بنشین برابرم که تماشا کنم تو را
تا در دو چشم خسته مهیا کنم تو را
تو آیت بهاری و معنای آفتاب
آیینه میشوم که هویدا کنم تو را
در های و هوی قصه بگو راز عشق را
شاید میان این همه پیدا کنم تو را
سر میزنم به خاطرهٔ چشمهای تو
تا با نگاه سرزده دریا کنم تو را
چشمت بهار، سبزترین راز زندگی
نفرین به هر چه واژه که حاشا کنم تو را
در جان و دل گره زدهای مهر خویش را
اصلاً نمیشود ز دلم وا کنم تو را
با خندههات ای گل مریم، نفس بده
این روح مرده را، که مسیحا کنم تو را
آغوش باز پنجره، دستان عاشقم
آیا اجازه هست تمنا کنم تو را
تصویر ناب باغ گل از قاب پنجره
مشتاقم ای بهار که زیبا کنم تو را
منهتن، نیویورک
آوریل-می ۲۰۱۳