این کتاب با عناوین «واقعیت» و «واقع‌نگری» ترجمه شده است که به نظرم هیچ‌کدام از ترجمه‌ها نه درست هستند نه معنای کلی را می‌رسانند. 

 

در آغاز نوشتن کتاب، نویسنده درگیر سرطان می‌شود، و فرزند و همسر فرزندش کتاب را به انتها می‌رسانند. نویسندهٔ این کتاب که تخصص‌اش سلامتی عمومی است و به خاطر نوع شغلش در بسیاری از مناطق کم‌بهرهٔ دنیا مانند افریقا زیسته است، و به بسیاری از کشورهای در حال توسعه مانند ایران سر زده است و از نزدیک شاهد تغییرات جهانی بوده است، با استفاده از آمار و ارقام رسمی سعی دارد به مخاطب القا کند که دنیا آن طور که همه فکر می‌کنند وضع بدی ندارد. وضع عمومی بهداشت ارتقا یافته است، امید به زندگی بهتر شده است، نرخ مرگ نوزادان بسیار کاسته شده و از آن طرف نرخ فرزندآوری کم شده است. او در مورد کم شدن نرخ فرزندآوری از ایران مثال می‌زند که چگونه در حرکتی تحول‌مدارانه نرخ فرزندآوری در اوایل دههٔ نود میلادی کاهش یافت. از نظر نویسنده که ابایی ندارد که بگوید ارزش‌های ذهنی‌اش بر اساس لیبرال دموکراسی است، دنیا با سرعت به سمت بهتر شدن می‌رود و شاید به همین خاطر باشد که اوباما، بیل گیتس، و همسر (حالا سابق) گیتس از این کتاب تعریف و تمجید کرده‌اند. 

 

در مجموع کتاب بسیار جالب با اطلاعات ظاهراً دقیق است. اما جالب‌ترین تکهٔ کتاب هشدار به پنج خطر اصلی که جهان را تهدید می‌کند است. اولین هشدار نسبت به بیماری‌های واگیر از جنس آنفلونزاست که می‌تواند کل دنیا را فلج کند: دو سال پس از انتشار کتاب کرونا جهان را فراگفت. هشدار دیگران تغییرات سریع اقلیمی است که نمونه‌هایش هر روز بیشتر می‌شوند. هشدار دیگر نویسنده آن است که دنیا دیگر مانند گذشته غرب‌محور نخواهد بود و دور نباشد که چندین کشور توسعه‌یافته از آفریقا قد علم کنند. به همین خاطر او صاحبان کار و سرمایه را تشویق می‌کند که به بازاری فراتر از اروپا و آمریکای شمالی بیندیشند.