محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۸: مکان‌های عمومی؛ از نادر ابراهیمی

این مجموعه داستان کوتاه را نادر ابراهیمی قبل از انقلاب اولین بار منتشر کرده است. مضمون کلی داستان‌ها انزجار نویسنده از طبقهٔ متوسط نوظهور ایرانی است که بعضی‌هاشان سابقاً مبارز بوده‌اند اما حالا «فولکس‌واگن‌شان در جنرال‌سرویس است». افرادی که دل‌خوشی‌شان دورهمی و عرق‌نوشی و افتخار به غربی‌مآبی است.

این کتاب مانند بیشتر دیگر کتاب‌های مرحوم ابراهیمی، نقطهٔ قوت در مضمون و زبان دارد و نقطهٔ ضعف شدید در روایت و گل‌درشتی دارد. همین بس که عبارت «مکان‌های عمومی» اشاره به کارهای خاک‌برسری در فضای عمومی دارد‍! شاید شاخص‌ترین کتابش که این نقاط قوت و ضعف را در اوج دارد «یک عاشقانهٔ آرام» است و به نظرم بهترین کتاب او با فاصله‌ای نجومی «آتش بدون دود» است. «آتش بدون دود» واقعاً یکی از آثار ماندگار ادبیات داستانی معاصر است.
 

۲۹ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۷: مهاجر سرزمین آفتاب؛ از مسعود امیرخانی و حمید حسام

«کونیکو یامامورا» در خانواده‌ای سنتی در ژاپن به دنیا آمد و سال ۱۴۰۱ از دنیا رفت. پدرش سخت‌گیر و مادرش مهربان بود. در دورهٔ دبیرستان پسری کره‌ای به او علاقه‌مند می‌شود و به خاطر نفرت پدرش از خارجی‌ها حتی پی داستان را نمی‌گیرد. در اوایل دورهٔ دانشگاه، تاجری ایرانی او را می‌بیند و ظاهراً اتفاق عشق در یک نگاه می‌افتد و مرد ایرانی اصرار زیاد می‌کند که با او ازدواج کند. این دو بعد از ازدواج یک سال در ژاپن زندگی می‌کنند و بعد به ایران می‌روند. کونیکو به مرور زمان محجبه می‌شود و بعد تبدیل به یک مجاهد انقلابی می‌شود و یکی از پسرانش در جنگ هشت‌ساله شهید می‌شود. از نظر راوی، امام خمینی غرور از دست‌رفته‌ٔ ژاپنی در اتفاقات هیروشیما و ناکازاکی را برای او زنده کرده است. این کتاب از زبان خود این مادر شهید ژاپنی است. خیلی منتظر بودم که داستان با زمینهٔ حقیقت‌یابی مذهبی باشد اما داستان به شدت عاشقانه است و حرف زیادی در مورد دلیل اسلام آوردن او فارغ از عشق زیادش به شوهرش گفته نشده است. تمام هم و غم راوی عشق او به شوهرش است: داستان عشق شورانگیز او به مرد تاجری ایرانی که از قضا خیلی سفت‌مذهب بود. خیلی جالب بود اگر این روایت از زبان شوهر مرحوم نویسنده هم گفته می‌شد.

 

توضیحی در حاشیه: رمان Pachinko با مضمون زندگی کره‌ای‌های ساکن ژاپن نوشته شده است. برای فهمیدن فضای دوگانهٔ فرهنگی ژاپن-کره جالب است. نمی‌دانم ترجمه شده است یا خیر.
 

۲۹ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۶: مناجات؛ از مجتبی تهرانی

 

اولین بار یکی از شب‌های ماه رمضان سال ۸۴ خورشیدی با دانشجویان خوابگاهی به جلسهٔ رمضانی آقامجتبی تهرانی در خیابان ایران رفتم و از قضا دیر رسیدیم و چیزی هم یادم نمی‌آید از گفته‌های آن شب. خیلی اتفاقی این کتاب مربوط به سخنرانی‌های آن زمان است. بعدتر رمضان ۸۶ تقریباً هر شب، و از سال ۸۷ تقریباً همهٔ برنامه‌های آقامجتبی تهرانی را تا زمانی که ایشان در اوایل سال ۹۱ بیماری‌شان تشدید شد، می‌رفتم. چند ماه بعد از آمدنم به آمریکا ایشان به رحمت خدا رفت. برنامه‌ها برخلاف عرف هیئتی ایران، به شدت منظم بود، سر وقت شروع می‌شد، تحقیقاً بین ۲۸ تا ۳۰ دقیقه سخنرانی طول می‌کشید و سخنران همیشه چشمش به ساعت دیواری آویزان روی ستون روی منبر بود که از زمان تخطی نکند. تا زمانی که در قید حیات بود به سختی می‌شد ویدئویی از سخنرانی‌اش پیدا کرد. یک بار مضموناً گفت «اگر یزید فلان کار را می‌کرد، خود مسلمین می‌زدند ماتحتش و بیرونش می‌انداختند» و حتی آن بخش از صوت سخنرانی‌اش حذف شد. با وجود آن که از شاگردان اصلی امام خمینی در نجف بود، بعد از انقلاب هیچ سمتی را نپذیرفت و بنایش این بود که اگر از کل جلساتش فقط یک نفر به راه راست هدایت شود، او کارش را انجام داده است. و شنیده‌ام مرحوم صیاد شیرازی در اواخر عمرش پامنبری ثابت او بود.

این کتاب حاشیه‌اش از متنش برای من بیشتر است. متروی بهارستان، گذشتن از کنار مجلس، خیابان ایران و گاهی پذیرایی مختصری با پیراشکی‌فروشی سر کوچهٔ شهید ملکی و چای همیشگی آن هیئت. 

کتاب، عنوانش واضح است: در مورد مناجات و آداب خلوت با خدا که باید به فراغت وقت و فراغت قلب رسید. 
 

۲۹ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۵: جهان را به شاعران بسپارید؛ از محمدرضا عبدالملکیان

ساده با تو حرف می‌زنم
مثل آب با درخت
مثل نور با گیاه
مثل شب‌نوردِ خسته‌ای
با نگاه ماه

ادامه مطلب...
۱۷ فروردين ۰۲ ، ۰۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۴: حیات برتر؛ از علی صفایی حائری

عنوان کتاب گویای محتوای مطلب است. این کتاب گردآوری سخنرانی مرحوم صفایی حائری پس از فوت ایشان است. در اینجا هم با گزیده‌گویی مواجهیم که البته به نظرم بیشتر به درد منبر می‌خورد تا کتاب. اما یک نکتهٔ جالب که در این کتاب برایم بود نظر صفایی در مورد اثبات معاد است. او اعتقاد زیادی به بحث ایجاب عدل (جزا و پاداش بعد از مرگ) برای اثبات ندارد و می‌گوید ایمان به انسان و ایمان به «ادامهٔ انسان» است که باعث می‌شود ما معادباور شویم. مبحث جالب دیگر، نوع پاسخ‌دهی پروردگار در قرآن نسبت به منکرین معاد است. کتاب در مجموع با توجه به قلم درشت خیلی زود تمام می‌شود و شاید برای این روزها خواندنش مفید باشد.

سال‌ها پیش مطلبی نوشته بودم در مورد مشکلات زندگی یکی از استادان دانشگاه. بیشتر این اطلاعات را از همسر ایشان که همکار من بود می‌دانستم. متأسفانه امروز باخبر شدم این استاد به رحمت خدا رفت. واقعاً‌ انسان متواضع و بااخلاقی بود. تمام خاطرات دوران دانشجویی یک‌جا زنده شد. 

 

۱۰ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۳۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۳: ایران بین دو انقلاب؛ از یرواند آبراهامیان

ظاهراً آبراهامیان پژوهشی دربارهٔ تاریخ حزب تودهٔ ایران داشته است. بعد به این نتیجه رسیده است که این تحقیق را گسترش بدهد و بازهٔ بین انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی را پوشش دهد. به همین خاطر از حجم نزدیک به ۷۰۰ صفحهٔ کتاب،‌ بخش قابل اعتنایی در مورد حزب توده است. متأسفانه مطالب یک‌پارچگی ندارد. کیفیت جزئیات در بازه‌های مختلف تاریخی متفاوت است و در بسیاری از بازه‌های مهم تاریخ مانند ملی شدن صنعت نفت و خرداد ۴۲ نویسنده خیلی گذرا مطلب را گذرانده حال آن که مثلاً در این نوشته تا هم فیها خالدون آمار و ارقام اعضای حزب توده آمده است. چیزی که بیشتر در این کتاب مرا آزار داد همین عدم تناسب عنوان با محتواست. این کتاب بیشتر باید می‌شد «حزب توده بین دو انقلاب». دیگر آن که ادبیات مستشرقی‌طور بر کتاب حاکم است که واژه‌هایی مثل تندرو و میانه‌رو و امثالهم بیشتر از زاویهٔ دید یک غربی است نسبت به طیف‌های مردم ایران. 
 

۰۶ فروردين ۰۲ ، ۰۵:۰۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۲: آداب کتاب‌خواری؛ از احسان رضایی

احسان رضایی با برنامهٔ کتاب‌باز شهرت نسبی‌ای کسب کرد. برخی از برنامه‌هایش را که از اینترنت دیدم، می‌شد حدس زد که حرف‌هایش ادا نیست. او یک کتاب‌باز واقعی است و جلوی دوربین ادا درنمی‌آورد. حالا در این کتاب نوشتارهای پراکنده اما به هم متصلی را در باب کتاب، خاطره‌بازی با کتاب، خاطرات کتاب‌بازی، خاطره‌بازی کتاب‌بازی و از این دست مطالب نوشته است. او که پزشک است، آنقدر شوق به کتاب دیوانه‌اش کرده که حرفهٔ تخصصی را رها کرده و به کار کتاب در بخش کتاب روزنامه‌ها و مجلات پرداخته است.

ادامه مطلب...
۲۶ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۳۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۶

پرنده‌ای
از دهانم گریخت
پر زد موسیقی

 

-تنها دو واژه کافی بود-

ادامه مطلب...
۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۵

 

چه پرنده‌ای
غمگین‌تر از من
می‌توانی یافت
در آسمان این قفس؟

ادامه مطلب...
۲۴ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۱: ما کو تا اونا شیم؛ از اکبر اکسیر


«وظایف»
مادر
می‌پخت، می‌شست
می‌برد می‌آورد
می‌دوشید می‌کاشت
کتک می‌خورد، فحش می‌شنید
درد می‌کشید، می‌زایید
ما گریه می‌کردیم
پدر
مثل کوه ایستاده بود
(ص ۶۱)

ادامه مطلب...
۲۳ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی