این کتاب بخش دوم از حلقهٔ دوم از کتاب سهحلقهای (چهار جلدی) خواب آشفتهٔ نفت است. شمارهبندی صفحات کتاب در ادامهٔ بخش اول است و این حلقه تا ۱۱۲۴ صفحه در مجموع پیش میرود که متن اصلی این جلد از صفحهٔ ۵۶۳ تا ۹۰۴ است به همراه پنج پینوشت تا صفحهٔ ۹۷۸ و در انتها پانوشتها به علاوهٔ تقویم تاریخی اتفاقات که مستخرج از متن کتاب از سوی انتشارات است.
جلد قبلی تا آنجا پیش رفت که دولت قوام پس از استعفای مصدق تنها چهار روز دوام آورد. پرچمداران اصلی شورش در آن حکومت کوتاه، آیتالله کاشانی، بقایی و مکی بودند که هیچ سندی مبنی بر ارتباط و رایزنی آنها با مصدق وجود ندارد (ص ۵۶۳). حال مصدق برای بار دوم بازگشته است و این بار به خاطر برخی انتصابات از جمله انتصاب نواب، کاشانی با مصدق به مخالفت برمیخیزد. نواب ناچار استعفا میکند و حسین فاطمی که با مکی و کاشانی رابطهٔ خوبی داشت به جای او منصوب میشود (ص ۵۶۷). اختلافات کاشانی با مصدق در جاهای دیگری نیز است؛ مثلاً این که خلیل طهماسبی، قاتل رزمآرا، باید آزاد شود چرا که از نظر کاشانی، رزمآرا مهدور الدم است (ص ۵۶۹). از آن طرف مصدق در دولت خود محدودیتهای جدیدی برای درباریان میگذارد (ص ۵۷۰) و اختیاراتی جدیدی را برای خود اخذ میکند که شبیه همین اختیارات را خودش زمانی که نمایندهٔ مجلس بوده مخالفش بوده است (ص ۵۷۱). بخش دیگر رویارویی کاشانی و مصدق برمیگردد به گرفتاریهایی که دولت از سمت کسانی داشت که سفارششدهٔ آیتالله بودند (ص ۵۷۵). کاشانی هم شخصیت خاصی داشت: مثلاً با وجود آنکه نمایندهٔ مجلس بود، هیچگاه در جلسات مجلس شرکت نمیکرد (ص ۵۷۶).
با این اوصاف و مشکلات داخلی و افزایش اختلافات، مصدق مذاکرات نفت را از سر میگیرد. وزارت خارجهٔ آمریکا هشدار میدهد که تحریم نفت ایران اندکاندک کارایی خود را از دست خواهد دارد و شرکتهای مستقل وارد عمل خواهند شد و نفت ایران را خواهند خرید (ص ۵۷۹). چرچیل، نخستوزیر محافظهکار وقت بریتانیا پیامی برای ترومن رئیسجمهور وقت آمریکا میفرستد و از سفر التون جونز به ایران و دیدارش با مصدق اظهار ناراحتی میکند و میگوید که پس از آن همه مخاطراتی که بریتانیاییها در جنگ کره به جان خریدند حالا شرکتهای آمریکایی میخواهند جای آنها را در ایران بگیرند. چرچیل میگوید اگر جنگی دربگیرد بریتانیا نخستین آماج حملات روسیه خواهد بود (ص ۵۹۲). در آن زمان آمریکا هنوز درگیر تعهدات بازسازی غرب اروپا و مسألهٔ جنگ کره بود و در خاورمیانه امکاناتی نداشت و عملاً ناچار بود به خواست بریتانیا گردن بنهد (ص ۵۹۲). فشارها بر ایران زیاد میشود. در مجلس بحثهایی در موضوع اقتصاد بدون نفت شکل میگیرد با این عنوان که هزار و نهصد و پنجاه سال بدون نفت گذرانیده شده است و میشود اینطوری بدون نفت ادامه داد (ص ۶۰۶).
پس از کش و قوسهای فراوان، مصدق در تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۳۳۱ تصمیم به قطع رابطهٔ سیاسی با انگلستان میگیرد (ص ۶۱۲). مصدق نامهای به ترومن مینویسد و بار دیگر خطر کمونیسم را به رخ او و چرچیل میکشد (ص ۶۱۴). از نظر وزارت خارجهٔ آمریکا، اگر مصدق برود جانشین او به احتمال زیاد خود کاشانی یا دستنشاندهٔ او خواهد بود که به هر حال نرمشی کمتر از مصدق خواهد داشت (ص ۶۲۹). هندرسون، سفیر آمریکا، معتقد بود اگر چه دولت مصدق با چاپ محرمانهٔ مقداری اسکناس موقتاً خود را از مهلکه رهانیده است، اما این امر با تأثیر بلندمدت تورمی کار را به بنبست میکشاند مگر آن که دولتهای خارجی به ایران کمک کنند (ص ۶۳۲). به همین خاطر کمک صد میلیون دلاری آمریکا به عنوان گزینهای روی میز آمد. ولی هیچ وقت چنین کمکی به ایران وصول نشد چرا که آمریکا نظر به نارضایتی انگلیس از این کمک داشت. مصدق از آمریکا خواست حداقل مقداری شکر به ایران بفروشد. ایران دویست هزار تن مصرف شکر داشت که هشتاد هزار تن از آن تولید داخل بود. هندرسون معتقد بود حتی چنین کمکی هم موجب آزردگی انگلیس میشود (ص ۶۴۸). مصدق سعی داشت به هر قیمتی شده با گرفتن کمک از آمریکا سد تحریم را بشکند (ص ۶۴۹) ولی توفیقی به دست نمیآورد. آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس این بود که ایران تعهد کند به ارزش ۱۳۳ میلیون دلار به سازمان تدارکات مواد دفاعی آمریکا نفت بفروشد. قرار بود ۲۵٪ از بهای مورد معامله نزد فدرال رزرو بانک نیویورک تودیع گردد که بعدها بر حسب رأی داوری به مصرف پرداخت غرامت انگلیس برسد. از صد میلیون دلار باقیمانده پنجاه میلیون بلافاصله و مابقی در اقساط ده میلیونی هماهنگ با تحویل و حمل نفت به ایران پرداخت شود. بهای فرآورده میبایستی نازلترین قیمت اعلانشدهٔ خلیج آمریکا که معادل قیمت خلیج فارس بود با ۳۵٪ تخفیف تعیین شود و شرکت نفت انگلیس و ایران از سهامداران این مشارکت باشد (ص ۶۵۹). در این متن تصریح شده بود که طرف قرارداد دولت انگلیس نیست بلکه شرکت نفت انگلیس و ایران است (ص ۶۶۰). مصدق همچنان بر موضع خود پای فشرد و گفت حاضر نیست پای قرارداد با انگلستان طرف حساب باشد و اگر انگلستان بر این موضع خود اصرار کند تعقیب امر بیفایده است (ص ۶۶۲). آمریکا در ازای وامی که میدادند ۴٫۵ درصد بهره میخواستند که مصدق آن را ربا دانست و از پرداخت آن به بهانهٔ غیرشرعی بودن طفره رفت (ص ۶۷۳). در مجموع مصدق با پیشنهاد مذکور مخالف بود که از دید نویسنده این موضع منفی مصدق اشتباه بود چرا که با این کار انگلیس دیگر صاحب امتیاز منحصر نبود (ص ۶۷۹).
اسفند ۱۳۳۱ آبستن حوادثی بود. پیشنویسی برای اصلاح قانون انتخابات از سمت مصدق آمد که کاشانی که خود در جلسههای مجلس حضور نمییافت به هیئت رئیسه نامهای نوشت و از آنان خواست که چون لایحهٔ اختیارات مخالف و مباین مسلم قانون اساسی و صلاح مملکت و دولت است آن را از دستور کار خارج کند (ص ۶۸۳). مصدق از طرف دیگر با شاه درگیر شده بود و گفت دیگر نمیتواند رفتار خصمانهٔ شاه را بربتابد. او از خانوادهٔ سلطنتی شکایت داشت که چرا بر ضد دولت تحرکات دارند. شاه مادر و خواهرش را به خارج فرستاد (ص ۶۸۶). شاه از طرف حسین علا، وزیر دربار، به مصدق پیام فرستاد که حاضر به ترک کشور است تا زمانی که کار نفت به سامان برسد اما مصدق با خروج شاه موافق نبود (ص ۶۸۷). پس از کش و قوسهای فراوان، مصدق با خروج شاه از کشور موافقت میکند (ص ۶۹۰). علا میترسد که سفر شتابزدهٔ شاه تعبیر به فرار شود (ص ۶۹۱). روز نهم اسفند ۱۳۳۱ عدهای اوباش به خانهٔ مصدق حمله میآورند و قصد قتلاش را دارند (ص ۶۹۵). طبق اسناد سازمان سیا، کاشانی در راه انداختن تظاهرات به نفع شاه مؤثرترین عوامل بوده و حملهٔ مخالفان بر مصدق در مجلس با حمایت او انجام شده است. از نظر آمریکاییها اگر مصدق کنار برود و کاشانی جایش را بگیرد، کاشانی در ملیگرایی و ضدآمریکایی بودن افراطی است و به صلاح نیست او جانشین مصدق شود (ص ۷۰۱). از نظر آمریکا مصدق دارد کشور را به سمت دیکتاتوری پیش میبرد ولی تا زمانی که خودش زنده باشد خطر زیادی ندارد اما بعد از او ممکن است جا برای کمونیستها باز شود (ص ۷۰۲). آمریکا نگران آن است که در نبود مصدق، ایران دست کمونیستها بیفتد و به همین خاطر راضی به رفتن مصدق نیستند اما چرچیل نظر دیگری دارد و میگوید که این یک ترس ذهنی بیش نیست (ص ۷۰۷). هندرسون این تحلیل را هم دارد که مصدق مانند بسیاری از اعضای دودمان قاجاری کینهای در دل نسبت به پهلوی دارد و او را به چشم فرزند رضاخان مینگرد و به همین خاطر در تضعیف او میکوشد (ص ۷۱۰). از نظر هندرسون مصدق آدم منفیبافی است که در کل دورهٔ نخستوزیریاش کار خاصی نکرده است (ص ۷۱۰). او مجلس را فلج کرده، سنا را از میان برداشته و همهٔ سیاستمداران نامدار را تارانده و حالا نوبت به شاه رسیده است که او را نیز تضعیف کند (ص ۷۱۱).
مصدق گزارشی در مورد پیشرفت مذاکرات نفتی مینویسد. کاشانی در واکنش به آن گزارش موضعی بسیار تند نسبت به انگلیس میگیرد که عملاً راه را بر هر گونه نرمش به روی مصدق ببندد (ص ۷۱۷). بیشتر کسانی که روز نهم اسفند بر ضد مصدق و طرفداری شاه شوریدهاند از روحانیون هستند (ص ۷۲۰). کاشانی که اخیراً مقام ریاست مجلس را بر عهده گرفته است، بعد از دوازده سال نمایندگی هنوز شاه را از نزدیک ندیده است (ص ۷۲۱) اما در مصاحبه با نشریهٔ المصور شاه را یک مرد تربیتشدهٔ عاقل مینامد (ص ۷۲۲). در این میان تنها عالم معروفی که خود را کنار کشید، آیتالله بروجردی بود که مصدق بعدها از او تشکر ویژه کرد (ص ۷۲۳). حالا پیشنهاد کودتا برای آمریکاییها و انگلیسیها روی میز میآید اما شاه هنوز با کنار گذاشتن مصدق موافق نیست و منتظر است مصدق به صورت طبیعی به بنبست برسد (ص ۷۲۵). از نظر آمریکاییها زاهدی گزینهٔ خوبی برای کودتاست اما شاه زیاد میانهٔ خوبی با زاهدی ندارد. از نظر علا، کاشانی هم پشتیبان زاهدی خواهد بود (ص ۷۲۹). حالا آشوبها بیشتر و بیشتر میشود و حتی از شهرهایی مانند ساری، چالوس، بهبهان و مهاباد خبر از اغتشاش میآید (ص ۷۳۴). دعوا سر تفسیر جدیدی از قانون اساسی از سمت مصدق بود که اختیارات شاه را بیشتر از قبل محدود میکرد (ص ۷۳۵). مصدق معتقد است در مملکت مشروطه شاه مسؤول نیست و به همین جهت باید سلطنت کند نه حکومت (ص ۷۳۶). مصدق تهدید به افشاگری در مورد دربار میکند و شاه از بیم این اتفاقات تصمیم به ترک ایران میگیرد (ص ۷۳۹). حالا خرابکاریها شروع میشود. «افشار طوس» که افسری بازنشسته طرفدار مصدق بوده ربوده و کشته میشود (ص ۷۴۳). از دید نویسنده مسلم است که در این خرابکاریها، نیروهای جاسوسی بیگانه نقش داشتهاند (ص ۷۴۶). به روایت دکتر فاطمی، رانندگی اتوموبیلی که افشار طوس را داشته است با سید مصطفی کاشانی پسر آیتالله کاشانی بوده است (ص ۷۴۸).
وزارت خارجه آمریکا در پیامی مشترک به ایران و انگلیس امیدوار است آنها با هم کنار بیایند که این به نفع «دنیای آزاد» است (ص ۷۵۱) که جالب است اصطلاح «دنیای آزاد» یکی از پربسامدترین واژهها در نامهنگاریهای آمریکاییها بوده است. آمریکاییها شروع به مذاکرات مخفیانه با شاه میکنند. میخواهند شاه را راضی به کنار گذاشتن مصدق کنند. مصدق به آیزنهاور نامه مینویسد و درخواست کمک میکند اما آیزنهاور دست رد به سینهٔ او میزند (ص ۷۵۷). به رغم اصرار مصدق، آمریکاییها این نامهٔ محرمانه را افشا میکنند (ص ۷۵۸). حالا در رأیگیری ریاست مجلس کاشانی رأی نمیآورد و او در اعلامیهای تند مصدق را «صیاد آزادی ایران» میخواند (ص ۷۵۹). حالا در اوج تحریم، خبری از عواید نفتی نیست و مصدق دست به چاپ محرمانهٔ ۳۱۲ میلیون تومان اسکناس بدون پشتوانه میزند که مکی از این راز پرده برمیدارد (ص ۷۶۱). مصدق به فکر انحلال مجلس میافتد. راهش آن است که تعداد زیادی از ملیون استعفا دهند که مجلس از تعداد حداقلی بیفتد (ص ۷۶۳). آمریکا هم که پیشبینی حوادثی شوم میکند، اتباعش را از ایران خارج میکند (ص ۷۶۴). مصدق دست به همهپرسی میزند. کاشانی به مصدق میتازد که این مجلس اگر به مصدق اختیارات غیرقانونی میدهد میشود ملی و اگر استیضاحش کند عامل اجنبی است؟ (ص ۷۷۱) عدهای از علمای نامدار فتوا به تحریم همهپرسی میدهند (ص ۷۷۲). کاشانی آن را «رفراندوم خانهبرانداز» مینامد و آن را مبغوض حضرت ولیعصر و حرام میخواند (ص ۷۷۳). در پایان نتیجهٔ همهپرسی به نفع مصدق تمام میشود (ص ۷۷۴). اما آمریکا و انگلیس تصمیمشان را گرفته بودند و ظاهراً تصمیم مصدق بر رد آخرین پیشنهاد مشترک غرب برایش بسیار گران تمام شد (ص ۷۸۰). انگلیس آنقدر جری شده بود که حتی نفت ایران را راههای دریایی میدزدید (ص ۷۸۲).
ظاهراً مصدق همهٔ موانع را کنار زده است اما واقعیت آن است که از درون فروپاشیده است. دیگر هیچ گروه قابل اعتنایی پشتیبان او نیست. برای بریتانیا قضیهٔ نفت حیثیتی شده است و آنها بیم آن را دارند که مصدقهای دیگری در جاهای دیگر سربرآورند (ص ۷۸۴). چرچیل به شاه پیام میدهد که موافقت نخستوزیری زاهدی هستند (ص ۷۸۶). نشان صدق حرف آن است که شب کودتا، رادیو بیبیسی اعلام کند «ساعت دقیقاً ۱۲ است» که «دقیقاً» لفظ اضافه بر سازمان بوده است. سرپرستی جاسوسی انگلیس در ایران به کسی سپرده میشود که مورخ و سرپرست انتشارات پنگوئن بوده است (ص ۷۸۷). دو برادر ایرانی با اسم مستعار برادران بوسکو هم به هدف تبلیغاتی ضدکمونیستی به کار گرفته میشوند (ص ۷۸۸). انگلیس چهار انتظار از آمریکا دارد: اول هماهنگی سیا با بریتانیا، دوم کمک مالی آمریکا به دولت بعد از مصدق، سوم قطع پنهانکاری و علنی کردن تمایل به تغییر در دولت، و چهارم وحدت نظر با بریتانیا (ص ۷۹۴). طرحی به اسم «آژاکس» برای کودتا طراحی میشود و زاهدی به عنوان جانشین انتخاب میشود (ص ۷۹۶). قرار میشود شاه از شمال کشور (کلاردشت) فرمان عزل مصدق را بدهد، بعد نظامیان وارد عمل شوند (ص ۷۹۹) اما به دلایلی از جمله هوای نامساعد این فرمان به دست مصدق نمیرسد. نصیری که از دستنشاندگان شاه است دستگیر میشود (ص ۸۰۷) و کودتای ۲۵ مردادماه ناکام میماند. روز ۲۵ مرداد، فاطمی سرمقالهای تند بر ضد شاه مینویسد و او را «سردستهٔ جنایتکاران» و دربار را «مرکز فحشا» میخواند (ص ۸۱۱). برادران رشیدیان از طرف آمریکا مأمور میشوند عدهای را بگمارند که در ظاهر تودهای به سوی مساجد و روحانیون سنگ بیندازند (ص ۸۱۴). مصدق در جلسهای فوری تلاش برای رسیدن به راه حل میکند. فاطمی پیشنهاد عزل شاه و اعلام جمهوریت دارد اما مصدق میترسد که این امر موجب ابهام و تودهای خواندن او شود چرا که تودهایها طرفدار جمهوریت هستند (ص ۸۲۱). به نظر میرسید تا ظهر ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ مصدق هنور اندک امیدی به آمریکا داشت اما آن روز کاملاً از آنها مأیوس شد (ص ۸۲۲). هندرسون با مصدق دیدار میکند. مصدق اعلام بیخبری از حکم عزلش میکند (ص ۸۲۵). آن روز برخلاف همیشه که مصدق با پیجامه با هندرسون دیدار میکرده است، این بار با حالتی رسمی به دیدار او شتافته بود که پنداری از مداخلهٔ آمریکاییها در ماجرا آگاهی داشته است (ص ۸۲۶). پس از این گفتگو و یأس از آمریکا، مصدق نظرش عوض میشود و تصمیم به عزل شاه و اعلام انقراض پهلوی از راه رفراندوم میگیرد (ص ۸۲۹). اما او هنوز در مورد تغییر رژیم سلطنت در شک بود (ص ۸۲۹).
نظامیان به خانهٔ مصدق یورش میبرند. مهندس رضوی ملحفهٔ سفید تخت خواب مصدق را به نشانهٔ ترک مخاصمه بر بام آویزان میکند. کار بالا میگیرد و آنها به خانهٔ همسایه میروند (ص ۸۳۵). طبق روایت روزنامهٔ اطلاعات، تانک وارد خانهٔ مصدق میشود و همه چیز را ویران میکند. مردم نیز به منزل او ریختند و کل اثاثیهٔ خانه را غارت کردند (ص ۸۳۶).
کارنامهٔ مصدق
این عنوان فصل آخر کتاب است. از نظر هندرسون، این که مصدق روز ۲۷ مرداد جلوی تودهایها ایستاد، موجب جری شدن کودتاچیهای شکستهخوردهٔ روز ۲۵ مرداد شد و آنها روز ۲۸ مرداد نقشهٔ خود را عملی کردند (ص ۸۴۳). مصدق این بار هم هیچ سعیای برای کمک خواستن از مردم نکرد (ص ۸۴۶). از نظر حسیبی، بعد از وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، دیگر مصدق و پروژهٔ نفتیاش به بنبست رسیده بود (ص ۸۴۶). اما مصدق نه از امید کمک به آمریکا دل میکند و نه عملاً بنبست نفت را به عنوان یک واقعیت میپذیرفت (ص ۸۵۰). فکر میکرد حالا که بریتانیا در شورای امنیت و دیوان لاهه شکست خورده است، خریداران نفت باید جرئت کنند و جلو بیایند (ص ۸۵۰). حتی دو روز پیش از بلوای نهم اسفند ۱۳۳۱، مصدق به آمریکاییها خوشبین بود و نامهٔ درخواست کمکش از آیزنهاور نشان از این خوشبینی داشت (ص ۸۵۲). از نظر حسیبی، موضوع نفت وقتی حل میشد که فراموش شود و اقتصاد بدون نفت پی گرفته شود (ص ۸۵۳). شکی نبود که روز کودتا با یک پیام رادیویی مردم طرفدار مصدق به خیابان میریختند ولی مصدق دست به چنین کاری نزد شاید به خاطر ترس از خونریزی گسترده (ص ۸۵۹). از نظر نویسنده، رعایت انصاف در حق شاه لازم است که او تصمیمی در مورد کودتا نداشت و این تصمیم آمریکا و بریتانیا بود (ص ۸۷۱).
«آنها که با واقعیات صنعت بینالمللی نفت و تحولات روابط بین کشورهای نفتخیز و شرکتهای نفتی آشنا هستند میدانند که حل مسألهٔ نفت و بیهیچ انعطاف و سازش آن طور که مر اصلی ملی شدن صنعت نفت اقتضا میکرد، در طول دو دههٔ پنجاه و شصت [میلادی] میسر نبود و البته انعطاف و سازش با تسلیم مطلق و قبول دربست که دولت کودتا ناگزیر به آن تن در داد تفاوت دارد» (صص ۸۷۸-۸۷۹)
ایران سه سال کامل درآمد نفتیاش را به خاطر تحریم از دست داد ولی ضرر اصلی دستاندازی در جریان طبیعی رشد سیاسی کشور و تحمیل آن رژیمی بود که ایران را به بیراهه راند (ص ۸۸۲). به نظر فخرالدین عظیمی، مورخ و استاد دانشگاه، مصدق مانند هر انسان آرمانخواهی از نوعی رمانتیسم برکنار نبود (ص ۸۸۹). به همین خاطر عدهای او را خائن محض و عدهای دیگر اسطوره میدانند. مخالفت با او هم قبل از انقلاب به شکلی و بعد از انقلاب به شکلی دیگر در جریان بوده است (ص ۸۹۰). شکست مصدق در انتخابات مجلس هفدهم ابربلایی بود که بر سر مصدق آمد و مابقی اتفاقات داخلی را رقم زد (ص ۸۹۴). از نظر نویسنده، این انتخابات بزرگترین خطای مصدق بود چرا که شیوهٔ نامعقولی را در اجرای آن به کار بست. او از حمایت گروهها طفره رفت و این باعث شد که گروههای مخالف خوب متحد شوند (ص ۸۹۶). از نظر نویسنده، کاشانی که به دخالت در انتخابات متهم میشد، از این جهت واقعبینتر از مصدق بود (ص ۸۹۷). اختیارخواهی بیش از حد مصدق، باعث شد متحدان قدیمیاش مانند کاشانی تبدیل به دشمنانش شوند (ص ۸۹۸). مصدق دو هدف اصلی داشت که یکی حل مسألهٔ نفت بود که موفق نشد ولی در اصلاح قانون انتخابات که توفیقاتی داشت (ص ۸۹۹). اما متأسفانه درگیری مصدق با مجلس و اختیارخواهیهایش او را به بنبست و تناقض کشانید (ص ۹۰۲). او اگرچه در متشکل کردن جبههٔ مردمی قصور ورزید، در تأسیس بنیادها و مجامع و شوراها و صنوف که زیربنای جامعهٔ مدنی است، خدمتهای بزرگی کرد (ص ۹۰۳). کمک به مردم کمدرآمد شهرها برای طرح خانهسازی برای فقر از طرحهای مفید او بود که مثلاً در نازیآباد و نارمک اجرایی شد (صص ۹۰۳-۹۰۴).