نویسنده آهنگساز و نوازندهٔ حرفه‌ای تار است. برای چند فیلم آهنگ ساخته و در چند کنسرت از جمله کنسرت‌های همایون شجریان همنوازی کرده است. داستان نیز در مورد چند دانشجوی موسیقی است و هر فصل کتاب نام گوشه‌ای از گوشه‌های موسیقی ایرانی است.


و اما بعد. ادای میلان کوندرا را درآوردن نخست نیاز به شناخت فنون روایت دارد، سپس نیاز به تفکر عمیق فراتر از فهم عرفی از روابط. نویسنده در هر دو به شدت می‌لنگد. این رمان همین که از سوی ناشری تخصصی منتشر شده است جای تعجب دارد. یا باید به حال فضای غالب داستان‌نویسی دههٔ نود گریید، یا باید دلیل را جای دیگر جستجو کرد. صحبت در مورد مضمون این داستان عبث است وقتی که داستان در نکات اولیهٔ روایت بدجور می‌لنگد. نویسنده خواسته شبیه به «بار هستی» میلان کوندرا ادای فلسفی دربیاورد اما بدجور توی ذوق می‌زند و بی‌ربط است. آوردن نشانه‌های زیستی طبقهٔ متوسط مانند کتاب نیچه در اتاق خواب، عشق عجیب به ساز و در کوچه پرسه زدن به شدت متظاهر است. به قول کتاب‌خوان‌های آمریکایی این کتاب pretentious است. 

 

پی‌نوشت ۱: یکی از آفات زیاد داستان خواندن آن است که در جستجوی بازسازی لذتی که از انگشت‌شمار داستان به دست می‌آید، هی کتاب می‌خوانی و هی حالت بد می‌شود. این هم شبیه به بسیاری دیگر از کتاب‌های حال‌بد‌کن.

 

پی‌نوشت ۲: در مدتی که ننوشتم، کتابی از «کنزابورو اوئه» نویسندهٔ ژاپنی برندهٔ جایزهٔ نوبل ۱۹۹۴ خواندم که به نظرم خوب بود. ظاهراً با عنوان «یک مسألهٔ شخصی» ترجمه شده است.