محمدصادق رسولی

۷۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۳۰۳: یک بغل کاکتوس؛ از امید مهدی‌نژاد

برای من شعر طنز بیشتر شنیدنی است تا خواندنی. مخصوصاً به خاطر آن که به دلایل تقریباً واضح انتخاب واژگانی در شعر طنز روی به کلمات کوچه‌بازاری دارد و به همین خاطر خیلی نمی‌شود انتظار لذت ادبی‌ای که از شعر جدی می‌شود برد داشت.

 

این شعر از ناصر فیض جالب بود:

ادامه مطلب...
۱۶ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۷

 


به خیابان می‌روم
همراه سی و پنج سالگی‌ام
که شاید
در یک صبح بی‌تفاوت پاییزی
بی‌خداحافظی از برگ‌های افتاده روی پیاده‌رو 
به سفر برود

 

ادامه مطلب...
۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۶

پرنده‌ای
از دهانم گریخت
پر زد موسیقی

 

-تنها دو واژه کافی بود-

ادامه مطلب...
۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

سیاه‌مشق ۷۵

 

چه پرنده‌ای
غمگین‌تر از من
می‌توانی یافت
در آسمان این قفس؟

ادامه مطلب...
۲۴ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۸۰: منظومهٔ بازگشت و اشعار دیگر؛ از محمد شمس لنگرودی


این کتاب شامل منظومهٔ‌ بازگشت (شعر سپید بلند) و چند شعر سپید کوتاه است. آن چیزی که این دفتر شعر را خاص می‌کند، همان منظومهٔ بازگشت است. ظاهراً شاعر که فرزند آیت‌الله جعفر شمس لنگرودی از علمای به‌نام استاد گیلان است، برای مرگ مادرش به گیلان می‌رود و بعدش دست به کار نوشتن منظومهٔ بازگشت می‌شود که به زعم خودش تداعی بازگشت مادرش به خاک و بازگشت او به لنگرود می‌کند. این منظومه در سال ۱۳۹۲ به اتمام رسیده است.

این منظومه این‌گونه آغاز می‌شود:

ادامه مطلب...
۱۹ اسفند ۰۱ ، ۰۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۷۲: برای سنگ‌ها؛ از سارا محمدی اردهالی

این دفتر مجموعهٔ شعرهای سپید سارا محمدی اردهالی (۱۳۵۴-) است که شعرهای سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹ شاعر را دربرمی‌گیرد و سال ۱۳۸۹ از سوی نشر چشمه منتشر شده است و چاپ سوم آن از سال ۱۳۹۳ که در سال ۱۴۰۱ خریده‌ام در دست من است. در مجموع، شعرهای این کتاب از آن‌هایی است که حس کردم آنِ شاعرانه‌ای در شعرها و ریزبینی در برخی از تعبیرات وجود دارد ولی در مجموع من از ساده‌نویسی بیش از حد در شعرهای این مجموعه خوشم نیامد. سه شعری را که از این مجموعه پسندیده‌ام در اینجا می‌نویسم. یکی از شعرهای این کتاب را نشر چشمه با صدا و تصویر خود شاعر منتشر کرده است: https://www.aparat.com/v/7KTtO

ادامه مطلب...
۲۰ بهمن ۰۱ ، ۰۴:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۷۰: هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست؛ از گروس عبدالملکیان

 

این کتاب مانند «هر دو نیمهٔ ماه تاریک است» در واقع مجموعهٔ شعر جدیدی نیست بلکه گزینه‌ای از اشعار با تصاویر همراه شده است. در این کتاب ۳۶ قطعه شعر با ۳۶ عکس از عکاسان معروف از جمله عباس کیارستمی همراه شده است. کیفیت نشر کتاب با توجه به کاغذ براق (گلاسه) خیلی خوب است. چیزی که مرا اندکی آزار داد آن بود که بسیاری از شعرها پاره‌ای از شعری بزرگ‌تر بودند که با جدا شدن از شعر اصلی آن معنای شاعرانه‌شان را از دست داده‌اند. قبلاً هم گفته‌ام: گروس عبدالملکیان جزو معدود شاعران فعال هم‌روزگار ماست که شعرهایش ارزش خواندن و اندیشیدن دارد. پیشنهاد می‌کنم گزینهٔ اشعار او را که «نشر مروارید» منتشر کرده است بخوانید (این کتاب همراه بسیاری دیگر کتاب موقع اثاث‌کشاشی سه سال پیشم از غرب به شرق آمریکا قربانی ناکارآمدی ادارهٔ پست آمریکا شد و به ملکوت اسفل پیوست و گم شد).

 


 

۱۵ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۶۶: شمعدانی‌ها؛ از میلاد عرفان‌پور

 

در سوگ بهار خود، کسی گریه نکرد
بر آخر کار خود، کسی گریه نکرد
جز سنگ‌تراش پیر این آبادی
بر سنگ مزار خود، کسی گریه نکرد

 

این مجموعه را در اوج خستگی در هواپیمای مسیر ایران به ترکیه و سپس ترکیه به آمریکا خواندم و با این همه، بسیار لذت‌بخش بود. فکر می‌کنم مطلب «بهاءالدین خرمشاهی» برای تعریف از این کتاب کفایت بکند. به نظرم مقدمهٔ کتاب را خوب است نگاهی بیندازید: درس‌های خوبی برای شناخت رباعی می‌دهد.

 

۰۶ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۵۵: لوطی‌کشی؛ از محمدرضا طاهری

 

روزی که دل بستم به خود گفتم: با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟
این زن دلش پابند ماندن نیست، با رفتن این زن چه خواهی کرد؟

 

او دیگر آن شیدای سابق نیست، آنگونه که می گفت عاشق نیست
تو فرض کن آمد در آغوشت، با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟

 

تسلیم شو ای جنگجوی پیر، سهم تو پیروزی نخواهد بود
با این خشاب خالی و این زخم، در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟ 

 

گیرم سلامی هم رسید از او، یا نامه‌ا‌ی هم آمد و خواندی

وقتی که یوسف بر نخواهد گشت با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟ 

 

گفتم: بیا آیندهٔ من باش، تنها دلیل خندهٔ من باش
خندید و ساعت را نگاهی کرد، پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟

 

 

* در مورد دفتر قبلی این شاعر اینجا نوشته‌ام. 

۱۲ آذر ۰۱ ، ۰۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۵۴:‌ الف؛ خم خسروانی؛ از حافظ ایمانی

 

من از می‌زادگانم، جدّ من انگور عرفانی‌ست
و نامم حافظ بن مولویّ بن خراسانی‌ست


و آئینم نظر انداختن بر روی خوبان شد
و دینم؛ مهرورزی... مهربانی... مهرافشانی‌ست


و جانم جبههٔ صلح است دائم در سلام عشق
و روحم روضهٔ ابراز شطحیّات روحانی‌ست

 

پی‌نوشت: اصلاً این سبک از ابن‌عربی‌بازی را در این زمانه برای شعر فارسی نمی‌فهمم. شاید اشکال از من است اما این کتاب ۱۷۰ صفحه‌ای برای من هیچ حرفی برای گفتن نداشت.

۱۰ آذر ۰۱ ، ۰۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی