محمدصادق رسولی

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب-شعر» ثبت شده است

قفسه‌نوشت ۲۲۵: چتر شورشی؛ از حمیدرضا شکارسری

 

(۱)
آب از آب
البته تکان نمی‌خورد
ابرها
اگر
صد سال دیگر هم نبارند…

 

(۴۶)
با نسیمی
وطنش را
از یاد
می‌برد
ابر…

 

(۴۸)
بعد سال‌ها
با دیدن ابرها
تمام درختان ذوق کرده‌اند
جوانه زده‌اند
جز کاج‌های بی‌تفاوت گورستان.

 

(۹۸)
نفرین کارتن‌خواب‌ها
ابرها را
به گریه می‌اندازد…


 

۱۲ مهر ۰۱ ، ۰۱:۵۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۲۱: کلاغمرگی؛ از لیلا کردبچه

 

«برای درخت‌ها»

 

برای درخت‌های کنار جاده فرقی ندارد،
کسی که سفرَست
می‌رود، یا می‌آید
برای من اما فرق زیادی دارند
درختان مسیری که از تو دورم می‌کند
و درختان مسیری که با تو نزدیکم

 

***

 

«کارگران مشغول کارند»

 

شیشه‌های پنجره را پاک می‌کنی
عرق،
بر صورت مات و خستهٔ کارگران برق می‌افتد
و بزرگراه
یکی از همین روزها افتتاح می‌شود

لعنت به جاده مادربزرگ!
لعنت به جاده،
که هر که را تو به دنیا آوردی، او بُرد.

 

***

 

«اتفاق»

اتفاق دردناکی‌سست،
افتادن از چشم تو
بر سر زبان مردم.


در میان شعرهای بی‌مایه‌ای که این روزها می‌بینم، اندک مایه‌های شاعرانه در این مجموعه دیدم. البته جای تأثر است که باید به کم‌مایگی بسنده کنیم.
 

۰۱ مهر ۰۱ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۱۵: چشم به راه ابریشم؛ از علی اسداللهی

 

مربای بهار نارنج

بر میز صبحانه

...

بهار

خون درخت را

در شیشه کرده است

 

 

علی اسداللهی هم‌ورودی من در دانشگاه بود. چند درس پایه (عمومی) هم‌کلاس بودیم و چند باری در جاهای مختلف با هم در باب شعر حرف زدیم. قطعاً مرا یادش نمی‌آید چرا که بر خلاف او که پرشور و پرحاشیه(ی سیاسی) بود، من سرم در لاک خودم بود. از این جهت، تنها شباهت‌مان علاقه به شعر بود و بس. منصفانه بخواهم بگویم این مجموعه (نشر نگاه، ۱۳۹۱) برای سنی که او در آن شعرها را نوشته خوب است و امیدوارکننده. نمی‌دانم بعدش چقدر جلوتر از این حد رفته است. ظاهراً در صفحهٔ شخصی‌اش همهٔ کتاب‌هایش را برای دریافت گذاشته است.

۱۰ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۸: خوب‌ترین حادثه می‌دانمت؛ از محمدعلی بهمنی

 

رنگ سال گذشته را دارد همه‌ی لحظه‌های امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را همچنان می‌کشم به دنبالم

 

قهوه‌ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی‌گنجم
دیده‌ام در جهان نما چشمی که به تکرار می‌کشد فالم

 

یک نفر از غبار می‌آید مژده‌ی تازه‌ی تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخم‌های همیشه بر بالم

 

باز در جمع تازه‌ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی‌دانم از چه می‌خندم، هم نمی‌دانم از چه می‌نالم

 

راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی‌ست
به غریبی قسم نمی‌دانم چه بگویم جز این‌که خوشحالم

 

دوستانی عمیق آمده‌اند چهره‌هایی که غرق‌شان شده‌ام
میوه‌های رسیده‌ای که هنوز من به باغ کمال‌شان کالم

 

آه ... چندی‌ست شعرهایم را جز برای خودم نمی‌خوانم
شاید از بس صدایشان زده‌ام دوست دارند دوستان؛ لالم

۳۱ تیر ۰۱ ، ۲۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۲۰۴: شاخ‌نامه؛ از مسلم حسن‌شاهی واریز

 

باورت می‌شد که ما روزی پفک صادر کنیم؟
خوردنی‌های مجاز و خوش‌نمک صادر کنیم؟

 

هفته‌ای یک بار اینجا جشنِ نیکوکاری است
باز هم باید به دنیا ما کمک صادر کنیم؟

 

حیف! اگر آقا محمدخان هم‌اکنون زنده بود
می‌توانستیم کلّی مردمک صادر کنیم!

 

مردم مظلومِ لندن اندکی افسرده‌اند
همتی کن تا به آنجا قلقلک صادر کنیم

 

«غرب» خود دیوارِ تحریمش ترک برداشته
هیچ لازم نیست دیگر ما ترک صادر کنیم

 

صادرات غیرنفتی ارزشش بالاتر است
بعد از این باید نشست مشترک صادر کنیم

 

کل کشورهای غربی تشنهٔ آزادی‌اند
کاش می‌شد قوطیِ آبِ خنک صادر کنیم!

 

بر سر یک قطره اش هرچند دعوا می‌کنند
نفتمان را نیز باید با کلک صادر کنیم!

 

ما که در اطرافمان بیداریِ اسلامی است
پس نمی‌صرفد به این‌جاها تشک صادر کنیم!

 

سال آینده به اوج خودکفایی می‌رسیم
قصد داریم از همین‌جا قاصدک صادر کنیم

۲۴ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۹: پذیرفتن؛ از گروس عبدالملکیان

دست‌های هم را گرفته بودیم

تو در شب قدم می‌زدی

من

در تاریکی

۱۱ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۸: تماشایی؛ از میلاد عرفان‌پور

 

به دنیا می‌رسی اما دریغا این رسیدن نیست
کمی آرام‌تر! اینجا امید آرمیدن نیست

ادامه مطلب...
۰۲ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۹۷: حفره‌ها؛ از گروس عبدالملکیان

 

می خواستم بمانم،
رفتم.
می خواستم بروم،
ماندم.
نه رفتن مهم بود و
نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم.

 

-ص 26-

۲۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۷۲: سفر بمباران؛ از علی‌محمد مودب

 

نمی‌‌دانم این کتاب را در دو سال اخیر چند بار خوانده‌ام. شاید جزو ناشعرترین کتاب‌های شعری باشد که دوست‌شان دارم. و از میان این ناشعرها، این یکی به اعتراف پانویس خود شاعر، ناشعرترین است و البته با فضای این روزها شبیه.

 

می‌توانستیم
در صف‌های نان
قرارهای عاشقانه بگذاریم
در فروشگاه‌های بزرگ، قایم‌باشک بازی کنیم
و در کارخانه‌ها شعر بخوانیم
اگر غم نان نبود
اگر دروغ نبود

ادامه مطلب...
۲۵ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

قفسه‌نوشت ۱۷۰: دو مجموعه شعر از گروس عبدالملکیان

 

مجموعهٔ «سه‌گانهٔ خاورمیانه» را هم می‌شود پیوسته خواند و هم جداجدا. سبک همان سبک گروس است. ترکیبی از خیال، عناصر غیرواقعی و تا حدی شبیه به سبک هندی و البته تصاویر بدیع.

بریده‌ای کوتاه از شعرهای این مجموعه:

«شادی‌های بزرگ ترکم کرده‌اند

و مادرم می‌خواهد

شادی‌های کوچک را کنار بگذارم

سیگار را برمی‌دارم

فندک را برمی‌دارم

و مادرم را کنار می‌گذارم»

 

یا 

 

«شب است

و چهره‌ام

بیش‌تر به جنگ رفته است 

تا به مادرم»

 

 

مجموعهٔ «هر دو نیمهٔ ماه تاریک است» گزیدهٔ شعرهای اوست که هر شعر با نقاشی‌های «مریم قربانی» همراه شده است. اما نمونه‌ای تصویری از این مجموعه:

 

 

 

۱۴ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی