هما کاتوزیان (محمدعلی همایون کاتوزیان) استاد جامعهشناسی و اقتصاد دانشگاه آکسفورد یکی از بهنامترین نویسندگان در حوزهٔ تاریخ تحلیلی ایران معاصر است. این کتاب ترجمهٔ چهار مقاله از اوست که مقالهٔ اول او خیلی معروف شده است. مقالهٔ اول در مورد «ایران جامعهٔ کوتاهمدت»، مقالهٔ دوم در مورد «بحران جانشینی و مشروعیت» و سومین مقاله در مورد مشروطیت و آخرین مقاله در مورد ملکالشعرای بهار است.
اندیشهٔ مرکزی مقالهٔ اول آن است که حکمرانی در ایران مانند دیدگاه «خانهٔ کلنگی» است. در ایران معمولاً خانهها بعد از حدود ۳۰ تا ۴۰ سال عمر کلنگی میشوند و فارغ از نشانهشناسی هویتی و توجه به امر زیباشناسی، تخریب و از نو ساخته میشوند. در غرب اما این گونه نیست: آپارتمانی که در نیویورک زندگی میکردم الان حدوداً ۱۲۰ سال عمر دارد و هنوز هم هست و خانهای که الان در کالیفرنیا مستأجر هستم ساخت ۱۹۵۹ است و تمام خانههای کوچهٔ ما شبیه به هم و احتمالاً از سوی یک شرکت مشخص سازنده درست شده است. حرف کاتوزیان آن است که این تفکر «تخریب کن» که در ایران تواتر بسیار دارد (توجه کنید فاصله مشروطه با انقلاب اسلامی کمتر از ۷۵ سال است و این وسط چند تغییر شاه و کودتا هم اتفاق افتاده است) و این کمدوامی در همه چیز باعث شده است مانع توسعه به معنای درست در کشور شود. حال آن که نگاه حکمرانی در غرب مدرن اصلاحگرانه است. تا اینجای کار با حرف کاتوزیان بسیار همدل هستم کما آن که یکی از استدلالهای حقیر به طرفداران انقلاب در زمان اکنون همین است که ما بارها و بارها این تجربهٔ تخریب کن و از صفر بساز را داشتهایم و نتیجهای نگرفتیم. یاد تکهای از فیلم فروشندهٔ اصغر فرهادی افتادم که شخصیتی که بازیگرش شهاب حسینی بود گفت: «چیکار دارن میکنن با این شهر؟ دلم میخواست میشد یه لودر گذاشت زیر این شهر، همه رو خراب کرد دوباره از نو ساخت» و شخصیت مقابلش میگوید: «بابا! همهٔ اینا رو یه بار خراب کردن دوباره ساختن این از آب دراومده» که البته جملهای خارج از داستان و بسیار گلدرشت بود اما با محتوای این مقالهٔ کاتوزیان بسیار سنخیت دارد.
جایی که با کاتوزیان همدل نیستم آنجایی است که میگوید مفهوم مشروعیت فرمانروا در ایران چه پیش از اسلام که بر مبنای فرهی بود و چه پس از اسلام که بر مبنای چیرگی و جنگ قدرت بود باعث عدم شفافیت در تکلیف حکمرانی و به تبع آن اتفاقاتی مانند کور کردن شاهزادهها برای جلوگیری از خیانت و از همه مهمتر بیثباتی در جامعه شده است. در مقابل «نخستزادگی» در غرب مبنایش بر آن است که همیشه فرزند اول (معمولاً ذکور) شاه بعدی است. من با این استدلال موافق نیستم چرا که در مورد نخستزادگی نیز امکان ناخلف بودن فرزند اول یا بیلیاقتی وی و حتی کشته شدن او بر اثر خیانت دیگران فرزندان وجود دارد. به بیانی دیگر، نوعی نگاه خودتحقیری در تحلیل کاتوزیان است که انگار هر آوردهای از دنیای غرب حتی اگر به عنوان نخستزادگی باشد خوب است. این که آیا مفهوم فرهی موجبات بیثباتی را فراهم میآورد برای من قانعکننده نیست. اما یک اتفاق تاریخی جالب در این فرایند اشاره به پیشنهاد رشوه از سوی ظلالسلطان والی اصفهان و فرزند دوم (یا کوچکتر) ناصرالدینشاه به پدر بود که او را به جای مظفرالدوله که والی تبریز بود ولیعهد کند. ناصرالدین شاه که برای تفریحات اروپاییاش نیاز به پول داشت تطمیع شد که این کار را بکند اما بخت با او یار بود که مشاورش او را از این کار برحذر داشت و گفت ظلالسطان آنقدر رذل است که با کمک انگلیسیها بعد از ولیعهد شدن سر پدر را نیز زیر آب کند.
در مقالهای که در مورد مشروطه آمده است نکتهٔ بسیار جالب آن است که نخست مفهوم آزادی که انقلابیون مراد میکردند نه لیبرالیسم که آزادی از استبداد بوده است. و دوم آن که درخواست آنها مشخصاً حاکمیت قانون بوده حال آن که در انقلابهای غربی قانون حاکمیت داشته است اما درخواست عمومی انقلابیون غربی سلب قوانین کلیسایی و سکولار شدن قوانین بوده است.
در مجموع در این کتاب اطلاعات تاریخی بسیار مفیدی وجود دارد اما به نظر تحلیلهای مخصوصاً مقالهٔ اول قانعکننده نیست.
پینوشت: سالها پیش در دوران کارشناسی از کتابفروشی دستهدومی کتاب «خشت خام» کاتوزیان را خوانده بودم که مجموعهٔ غزلهایش بود و بیشتر شباهت به سبک ادبی سعدی شیرازی داشت. آن موقع نمیدانستم ایشان در حوزهٔ تخصصیاش فرد بسیار معتبری محسوب میشود.
سلام.
تحلیل جالبی بود.
ولی مشکلی که همیشه با نگاه علوم انسانی به دنیا دارم این است که هیچ وقت حس جامعیت به هیچ کدام از تحلیل های اینچینی (که در علوم انسانی علمی محسوب می شوند) ندارم. یعنی هیچ وقت به قطعیت نمیرسیم که دلیل اصلی همین است و ... . بهتر بگویم، وزن پارامتر ها مشخص نیست. همه چیز تقریبا غیر قطعی است. حتی بسیاری از استدلالات تاریخی هم بر اساس شواهد و اسناد است نه آمار. برای همین نظرات متعدد و متناقض زیادی در علوم انسانی (مخصوصا جامعه شناسی) مشاهده می کنیم. و مشکل من با علوم انسانی از این بابت هیچ وقت مرتفع نشده.
از شما هم که دید مهندسی (مخصوصا کامپیوتری) دارید سوالم همین است که چطور کنار می آیید با چنین فضایی؟