مشت نمونهٔ خروار:
"ابتدای باران"
من ِ شکسته، منِ بی قرار در اتوبوس
گریستم همهء جاده را، اتوبان را
نگاه خستهٔ من تا به آسمان برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را
ولی نخواسته در بین راه سوزاندم
دل اهالی محروم چند استان را
بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم
ولو به قدر نگاهی، تمام آنان را
نگاههای پر از حسرت کشاورزان
میان دشت، تکانهای دست چوپان را
و آن غریبه که در قهوه خانۀ سر راه
همان که خم شد و بوسید تکۀ نان را
همان که نام تو را برد زیر لب وقتی
که روی میز غذا میگذاشت، لیوان را
همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم:
خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را
همان که گفت به آقا بگو غلط کردم
بگو ببخشد، رانندۀ بیابان را
بگو از آنچه که میداند او، پشیمانم
خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را
چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم
و التماس دعاهای مرزداران را
خلاصه این که به قول رفیق شاعرمان
"چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را"
"همچنان باران"
نجف شروع زمین بود و ابتدای سفر
نجف به روی سر من گرفت قرآن را
مرا گرفت در آغوش، موکب اول
منِ دچار تحیر، منِ پریشان را
در این طریق فقط میزبان به سجده شده ست
که توتیا بکند خاک پای مهمان را
فقط حسین به آغوش هم رسانده چنین
برادران تنی را، عراق و ایران را
چه با غرور نشاندند روی سینه خود
عمودها همه تصویری از شهیدان را
قدم قدم غم تو زنده می کند دل را
خدا زیاد کند این غم فراوان را
یکی گرفته پدر را به روی دوش خودش
یکی کشانده به سویت عصازنان جان را
چه جذبه ای ست در آغوش تو که اینگونه
کشانده ای به تماشا جهان حیران را
زمین به سوی تو برخاسته است، می خواهد
به ما نشان بدهد رستخیز انسان را
در ازدحام تو گم کرده ام خودم را هم
در ازدحام ندیدم عمود پایان را
تو را گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلاکوب، متن قرآن را
از این حرم به حرم های دیگری راه است
اگر که باز کنی چشمِ غرق باران را
دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خدا کند که بسازیم قبر پنهان را
برای حضرت زهرا ضریح می سازیم
و دست فرشچیان طرح می زند آن را
من از امام رضا کربلا طلب کردم
و اینک از تو طلب می کنم خراسان را
"من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن"
تا حدی یکی از زیباترین شعرای برقعه ای هست که برا حضرت محمد ص و حضرت علی ع سروده و فارغ از مضامین با ضریب تاثیر بالا برا چهارده معصوم این جمله رو میشه مث یک ریتم ذکر داشت و موثر سال ۹۶ و ۹۷ به اواخر دهه ۹۰ زمزمه و نجوا داشتم و قشنگه
.
یادش بخیر اولین بار برقعه ای شاعر رو که مشتاق بودم از نزدیک ببینم و در مراسم حوزه هنری روبروی دانشگاه امیرکبیر سال ۹۶ یا ۹۷ و زمان ۱۹ و ۲۰ شب بود و مراسم شب شعری بود و خودمو با عجله رسوندم که به موقع برسم تا شعراشو بشنوم و بعد از مراسم ببینمش و صحبت و وقتی رسیدم و قبل از ورود به سالن در لحظه ورود از خیابون سمیه به مراسم دیدم اومد بیرون و با دیدنش شگفت زده شدم و قبل شروع مراسم سیگار دستش بود و بهم رسید گفت فندک کبریت داری؟ و جا خوردم
و گفتم نه. بعد از لحظه ای از جایی آتش رسید و سیگارش رو روشن و صحبت و مقدارکی خندم گرفت و مث کسی شدم که مثلا در زبان و دانش تخصصی و مثلا آیلتس نمره بالا و ۷ و ۹ بگیره و بعد که وارد آمریکا کانادا بشه و با زبان Native و متفاوتی مواجهه شه.
.
شعر های آیینی منحصر به فرد و دلنشینی داره برقعه ای
سپاس آقا محمد صادق عزیز و نازنین