خلاصه کنم: پیرنگی کلیشهای، روایت بسیار ضعیف که پر از خطاهای فاحش روایت چه از نظر زاویهٔ دید و چه از نظر شخصیتپردازی (کدام شخصیت) است. نویسنده حتی نکرده سوگیری سیاسیاش را اندکی در لفافهٔ داستان پنهان کند. استاد دانشگاهی که دختری لهستانی به دفترش سر میزند. استاد عاشق مادر دختر بوده و لهستان و بازگشت به گذشته و … بگذریم؛ نیمه رها کردم.
پینوشت: آگاهم که این اولین کار نویسنده است و احتمالاً کارهای بعدیاش بهتر از این باید باشد. اما نشر چشمه قاعدتاً انتشارات تخصصی ادبیات داستانی است.