باید در انتها سرجلد انگلیسی داشته باشد. حالا که دارد چرا باید این طوری نوشته شود:


Shahnameh by Nasr!


آه پروردگارا!
۳. قصهٔ شکست ایرانیان از عرب آن‌طوری که شنیده بودم بسیط نیست و بسیار کوتاه در «آخر شاهنامه» آمده است. اما آن چیزی که هویداست، پادشاهی‌های کوتاه‌مدت و خیانت‌های پیاپی شاهان ساسانی موجب زوال این پادشاهی را فراهم آورده بود. به بیانی دیگر، ساسانیان خود دچار مرگ تدریجی شده بودند.

 

۲۷ آذر ۰۲ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۶: جنگ‌های ایران و یونان؛‌ از ویلیام شفرد

خب عنوان فارسی کتاب غلط‌انداز است و آدم جا دارد دعا کند حق تألیف بین‌المللی در ایران به رسمیت شناخته شود: حداقلش این که حق اسمی نویسنده رعایت می‌شود. این کتاب تحلیل و خلاصهٔ تاریخ هرودوت است که ویلیام شفرد به انگلیسی نوشته است و حسن افشار ترجمه کرده است. بعد اسم همه آمده است در جلد جز اصل کاری! در ضمن اگر بخواهیم درست ترجمه کنیم تاریخ جنگ پارس با یونان است چرا که آن مملکت اصلاً به اسم ایران شناخته نمی‌شده است.

به قول مرحوم زرین‌کوب در کتاب «روزگاران»، هرودوت چون زمانی که زنده بوده یونانی ولی در مملکت پارس (اشغال‌شده) بوده، غیظی نسبت به ایران و تعصبی برای یونان داشته، و به همین خاطر تاریخش خالی از حب و بغض نیست. شوربختانه ما ایرانی‌ها از قدیم شفاهی بودیم نه مکتوب و غیر از این کتاب و چند منبع نصفه‌نیمهٔ یونانی اطلاعات بیشتری از آن زمان نیست. قصه آن است که حدود ۴۸۰ سال پیش از میلاد مسیح، داریوش هخامنشی تصمیم به اشغال آتن می‌گیرد چرا که هم نقطه‌ای سوق‌الجیشی بوده هم راهی به گشایش غرب برای امپراتوری فارس. وقتی داریوش می‌میرد، خشایارشا تصمیم به ادامه می‌گیرد و همراه با فرمانده لشکرش ماردانیوس (اسم‌ها یونانیزه شده‌اند) به کشورگشایی دست می‌یازد. در نهایت در بخشی از این اتفاقات، قصهٔ شکست لشکر پارسی از ۳۰۰ جنگاور یونانی پیش می‌آید که البته فقط بخش کوچکی از جنگ ممتد چندین‌ساله بوده است. ایرانیان شکستی مفتضحانه می‌خورند که از دید نویسندهٔ آمریکایی آغازی بود بر شکوفایی تمدن غربی در عالم که تا همین الان شاهد برکاتش هستیم.

خب اول آن که این کتاب دغدغهٔ فکری الانم نبود ولی دوست داشتم با توضیحاتی مفصل‌تر به جای پرداختن به جزئیات نه چندان مهم، تصویری روشن از اتفاقات داشته باشم اما مواجه با بسیاری اسم یونانی شهرها و مناطق که نمی‌توانستم درک کنم مثلاً شهر تاسوس کجای الان دنیا می‌شود. فقط دو اطلاعات خیلی بی‌ربط را متوجه شدم: اول این که اصطلاح «بربر» اولین بار به ایرانی‌ها اطلاق می‌شد چرا که از نظر یونانی‌ها پارسیان انگار بر-بر می‌کردند و زبانشان مفهوم نبود (شبیه اصطلاح «عجم» به معنای بی‌زبان). جالب است که این اصطلاح هنوز برای اقوام وحشی به صورت بربریت اطلاق می‌شود. دوم آن که «تلنت» واحد پول یونانیان بوده که بعدها در قرن پانزدهم میلادی معنای «استعداد» در زبان‌های اروپایی گرفت و تبدیل به اسم و فعل و صفت شد.

در مجموع خواندن این کتاب را برای خوانندهٔ عامی چون خودم پیشنهاد نمی‌کنم.
 

۱۴ آذر ۰۲ ، ۰۴:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۵: ایران جامعهٔ کوتاه مدت؛ از محمدعلی همایون کاتوزیان


هما کاتوزیان (محمدعلی همایون کاتوزیان) استاد جامعه‌شناسی و اقتصاد دانشگاه آکسفورد یکی از به‌نام‌ترین نویسندگان در حوزهٔ تاریخ تحلیلی ایران معاصر است. این کتاب ترجمهٔ چهار مقاله از اوست که مقالهٔ اول او خیلی معروف شده است. مقالهٔ اول در مورد «ایران جامعهٔ کوتاه‌مدت»، مقالهٔ دوم در مورد «بحران جانشینی و مشروعیت» و سومین مقاله در مورد مشروطیت و آخرین مقاله در مورد ملک‌الشعرای بهار است.

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۰۲ ، ۲۱:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۴: هویت ایرانی در گذر تاریخ؛ از عماد افروغ و احمد اشرف

اواسط دههٔ هشتاد خورشیدی بود و دورهٔ کارشناسی. تازه اسکناس پنج هزار تومانی درآمده بود که رویش حدیثی نبوی در مورد دانش در ثریا و مردان پارسی آمده بود. چند نفر از رفقای آذری که تمایلات پان‌ترکی داشتند به شدت شاکی بودند که چرا این حدیث نوشته شده است. باید می‌نوشتند «مردانی از ایران» و این طوری فقط فارس‌ها را داخل آدم کرده‌اند. جواب من هم این بود که حدیث را که نمی‌شود تغییر داد. پای درد دلشان که نشستم بحثشان بیخ پیدا کرد به این که مثلاً چرا در مدارسشان زبان مادری‌شان تدریس نمی‌شود و از این بحث‌ها. چند وقت بعد، وزیر خارجهٔ وقت منوچهر متکی به دانشگاه آمد و آ‌ن‌ها برای قره‌باغ به کنش‌های وزیر خارجه اعتراض داشتند. متکی این بار عصبانی شد و گفت که آن‌ها کاسهٔ داغ‌تر از آش (جمهوری آذربایجان) هستند. اخیراً موقع درگیری ارمنستان و آذربایجان متوجه شدم، قریب به نود درصد از پوشش جمعیتی قره‌باغ، طبق اطلاعات موجود در ویکی‌پدیا، از نژاد ارمنی هستند. بماند! نکته آنجا بود که چرا پیامبر اکرم دقت نکرده و گفته پارس به جای ایران چرا که پارس فقط شامل قوم فارسی‌زبان می‌شود نه همهٔ مردم ایران.

ادامه مطلب...
۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۱:۰۵ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۳: این هم از این؛ از امیرعلی سلیمانی

برخی از غزل‌های این مجموعه نشان از قریحهٔ خوب و مطالعهٔ فراوان این شاعر جوان دارد از جمله غزلی که در آغاز کتاب آمده است:

 

شبی که سوختم از خاطرات خام گذشتم
حلالت آن‌همه دلتنگیِ مدام، گذشتم

غرور با تو برایم حقیر بود، همیشه
به احترام تو از خیر احترام گذشتم

پس از تو از همه‌ی بوسه‌های ساعت مستی
اگر حلال بریدم، اگر حرام گذشتم

نخواستم که به هر آب‌و‌دانه دل بسپارم
چه‌قدر بعد تو از بام پشت‌بام گذشتم

حکایت من و تو داستان مختصری بود
سلام کردم و از پاسخ سلام گذشتم

۲۷ آبان ۰۲ ، ۰۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۲: کتاب سیاه؛ از سعید زیباکلام

حاشیهٔ پیش از متن آن که آقای سعید زیباکلام برادر صادق زیباکلام است و خواهرش مرحومه فاطمه زیباکلام هم استاد دانشگاه بوده است. این دو برادر اصلاً شبیه هم فکر نمی‌کنند. مثلاً همان موقعی که صادق در طرفداری از برجام بحث تاریخ آمریکاستیزی جمهوری اسلامی را برمی‌شمرد، سعید با موشکافی بند به بند تعهدات ایران در برجام بر آیندهٔ کشور می‌گریید. سعید خاستگاه عدالت‌خواهی دارد و به همین خاطر اخیراً به خاطر انتقادات زیادش تا حدی مغضوب واقع شده است اما صادق بیشتر غرب‌گراست و «ما چگونه ما شدیم»طور.

ادامه مطلب...
۲۷ آبان ۰۲ ، ۰۳:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۳۲۱: انسان جنایت و احتمال؛ از نادر ابراهیمی

این داستان بلند را که در اوایل دههٔ پنجاه خورشیدی نوشته شده است، می‌شود یک‌نفس خواند. نویسنده خبری در صفحهٔ حوادث روزنامه می‌خواند که مردی به اسم سیدباباخان در روستای لاجورد خراسان از فرصت زلزله استفاده می‌کند و همسرش را به قتل می‌رساند. وقتی جنازهٔ همسرش زیر آوار پیدا می‌شود، آثار ضربهٔ تبر بر سر همسرش پزشکان را متقاعد می‌کند که کار زیر سر شوهرش است چرا که شوهرش تا حالا دو بار سعی داشته همسرش را طلاق دهد اما موفق نشده است. حالا نویسنده بر آن است که این داستان چند خطی را از صفحهٔ حوادث با احتمالات مختلف شرح و بسط دهد و نشان بدهد موضوع می‌تواند بسیار پیچیده‌تر از این حرف‌ها باشد. به نظرم داستان از نظر یک داستان تجربی بسیار جالب است اما نداشتن خرده‌داستان، قابل پیش‌بینی بودن انتهای آن و البته کوچک بودن فضای کلی باعث شده است آن را در قوارهٔ یک اثر تجربی نگاه دارد. 
قلم نادر ابراهیمی معمولاً سه جور است: یکی‌اش شبیه به «عاشقانهٔ آرام» که شعارزده و گل‌درشت است. دیگری شبیه «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» شاعرانه است. و آخری‌اش شبیه به «آتش بدون دود» تعینی است و روایت را بدون درگیری شعار و شعر پی می‌گیرد. این داستان از جنس سومی است که به نظرم برای اثر داستانی مناسب‌تر است. نادر ابراهیمی از آن پدیده‌هایی است در داستان معاصر که مانند اسمش نادر است. خودش است و کسی شبیهش نیست. آنانی که خواستند ادایش را دربیاورند طرفی نبستند.

یک نکتهٔ جالب: در کتاب «فوکو در ایران» دربارهٔ قانون حمایت از خانواده که زمان پهلوی تصویب شد و حواشی لغو آن پس از انقلاب اسلامی تحلیل‌هایی آورده شده بود. در این داستان یکی از متهمان همین قانون است که مسأله‌ای مانند طلاق را پیچیده کرده است.
 

۲۳ آبان ۰۲ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی