این کتاب گزینهٔ اشعار شفیعی کدکنی است که ظاهراً در کنار گزینهٔ دیگری که انتشارات دیگری آن را به چاپ رسانیده با هم یک مجموعهگزینه! حساب میشوند. شعرها از آغاز دوران شاعری شفیعی کدکنی با زبانی که معلوم است تحت تأثیر ترکیبی از سبک هندی و عراقی الهام گرفته شروع میشود، جاهایی رد پای الهام از زبان اخوان ثالث دیده میشود، به سنین میانسالی نویسنده که میرسد زبان آثار پختهتر و به خاطر همزمانی با فضای قبل از انقلاب سیاسیتر میشود. هر چقدر زمان سروده شدن اشعار جلوتر میرود مضامین انتزاعیتر و انسانیتر میشوند. از رد پای برخی شعرهای بدون امضا میشود به مکان سروده شدنشان پی برد (پرینستون یا آکسفورد، دانشگاههایی که شاعر در آنها مدتی در فرصت مطالعاتی بوده است):
…
آرامش موقر سنجابی را،
که،
با خوشهٔ اقاقی یا سایهٔ علف
دملرزه میکند.
میدانم،
آه!
هرگز
باور نمیکند کسی از من
کاین مرد
تا چند روز پیش چه میکرد
در شرقِ دوردست
… (ص ۱۲۳)
رد پای نگاه یأسآمیز شاعر در جایجای شعرهایش، حتی آنجا که از زبان طبیعت میسراید، پیداست:
شوخچشمی خزه
رودخانه را فریب میدهد که میروم
ولی نمیرود
سالها و سالهاست
… (ص ۱۵۵)
او گاهی کلافه از زبان الکن شعر است که نمیتواند حرفهای دلش را به زبان آن بگوید و به پرنده رشک میورزد:
خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید
ز کوچهٔ کلمات
عبور گاری اندیشه و سد طریق
تصادفات صداها و جیغ و جار حروف
چراغ قرمز دستور و راهبند حریق
تمام عمر بکوشم اگر شتابان من
نمیرسم به تو هرگز از این خیابان من
خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید (ص ۱۸۰)
شعرهای دههٔ هفتاد شفیعی کدکنی طعنه به سرنوشت سیاه بشریت میزند. شعرهایی که زیباست، هم از نظر زبانی و هم از نظر مضمون. دو شعر کوتاه از این دوره از شاعری او را در اینجا میگذارم:
تا با کدام دمدمه خاکسترش کنند
در کورهٔ مخاصمه
یا کام اژدها
سطل زبالهای است
زمین
در فضا
رها (ص ۲۱۲)
ما شاهد سقوط حقیقت
ما شاهد تلاشی انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به زجر شعله کشیدیم
وینک درون خاطره دودیم
گفتند رو به اوج روانیم
دیدم سیر رو به هبوط است
شعر سپید نیست که خوانیش
این جعبهٔ سیاه سقوط است (ص ۲۱۳-۲۱۴)