نقد یک‌خطی: عالی است؛ بخوانیدش.

 

مرجان شیرمحمدی نویسنده و بازیگر سینماست. او همسر بهروز افخمی کارگردان مطرح سینماست و این رمان را به او تقدیم کرده است. رمان از زاویهٔ دید راوی پسربچهٔ ده‌ساله‌ای است که در خانه‌ای قدیمی که سابقاً متعلق به آوارگان لهستانی بوده زندگی می‌کند. زمان رمان احتمالاً دههٔ پنجاه شمسی است؛ نشان به نشان آن که برخی از شخصیت‌های داستان از برج شهیاد بی‌خبرند. این داستان از نظر فضا شبیه به «همسایه‌ها»ی احمد محمود است و از نظر سبک روایت شبیه به «کشتن مرغ مقلد» نوشتهٔ هارپر لی است، و شاید تا حدی شبیه «سهرهٔ طلایی» نوشتهٔ دونا تارت (۲۰۱۳) باشد. داستان به شدت بی‌ادعاست. نه در مورد خلأهای روحی انسان مدرن از دید اگزیستانسیالیستی صحبت می‌کند و نه نقد سیاسی تاریخی دارد. حسن این رمان در آن است که خوب جمله می‌سازد. خوب فضاسازی می‌کند و تا حد بسیاری متأثر از عقبهٔ سینمایی شیرمحمدی به فیلم نزدیک است. آن چیزی که بیشتر از همه، به نظرم، تحسین‌برانگیز است رعایت زاویهٔ دید پسربچه‌ای ده‌ساله است. زبان رمان بسیار جاافتاده و متناسب با آن فضاست؛ اگرچه جاهایی آوردن تکه‌اصطلاحاتی مانند «یک سری» که از زبان عرفی (به نظرم مبتذل) امروز آورده شده در ذوق می‌زند. شاید ایراد دیگر شروع داستان است که حداقل ده شخصیت در یک صفحه معرفی شده‌اند و به نظرم بیشتر به معرفی‌نامهٔ آغاز فیلم‌نامه می‌خورد تا رمان. به جز این‌ها، از طرح جلد کتاب  که عکس‌اش از خود نویسنده است تا پی‌رنگ و جملات، با کتابی تحسین‌برانگیز مواجهیم. متأسفانه در این زمانهٔ کتاب‌نخوانی سخت است باور کنی چاپ پنجم این کتاب یعنی صرفاً پنج تا هزار نسخه یعنی نیم‌چاپ از کتاب‌های دو یا سه دههٔ پیش.

 

پی‌نوشت ۱: از بس در این روزگار بازیگران جرأت کتاب‌نویسی یافته‌اند، با دیدی تقریباً منفی به سراغ کتاب رفتم. همان سه چهار صفحهٔ اول فهمیدم که اشتباه بوده است. احتمالاً به زودی بروم سراغ دیگر کار نویسنده که همسرش آن را فیلم کرده است با بازی خود نویسنده و جایزه هم گرفته است.

 

پی‌نوشت ۲: در باب رمان‌های خوب در فضاسازی محیط این دو کار را توصیه می‌کنم: اندوه مونالیزا از شاهرخ گیوا (نشر چشمه) و آلبوم خانوادگی از مجتبی پورحسن (نشر زاوش).