
«وظایف»
مادر
میپخت، میشست
میبرد میآورد
میدوشید میکاشت
کتک میخورد، فحش میشنید
درد میکشید، میزایید
ما گریه میکردیم
پدر
مثل کوه ایستاده بود
(ص ۶۱)

«وظایف»
مادر
میپخت، میشست
میبرد میآورد
میدوشید میکاشت
کتک میخورد، فحش میشنید
درد میکشید، میزایید
ما گریه میکردیم
پدر
مثل کوه ایستاده بود
(ص ۶۱)

این کتاب شامل منظومهٔ بازگشت (شعر سپید بلند) و چند شعر سپید کوتاه است. آن چیزی که این دفتر شعر را خاص میکند، همان منظومهٔ بازگشت است. ظاهراً شاعر که فرزند آیتالله جعفر شمس لنگرودی از علمای بهنام استاد گیلان است، برای مرگ مادرش به گیلان میرود و بعدش دست به کار نوشتن منظومهٔ بازگشت میشود که به زعم خودش تداعی بازگشت مادرش به خاک و بازگشت او به لنگرود میکند. این منظومه در سال ۱۳۹۲ به اتمام رسیده است.
این منظومه اینگونه آغاز میشود:

این کتاب از جمله کتابهایی است که در بازهٔ سالهای ۱۳۹۱-۱۳۹۳ از سوی نشر سخن منتشر شده است. مجموعهٔ مقالات این کتاب که در ۶۳۰ صفحه گردآوری شده است در مورد مسائل مختلفی مانند آزادی، آموزش، رسانه، توسعه، اسلام و علم است. سطح کیفی مقالات یکسان نیست. مثلاً به نظرم مقالهای که در مورد اسلام در ایران نوشته است خیلی بدیع است و حرف کلیاش آن است که برخلاف گفتهٔ برخی از تحلیلگران، ایرانیها در مجموع با تمایل اسلام را پذیرفتند چرا که شواهد تاریخی نشان میدهد ایرانیان در مقابل تمدن یونانی (سلوکیها) و هجوم مغولها تسلیم نشدند. در مقولهٔ آموزش همگانی نظر داوری اردکانی آن است که نباید این حجم از درسهای پراکنده به دانشآموزان داد که نتیجهاش جز زده شدن نسلها از مطالعه و تحقیق نیست چرا که آن همه درس نه به یاد میماند، نه دانشآموز فرصت هضم آن همه مطلب را دارد و نه به درد زندگیاش نمیخورد.
قبلاً هم نوشتهام که این مجموعهای که نشر سخن از داوری منتشر کرده است در مجموع سطح پایینتری از کتابهای پیشین داوری مانند «ما و راه دشوار تجدد» و «دربارهٔ غرب» دارد. شاید این طوری باشد که این مقالات را داوری در احوالات مختلف نوشته است و بدون گزینش آنها را منتشر کرده است. کما آن که در بسیاری از مقالات حرفهای پراکنده و تکرای یافت میشود.

در «نزدیک داستان» علی خدایی، خاطرات مبهم کودکیاش را با روزهای امروزش در اصفهان تلفیق میکند و با کمک گرفتن از جریان سیال خیال، در این حجم کم ۹۷ صفحهای، نوشتهای را رقم میزند که میشود با آن احساس نزدیکی کرد. کلاً مقولهٔ ناداستانهای دستنوشته اخیراً برایم جذابتر شدهاند. و جالبتر آن که ناداستانهای فارسی شاید به خاطر قرابت فرهنگی بیشتر از انگلیسیها به دل نشستهاند. در این میانه میشود به «مشقهای خطنخورده» از ابراهیم حقیقی (نشر مرکز) و «در کلمات هم میشود سفر کرد» از اصغر عبداللهی اشاره کرد.
در مورد کتاب «نزدیک داستان» جاهایی خاطرات نویسنده از سفرهای زیارتی اخیرش به مشهد میگوید که متن نشان از اعتقاد عمیق نویسنده به این مسائل دارد و من هی متعجب نگاه میکنم واقعاً این را نشر چشمه منتشر کرده است؟

سعی این کتاب ۱۹۵ صفحهای آن است که نخست با صحبت پیرامون موارد یادشدهٔ آرامش در علم روانشناسی نوین برگرفته از آرای بزرگانی چون مازلو، فروم و جیمز طرح مطلب کند و سپس اندیشهٔ موعودگرای شیعه را منبع الهام آرامش برای انسان متمدن نشان بدهد. سعی نویسنده بسیار ستودنی است اما کتابی که قبل از خواندن بشود در موردش حدس زد و توضیحات کتاب کمک شایانی به اصل مطلب نکند، یک جای کارش میلنگد. لحن نوشتاری کتاب چیزی است مابین ادبیات آخوندی و مقالات علوم انسانی که هیچ کدام به درد کتاب نمیخورند. یعنی احتمالاً نه گروه علوم انسانیخوان با این کتاب ارتباط بگیرند نه مخاطب پامنبری. آنقدری این کتاب مرا جذب نکرد که نیمه رهایش نکنم.

سالها پیش، طبق روال همیشگی دولت آمریکا، اسناد سری تاریخی بعد از مدتی در مورد اتفاقات ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بیرون آمد اما این بار به وضوح معلوم بود که اطلاعات به صورت گزینشی سانسور شدهاند و به دلایلی دولت آمریکا ترجیح داده است بخشی از اطلاعات را کماکان مسکوت بگذارد. مادلین آلبرایت، وزیر خارجهٔ اسبق رئیسجمهور، سالها پیش به نقش مستقیم آمریکا در آن اتفاقات اذعان کرد و سپس سالها بعد باراک اوباما اعترافی مجدد در این باره نمود. اما اطلاعاتی که سال ۲۰۱۷ آمد، یرواند آبراهامیان مورخ ایرانی ارمنیتبار ساکن آمریکا را بر آن داشت که این کتاب را سال ۲۰۲۱ منتشر کند و قبل از انتشار، نسخهای را برای محمدابراهیم فتاحی که ظاهراً مترجم اکثر کارهایش به فارسی است بفرستد.

این کتاب حلقهٔ سوم (آخر) از مجموعهٔ «خواب آشفتهٔ نفت» است که چاپ اولش ۱۳۸۳ منتشر شده است. این جلد علاوه بر دیباچه و پیوست در مورد کتاب «همهٔ مردان شاه»، سه بخش دارد: ۱) پایهریزی سیاستی که بیست و پنج سال ادامه یافت، ۲) محاکمهٔ مصدق، و ۳) قرارداد کنسرسیوم.

این کتاب بخش دوم از حلقهٔ دوم از کتاب سهحلقهای (چهار جلدی) خواب آشفتهٔ نفت است. شمارهبندی صفحات کتاب در ادامهٔ بخش اول است و این حلقه تا ۱۱۲۴ صفحه در مجموع پیش میرود که متن اصلی این جلد از صفحهٔ ۵۶۳ تا ۹۰۴ است به همراه پنج پینوشت تا صفحهٔ ۹۷۸ و در انتها پانوشتها به علاوهٔ تقویم تاریخی اتفاقات که مستخرج از متن کتاب از سوی انتشارات است.

«سابقهٔ من با نفت برمیگردد به همان ایام که زمان آغاز و اوجگیری ماجراهای این دفتر است. سفری داشتم به آبادان، سفری که از بد حادثه بود و نه از سر شوق و رغبت، و در همان اوایل ورود به آن شهر با محمدصالح ابوسعیدی که رئیس قسمت فارسی نشریات شرکت نفت بود آشنایی پیدا کرده بودم و محبتی و انسی پدید آمده بود. روزی از روزها در دفتر کار ابوسعیدی نشسته بودم و به قول قدما از هر دری سخنی در پیوسته بودیم که کسی در زد و ابوسعیدی را به بیرون اتاق فراخواند و او که پس از سه چهار دقیقه برگشت رنگ از رویش پریده بود و رگهای سر و گردنش کشیده، گفتم: خیر است، گفت: رزمآرا را زدند.» (ص ۵۵)

این دفتر مجموعهٔ شعرهای سپید سارا محمدی اردهالی (۱۳۵۴-) است که شعرهای سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹ شاعر را دربرمیگیرد و سال ۱۳۸۹ از سوی نشر چشمه منتشر شده است و چاپ سوم آن از سال ۱۳۹۳ که در سال ۱۴۰۱ خریدهام در دست من است. در مجموع، شعرهای این کتاب از آنهایی است که حس کردم آنِ شاعرانهای در شعرها و ریزبینی در برخی از تعبیرات وجود دارد ولی در مجموع من از سادهنویسی بیش از حد در شعرهای این مجموعه خوشم نیامد. سه شعری را که از این مجموعه پسندیدهام در اینجا مینویسم. یکی از شعرهای این کتاب را نشر چشمه با صدا و تصویر خود شاعر منتشر کرده است: https://www.aparat.com/v/7KTtO