محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۸: بی‌نهایت‌ها، اثر جان بنویل

 


این رمان اولین رمان پس از رمان «دریا» برندهٔ جایزهٔ بوکر از «جان بنویل» نویسندهٔ ایرلندی است. راوی یکی از خدایان یونانی و روایت از فضای یک روز خانه‌ای است که پدر خانواده در حال احتضار است. ظاهراً در این رمان از نمایشنامه‌ای آلمانی الهام گرفته شده و از مفاهیم و نمادهای خدایان یونانی بسیار استفاده شده است. از نظر نثر کار است اما به نظرم می‌آید که نویسنده بیش از اندازه غرق در مسائل فنی شده است و یادش رفته که باید داستان بگوید. در مجموع از این کار ناراضی هستم. شاید انتظاری که رمان فوق‌العادهٔ «دریا» در من ایجاد کرد باعث این نارضایتی باشد: نثر همان نثر عالی است اما داستان بسیار خسته‌کننده و تا جایی قابل حدس است.

 


پیشنهاد می‌کنم کتاب «دریا» را بخوانید. ظاهراً‌ نشر افق آن را منتشر کرده است.


 

۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۷: یادداشت‌های زیرزمینی و دیگر داستان‌ها، اثر فئودور داستایوسکی

 

این مجموعه شامل داستان‌های بلند و کوتاه فئودور داستایوسکی است. این داستان‌ها عبارتند از سه نوولای «همزاد»، «شب‌های روشن»، «یادداشت‌های زیرزمینی»،  و دو داستان کوتاه تقریباً بلند! «فرد فروتن» و «رؤیای آدم مضحک».


در همهٔ این داستان‌ها داستایوسکی نشان می‌دهد که در هر گونه‌ای از روایت به ظرائف روان‌شناسی شخصیت واقف است. در «همزاد» فاصلهٔ طبقاتی و مفهوم شرم از خود را نشان می‌دهد. در شب‌های روشن فضای رومانتیستی آن زمان را در شخصیت متجلی می‌کند. یادداشت‌های زیرزمینی نقدی است بر عقل‌گرایی آن دوره و البته پرحجم‌ترین کتاب از نظر محتوا با کوتاه آمدن از داستان‌گویی دقیق. «فرد فروتن» یک داستان روان‌شناسانهٔ دقیق با تعلیقی جالب و فضای روایتی غیرقابل اتکاست. و در نهایت «رؤیای آدم مضحک» نقدی صریح بر فضای علم‌زده و نیست‌انگار جهان پیرامون دارد. همهٔ این داستان‌های خواندنی هستند. «دبورا مارتینسن»، استاد ادبیات روس دانشگاه کلمبیا، در مقدمهٔ این نسخه از کتاب، نقدهای دقیقی بر هر کدام از داستان‌ها نوشته است که پیشنهاد می‌کنم بعد از خواندن هر کدام از آن داستان‌ها، آن نقدها را بیابید و بخوانید.


هر چه بیشتر از داستایوسکی می‌خوانم، متوجه می‌شوم یک سر و گردن از همهٔ نویسندگان کلاسیک بالاتر است. از نظر مضمون بعید می‌دانم مدرن‌ها هماوردش باشند.
 

۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۶: بابت مشکل شما متأسفم، اثر ریچارد فورد


این مجموعه داستان را ریچارد فورد در میانهٔ سال ۲۰۲۰ منتشر کرده است. فورد بیشتر به خاطر چهارگانهٔ فرانک بسکومب، که به نظرم اولینش «نویسندهٔ ورزشی» اثری بسیار گرانقدر است، معروف شده است. سبک نویسندگی او معمولاً مخاطبانش را به دو دوسته تقسیم می‌کند. عده‌ای با حساب معروفیت نویسنده سراغش می‌روند و از این که در داستانش هیچ اتفاقی نمی‌افتد مأیوس می‌شوند. دسته‌ٔ دوم قاعدتاً سبک او را می‌پسندند.


فورد نویسندهٔ جمله‌هاست. هر جمله از او به شکلی اقتصادی نوشته شده است. موسیقی درونی جملات کاملاً محسوس است. مانند بحر طویلی که حتی طولانی یا کوتاه شدن جملات بی‌دلیل نیست. بیشتر دغدغهٔ او بحران‌های روحی زندگی آمریکایی‌های سفیدپوست طبقهٔ متوسط است. در کتاب‌های او همیشه نحوی از یأس، پوچی و خستگی معنا می‌شود. این کتاب نیز شبیه بقیهٔ آثار او همین فضا را دارد. فورد در ۷۶ سالگی این کتاب را منتشر کرده است و از نظر جغرافیایی اکثر شخصیت‌های داستانش در فضای نیوانگلند (ساحل شمال شرق آمریکا) زندگی می‌کنند. آدم‌هایی که برای پر کردن خلأهایشان دست به هر کاری می‌زنند از جمله روابط آزاد بدون قید حتی برای مردان و زنان متأهل. زندگی‌ای که برای هر شخصیتی نمود از پوچی بر سر پوچی دارد. زندگی برای شخصیت‌های داستان فورد شبیه به هم هستند. شخصیتی که وکیل است زندگی‌اش را شبیه یک کار اداری پوچ می‌بیند، و برای زنی که هر از گاهی با دوست متأهل جوانی‌اش رابطه دارد مانند کلید الکترونیک اتاق هتلی است که رابطه را در آنجا دارد و دیگر کلید برایش کار نمی‌کند و حس بی‌هویتی حتی در حد ناتوانی در گرفتن وسایلش از اتاق تمام وجودش را می‌گیرد. 


در داستان‌های فورد هیچ اتفاق ویژه‌ای نمی‌افتد. اتفاق ویژه همین زندگی پوچ است. همین است که شخصیت داستانش که چندین میلیون پول نقد در حسابش دارد نمی‌داند تکلیفش را با زندگی چیست. اتفاق در جملات و طعنه‌های شبه‌شاعرانهٔ فورد اتفاق می‌افتد. با خواندن این کتاب بار دیگر به ذهنم رسید  که دود از کنده بلند می‌شود.


یکی از داستان‌های این کتاب به صورت صوتی در اینترنت موجود است:
https://www.youtube.com/watch?v=rtPPENC1-gY

۱۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۵: زن موقرمز، اثر اورهان پاموک

این رمان در سال ۲۰۱۶ در ترکیه و ترجمه‌اش در سال ۲۰۱۷ در آمریکا منتشر شده است و ظاهراً ترجمهٔ فارسی‌اش نیز موجود است.

 

این بار اورهان پاموک از داستان‌های اسطوره‌ای استفاده کرده است که داستانش، در عین خلق مضمونی عمیق، فضایی ایجاد کند که مخاطب نتواند به راحتی کتابش را زمین بگذارد، نشان به آن نشان که یادم نمی‌آید آخرین باری که یک کتاب را دو ساعت بدون آن که زمین بگذارم خوانده باشم. در مورد جذابیت داستانی کتاب هر چه بگوییم باعث لو رفتن داستان می‌شود. آغاز رمان طوری است که به شک افتادم که آیا واقعاً‌ این کار را پاموک همین چند سال اخیر منتشر کرده است؟ بعد از نام من سرخ است؟ ظاهراً پاموک علاقه‌ای به پیچیده‌نویسی ندارد. حتی بازی‌های روایت با چندین زاویهٔ دید وجود ندارد و نسبت به دو کار قبلی‌ای که از او خوانده‌ام روایتی ساده‌تر و عامه‌پسندتر دارد. اما کجاست که پاموک را پاموک می‌کند و بقیه را داستان عامه‌پسند دوزاری؟

 

قبلاً هم به گمانم در مورد کارهای قبلی‌ای که از پاموک خوانده‌ام این مطلب را نوشته‌ام که دغدغهٔ اصلی پاموک جدال تمام‌نشدنی هویت ترکیه معلق بین سنت و تجدد است. در این میانه او گاه چاره‌ای ندارد که از اسطورهٔ همسایه‌اش ایران قرض کند. چه آن که در کتاب «نام من سرخ است» کلاً یک دورهٔ هنرشناسی ایرانی را می‌گذرانیم چه اینجا که داستان «رستم و سهراب» را که نمونهٔ‌ پسرکشی شرق است با داستان «ادپیوس شهریار» که نمونهٔ پدرکشی غربی است تطبیقی معنایی می‌دهد. پسری که پدر را می‌کشد فرزند حرام‌زادهٔ امتزاج جدل‌های تفکر چپ دههٔ هشتاد میلادی و تفکر سرمایه‌داری پس از آن است. گذشته مانند هویتی فراموش‌شده در چاه عمیق استاد محمود چاه‌کن به فراموشی سپرده شده است. انسان فردمحور سکولار معاصر ترکیه هیچ نسبتی با گذشتهٔ خود ندارد و خود را به طور عمیقی گم کرده است و نسل نوظهور ترکیه چاره‌ای جز عصیان بر این گذشتهٔ نوظهور پساآتاتورکی ندارد. انسان نوظهوری که هم خدا را می‌خواهد هم خرما را و نسل نوظهورتری که این تناقض را نمی‌تواند تاب بیاورد.

 

پاموک، به مثابهٔ یک ترک سکولار، منتقد نظام حکومتی و اجتماعی ایران است. به قول استاد دانشگاهی که راوی با او هم‌صحبت می‌شود: «مگر یادت رفته که توران و روم شاهنامه همین ترکیه است؟» در این داستان راوی (نامطمئن) سری به تهران می‌زند، از وفور کتاب‌های نیچه در فروشگاه‌های خیابان انقلاب متعجب می‌شود. از تعارف‌های عجیب ایرانیان موقع رد شدن از در می‌گوید و از حجاب اجباری زنان و شراب‌نوشی پنهانی طبقهٔ متوسط شاکی است و در نهایت از شباهت بسیار ترک‌ها و ایرانی‌ها می‌گوید. اما به یک چیز اذعان دارد: ایرانی‌ها حتی غرب‌زده‌ترینشان هنوز می‌توانند شاهنامه بخوانند و هر کوی و برزنی حتی در تهران مدرنی که شبیه استانبول شترگاوپلنگ اختلاط و اختلاف سنت و تجدد است اثری از گذشته و تعلق خاطر مردم به گذشته وجود دارد. در اواخر داستان این را به صراحت از زبان پسر می‌خوانیم که او مشکلی با تجدد ندارد. او فقط می‌خواهد «خودش باشد».

 

پی‌نوشت: کاش فرصت داشتم مفصل‌تر از این کتاب بنویسم.

۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۲۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۴: نگاهی دوباره به «برادران کارامازوف»، اثر داستایوسکی

 

نوشتن در مورد این رمان بلند خودش یک مقالهٔ بلند چند ده صفحه‌ای را می‌طلبد که فرصت نیست. 

کوتاه سخن، آنچه من از خواندن دیگربارهٔ این رمان دریافتم نگاه داستایوسکی به مسألهٔ روان و عقلانیت است. او در دوره‌ای می‌زیست که تفکر عقلانی و گرداندن جامعه بر مدار عقلانیت منفصل باب بود.  داستایوسکی روح و عقل را آنچنان درهم‌تنیده می‌بیند که تجلی آن را در رفتارهای ایوان، برادر خداناباوری که می‌گوید اگر خدا نباشد هر چیزی مباح است، می‌بینیم. رفتارهای دیمیتری نیز گونهٔ دیگری از این نمود است. آلکسی که نماد بارز مذهب در این رمان است حرفی در مقابل استدلال‌های ایوان ندارد اما عمل رضایت‌بخش بسیار دارد. ظاهراً داستایوسکی عادت دارد آن چیزی را کمتر به آن معتقد است در قالب شخصیتی پیچیده و قوی بگنجاند و آن که را قبول دارد در قالب شخصیتی معمولاً ساکت. 
به معنایی داستان سه (چهار) برادر کارامازوف و پدر را قصهٔ روسیهٔ انتهای قرن نوزدهم دید. روسیه‌ای که در تضادهای بین دین و عقلانیت می‌جنگد و نه می‌تواند به سوی عقل منفصل از دین برود و نه تکلیفش با دین مشخص است (مانند بو گرفتن جسد پدر روحانی زوسیما). پنداری داستایوسکی آیندهٔ تلخی را برای روسیه شبیه به آنچه برادر چهارم برای پدر رقم می‌زند می‌بیند. او خطری بزرگ در مباح بودن هر چیزی بدون وجود خدا و فهم ناقص آن از سوی لایهٔ عامهٔ جامعه حس می‌کند. حتی جایی هشدارهایی نسبت به جنگ در آینده می‌دهد. آخرین صفحات رمان که صحبت‌های آلکسی برای کودکان در مورد مودت است، شاید به گونه‌ای موعظهٔ خیال‌اندیشانهٔ داستایوسکی به جهان باشد.
اما در مورد شخصیت‌های عجیب و غریب داستان‌های داستایوسکی: به نظرم همهٔ این رفتارهای عجیب و البته عمیق شخصیت‌ها را باید در «خانهٔ مردگان» رمان خاطره‌محور داستایوسکی در زندان‌های سیبری جست. رمان مذکور را اخیراً خواندم ولی متأسفانه فرصتی برای نوشتن از آن نداشتم.

سخن آخر آن که، دیگر تردید ندارم خواندن چندبارهٔ داستان خوب خیلی بهتر از خواندن داستان‌هایی است که خیلی هویجوری در بازار کتاب گل می‌کنند.
 

 
 

۰۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

پیشنهاد یک مقالهٔ کوتاه از نیویورکر

پیوند به مقاله

 

“It might take years for bad posture to rear its head, but the effects are cumulative. You might feel fine, fine, fine for a long time, and then you go to bend down and pick something up and your back goes into spasm.”

۱۰ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۶۳: نگاهی دوباره به «توسعه و مبانی تمدن غرب» نوشتهٔ شهید مرتضی آوینی

 


بعد از پانزده سال مجدداً سراغ این کتاب از شهید آوینی رفته‌ام. آنچه آن روزها برایم عجیب و جالب بود ادبیات نیمچه‌نظری یکی از چهره‌هایی بود که معمولاً از او چنین انتظاری نمی‌رفت. بعدتر که با گذشتهٔ آوینی آشناتر شدم تا حدی از آن آشنازدایی کاسته شد.

به خاطر لقب شهادت بر اسم آوینی، چهرهٔ مؤخرتر نوعی‌اش که بیشتر یادآور قشر خاصی از جامعه است و صدالبته روایت فتح، بیشتر جامعه با این وجه از آوینی آشنایی ندارند. این حتی شامل جامعهٔ اصطلاحاً حزب‌اللهی هم می‌شود. احتمالاً خیلی‌ها در مورد گذشتهٔ دورتر آوینی مانند هم‌پالکی بودن با امثال غزاله علیزاده نمی‌دانند و حتی گذشتهٔ نزدیک‌ترش مانند همکاری روزانه با بهروز افخمی و مسعود فراستی را نمی‌دانند. از آن طرف هم بعضی آوینی را تا سطح یک نظریه‌پرداز بالا برده‌اند. انگار نفسِ شهید شدن کم چیزی است، خواسته‌اند با نظریه‌پرداز کردن آوینی به افتخاراتش بیفزایند. آوینی یک هنرمند فیلم‌ساز و روزنامه‌نگار بود که به مسائل جهان دقیق و عمیق می‌نگریست و می‌اندیشید. اما این به معنای نظریه‌پرداز بودن او نیست.

ادامه مطلب...
۰۴ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۶۹

زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر
کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد
«حسین منزوی»


درد در دوری و دیری در پی دیدار شد
این دل زارم از این تکرارها بیزار شد

 

از گلویم نفحهٔ داوود را می‌خواستم
هوی و هوی بوف کوری بر تنم رگبار شد

 

پشت میزم می‌نشینم درهوای زندگی
داغ‌های دور اما در دلم بیدار شد

 

در پی پرواز بودم در خیال خام خود
خان و مانم مسلخی بود و تنم پروار شد

 

سرنوشتم را نوشتم بر سیاه دکمه‌ها
از الف جا ماند دارا، تا نوشتم، دار شد

 

دست‌هایم دوست‌های سال‌های واپسین
مارهای افعی پنهان در دستار شد

 

سرفرازی خواستم از روزگار اما چرا
این سرم زیر گیوتین زمان سربار شد؟

 

جان به نرخ روز کندم، نان من آجر که شد
خشت خشت روزگارم بر سرم آوار شد

 

شاعری شغل بدی هم نیست وقتی عاقبت
جان من در جست و جوی آب و نان بیمار شد

 

آهن تفتیده‌ای بود این تن زار و نزار
از پس هر آه این جان غرق در زنگار شد

 

زنگ اول زندگی تعطیل شد تا زنگ درد
صور اسرافیل آمد، درد هم بیکار شد

 

مرگ شاید آنقدر بد نیست وقتی زندگی
در عبث تکرار شد، تکرار شد، تکرار شد

 

۲۹ دسامبر ۲۰۲۰
فیلادلفیا، پنسیلوانیا


 


پی‌نوشت: تمام شد! دفتری که نمی‌دانم چطوری سر از چمدانم درآورد و سال‌ها پناهگاه خستگی‌ها بود. هر چه سیاه‌مشق کردم سهم آن دفتر بود. 

۲۰ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۶۸

قرص‌های نصفه و نیمه
با عوارض خفیف جانبی
قرص‌های تحت پوشش بیمه

 

قرص‌های بی‌حجاب
قرص‌های رنگ‌رنگ بی‌حساب


سهم من از این همه
اندکی خمودگی و خواب


دل‌خوشم به این که درد را
با خیال تخت
با سلام قرص‌ها به خواب می‌برم

 

۱ ژانویه ۲۰۲۱
فیلادلفیا، پنسیلوانیا

 

۱۶ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۶۷

 

پشت بام‌ها سپید
جاده‌های پیش رو سیاه
قد سروها خم از شلوغ برف
بادهای سوزناک
در کمین گونهٔ پیاده‌ها

 

کفش‌های من
روی لیز ممتد پیاده‌رو
قلب من ولی کنار توست
در همان کویر بی‌نصیب
در پی سراب چشم‌های تو

 

آسمان کمی کبود
قصهٔ دلم همیشه قصهٔ همان که بود یا نبود

 

آه باز هم چراغ قرمز است
صبر می‌کنند کفش‌های من
رفته از دلم هر آنچه صبر و آنچه از قرار مانده بود
باز هم چراغ قرمز است

 

هان!
چراغ راه سبز شد
پیاده‌رو سپید
چشم‌های من سیاه
باز هم به یاد چشم‌هات
مات می‌شوم در این صمیمی غریب

 

آسمان کبود
پشت بام‌ها سپید
جاده‌های پیش رو…
چشم‌های من…
سرنوشت بی‌نصیب ما…

 

 

۱۷ دسامبر ۲۰۲۰
فیلادلفیا، پنسیلوانیا

 

۱۵ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی