محمدصادق رسولی

تراشیدن ریش

قطار
با قطار استانی سمنان به مشهد می‌رویم. قطار مشکل گرمایش دارد و آنقدر بخاری‌هایش گرم است که بیشتر مسافران در کوپه را باز گذاشته‌اند. از دست گرما، به راهروی قطار پناه می‌برم. به مشهد نزدیک شده‌ایم. شب است و یخ‌بندان ریل‌ها مشهود است. روز قبل قطارهای این مسیر همه از کار افتاده بودند. صدای گفتگوی خانم‌ها از کوپهٔ کناری می‌آید. سر برمی‌گردانم، خانم جوانی نشسته است و از این که با همسفرانش آشنا شده، ابراز خشنودی می‌کند. 
«دفعهٔ پیش تو همین ایستگاه، خانمه با چادر محکم دستمو گرفته، می‌گه‌ از ما حیا نمی‌کنی، لااقل از امام رضا حیا کن.»
قطار در ایستگاه نگه می‌دارد. همان خانم جوان است. از تیپش برمی‌آید دانشجو باشد. تنها کسی است که بی‌حجاب از قطار در می‌آید.

 

ادامه مطلب...
۱۲ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

بوی خون

فرودگاه امام خمینی برای من تداعی نشدن دارد. همیشه یک جای کار باید بلنگد. این بار متصدی بلیط کارآموز بود و همکارش داشت پا به پا می‌بردش برای آن که کارش را یاد بگیرد: «برو رو بردینگ، خب… حالا تراول ۲ رو کلیک کن… آهان». بیست دقیقه‌ای کار پنج دقیقه‌ای ما طول کشید اما جلو رفت. بسیاری دیگر از جاها هم کاری که می‌توانست جلو برود جلو رفت. در هر فرودگاهی که رفته‌ام، مسافر خسته باید اول بارش را تحویل هواپیمایی دهد، بعد از گشت امنیتی بگذرد. اما اینجا به هر دلیلی که نمی‌فهمم، دو سطح امنیتی وجود دارد. اگر می‌ترسند کسی قبل از پرواز بمبی چیزی داشته باشد، خب می‌تواند قبل از گشت امنیتی، قاطی آن همه آدم که برای بدرقه آمده‌اند کارش را بکند.

ادامه مطلب...
۱۱ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۸: گشنگی؛ از کتایون سنگستانی

این دومین رمان از کتایون سنگستانی است. بنا به قاعده‌های «چند وقت یک بار کتاب جدید خواندن» و «کتاب‌فروشی افق کتاب بد روی میز پیشنهاد نمی‌گذارد» این کتاب را خریدم و خواندم. این رمانْ که در پاییز ۱۴۰۱ از نشر چشمه منتشر شده است، داستان شیوا، زن جوانی، است که به هر جان کندنی در مزونی مخوف مشغول به کار می‌شود. پدرش آلزایمری است، با برادر و مادرش زندگی می‌کند و برادر ناتنی‌ای دارد. هنر نویسنده پرداخت به جزئیات ظاهراً بی‌اهمیت و طنز در برخی توصیفات است. اما یکی از نقاط ضعف این داستان ۱۲۹ صفحه‌ای پرداختن به جزئیاتی چندش‌آور و نوع قضاوت افراد است که متأسفانه در رمان‌های معاصر ایرانی مخصوصاً از سمت خانم‌های نویسنده بیشتر دیده می‌شود. پرداختن به جزئیاتی مثل جوش پر از چربی، نپوشیدن شورت و در نتیجه شره کردن آب روی شلوار پس از قضای حاجت، دررفتن دکمهٔ شلوار و از این جور مسائل را کلاً نمی‌فهمم. البته مشکل اصلی این کتاب‌ها نداشتن جهان است و فکر می‌کنند با فضاسازی و تیپ‌سازی (به جای شخصیت‌پردازی) می‌شود مشکل را پوشاند. 

این هم داستانی ناموفق که مشکل اصلی در نداشتن تفکر و جهان‌بینی خاص نویسنده است. حالا هر چقدر با لعاب روایت طنزآمیز درستش کند، تهش چیزی درنمی‌آید.
 

۱۱ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۵۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۷: موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی؛ از محمدتقی جعفری

عنوان کتاب معلوم است دربارهٔ چیست. اما من چیزی از هدف نویسنده نفهمیدم. استدلال‌هایی که نویسنده در پایین آوردن شأن هنر موسیقی آورده است، می‌شود شبیه‌شان را در مورد نقاشی، شعر و هنرهای دیگر به کار برد. برخی دیگر از استدلال‌ها نیاز به آزمون تجربی دارد و شاید فلسفه برای آن جای خوبی نباشد. نمی‌دانم!  اگر زمینی‌تر با مسألهٔ موسیقی برخورد می‌شد و آثار طبیعی آن بر مغز و روح بررسی می‌شد، دل‌چسب‌تر می‌شد.
 

۱۱ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۶: شمعدانی‌ها؛ از میلاد عرفان‌پور

 

در سوگ بهار خود، کسی گریه نکرد
بر آخر کار خود، کسی گریه نکرد
جز سنگ‌تراش پیر این آبادی
بر سنگ مزار خود، کسی گریه نکرد

 

این مجموعه را در اوج خستگی در هواپیمای مسیر ایران به ترکیه و سپس ترکیه به آمریکا خواندم و با این همه، بسیار لذت‌بخش بود. فکر می‌کنم مطلب «بهاءالدین خرمشاهی» برای تعریف از این کتاب کفایت بکند. به نظرم مقدمهٔ کتاب را خوب است نگاهی بیندازید: درس‌های خوبی برای شناخت رباعی می‌دهد.

 

۰۶ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۵: منهای فقر؛ از محمدرضا حکیمی

این کتاب را «مرتضی کیا» از روی نوشته‌های محمدرضا حکیمی گرد آورده است. مضمون همانی است که عنوان کتاب می‌گوید. احادیثی در باب فقر و عدالت در جامعهٔ‌ اسلامی با ترجمه‌های تأویلی و آزاد. این کتاب خیلی اخباری است و انقلابی. اخباری از آن جهت است که بدون توضیح و تفصیل احادیثی را که می‌دانیم در باب عدالت بازمی‌گوید بی‌آن که در مورد بافت اجتماعی و تاریخی هر حدیث توضیحی دهد. و انقلابی است به آن خاطر که احادیث صریح‌تر را در اولویت گذاشته است. مشکل اصلی من با این کتاب آن است که شعاری است، روی زمین نیست و انگار متوجه فرآیندهای تاریخی و اجتماعی جهان امروز نیست. به همین خاطر این حرف‌ها متأسفانه به همان قشنگی که هستند در کتاب جا خوش می‌کند و در زندگی جاری جای خالی‌ای را پر نمی‌کند. کتاب را نیمه رها کردم.
 

۰۴ دی ۰۱ ، ۲۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۴: راهنمای مردن با گیاهان دارویی؛ از عطیه عطارزاده

دختری جوان با مادرش در خانه‌ای زندگی می‌کند. کار مادرش عطاری است و دختر که از کودکی به خاطر فرورفتن گیاه دارویی به چشمش نابینا شده است، همه چیز را از زاویهٔ دید حواس غیربینایی خودش روایت می‌کند. در پایان داستان به معنای عنوان کتاب یعنی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» می‌رسیم. هر چقدر بیشتر توضیح بدهم باعث لو رفتن داستان می‌شود.

حجم این کتاب بسیار کم است (اندکی بیشتر از صد صفحه) و هر چه قدر به جلو نزدیک‌تر می‌شویم قدرت روایت‌گویی نویسنده بالاتر می‌رود. از نام خانوادگی نویسنده برمی‌آید که او با عطاری باید خوب آشنا باشد و همین نقطهٔ قوت خوبی برای اوست. استفادهٔ ملموس از قوای حسی مانند شنیداری  و بویایی آن‌قدری هنرمندانه است که مخاطب را می‌تواند مسحور کند.

اما مشکل اصلی این رمان آن است می‌خواهد در فضایی واقعی اتفاقی خاص را رقم بزند اما اصلاً حواسش به این مسأله نیست که چفت و بست داستان باید سرجایش باشد. چطوری است که مادرش اجازه نمی‌دهد هیچ وقت بیرون برود و او واقعاً هیچ وقت مدرسه نرفته است؟ و این چه جور مادر عطاری است که غرق در رمان‌های کلاسیک غربی است؟ فضا با عناصر عطاری ایرانیزه شده است اما این سبک از زندگی تنها و مهجور هیچ‌طوری به زندگی ایرانی‌جماعت نمی‌سازد. به نظر می‌رسد نویسنده آنقدر در فضای کتاب‌خوانی شخصی‌اش غرق شده است که یادش رفته قرار است داستانی ایرانی بنویسد.
 

۰۴ دی ۰۱ ، ۲۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

من و رؤیای آمریکایی

پیش‌نوشت

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۰۱ ، ۲۱:۲۹ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۳: مونالیزای منتشر؛ از شاهرخ گیوا

 

«شاه عباس آمد گفت: ریشتان را بتراشید و سبیل بگذارید؛ گذاشتیم! آن هم تا بناگوشش را. آن یکی روبند و شلیته و کلاه نمدی برمان کرد. گفتیم: مبارک است! دیگری آمد گفت: زن‌ها چادرها را بردارند؛ برداشتند. مردها سبیل کوتاه کنند، کلاه شاپو و پهلوی بگذارند؛ ما هم گذاشتیم! حالا هم که این شکلی شده‌ایم. همیشه دنبال شکل خودمان، شکل حقیقی‌مان می‌گردیم، اما نمی‌دانیم آن شکل چه شکلی است!»

ادامه مطلب...
۰۱ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۲: مشکلات حکومت دینی؛ از علی صفایی حائری

این کتاب به نوعی ادامهٔ کتاب «از معرفت دینی تا حکومت دینی» است. کتاب قبلی در پاسخ به شبهاتی بود که بیشتر مربوط است به حلقهٔ کیان علی‌الخصوص عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری. این کتاب مجموع چند سخنرانی به هم مرتبط است که در سه بخش در مورد مشکلات حکومت دینی با نگاه به حکومت امیرالمؤمنین بحث می‌کند. در بخش اول با نگاه به حکومت امیرالمؤمنین، حرف اصلی نویسنده آن است که در بهترین حالت که معصوم حاکم باشد مشکلات عجیب و غریبی برای حکومت داری به وجود خواهد آمد. حرف کلی نویسنده آن است که وظیفهٔ اصلی حکومت دینی ایجاد بستر و آزادی برای کمال است (لیقوم الناس بالقسط؛ که در واقع مردم باید خودشان عدالت را برپا کنند و حاکم دینی باید این اقامهٔ به قسط را تبیین کند). در این شرایط بسیاری به دلایل مختلف همراه نخواهند بود، کارشکنی بسیار خواهد بود، ریا و نفاق هم سرجایش است و همهٔ این‌ها باعث ایجاد مشکلات فراوان برای حاکم دینی می‌شود.

ادامه مطلب...
۲۹ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۶ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی