اواسط دههٔ هشتاد خورشیدی بود و دورهٔ کارشناسی. تازه اسکناس پنج هزار تومانی درآمده بود که رویش حدیثی نبوی در مورد دانش در ثریا و مردان پارسی آمده بود. چند نفر از رفقای آذری که تمایلات پانترکی داشتند به شدت شاکی بودند که چرا این حدیث نوشته شده است. باید مینوشتند «مردانی از ایران» و این طوری فقط فارسها را داخل آدم کردهاند. جواب من هم این بود که حدیث را که نمیشود تغییر داد. پای درد دلشان که نشستم بحثشان بیخ پیدا کرد به این که مثلاً چرا در مدارسشان زبان مادریشان تدریس نمیشود و از این بحثها. چند وقت بعد، وزیر خارجهٔ وقت منوچهر متکی به دانشگاه آمد و آنها برای قرهباغ به کنشهای وزیر خارجه اعتراض داشتند. متکی این بار عصبانی شد و گفت که آنها کاسهٔ داغتر از آش (جمهوری آذربایجان) هستند. اخیراً موقع درگیری ارمنستان و آذربایجان متوجه شدم، قریب به نود درصد از پوشش جمعیتی قرهباغ، طبق اطلاعات موجود در ویکیپدیا، از نژاد ارمنی هستند. بماند! نکته آنجا بود که چرا پیامبر اکرم دقت نکرده و گفته پارس به جای ایران چرا که پارس فقط شامل قوم فارسیزبان میشود نه همهٔ مردم ایران.
این ایرانی که ما میشناسیم چیست و کجاست؟ خب از این که بعد از رضاخان درخواست رسمی به سازمان جامعه ملل (موجودیتی قبل از سازمان ملل متحد) داده شد که دیگر از اسم پارس (پرشا) برای کشور ما استفاده نشود و از این پس از واژهٔ ایران استفاده شود خبر داشتم. همین هست که هنواهنوز اگر به خارجیجماعت بگوییم من پارسی (پرژن) هستم برایشان قابل فهمتر از ایرانی (ایرانین) است چرا که گربه و فرش و رستوران و همه این اقلام لقب پرژن دارند نه ایرانی. شنیدهام این وسط برهان آوردهاند که همهاش زیر سر جمهوری اسلامی است که با تنشزایی در جهان باعث شده اسم ایران بدنام شود و ایرانیها از سر ناچاری مجبورند خود را پرژن معرفی کنند. بعضی هم گفتهاند به خاطر آن که بگویند ما پارسی هستیم/عرب نمیپرستیم و از این حرفهای آشکارا نژادپرستانه.
خب ایران چیست و کجاست؟ این تاریخ ۲۵۰۰ سالانهٔ شاهنشاهی از کجا آمده است؟ هویت ایرانی چه بوده و چگونه شکل گرفته است. «احمد اشرف» استاد دانشگاه کلمبیا و از پژوهشگران شاخص در دانشنامهٔ ایرانیکا (متعلق به دانشگاه کلمبیا که مدتها مرحوم یارشاطر گردانندهاش بود) سعی کرده است در کتابی به این مسائل بپردازند. مرحوم عماد افروغ هم خلاصهای از این کتاب همراه با نقد کوتاه به همراه پیوست دو مقاله از اشرف آورده است. به یک معنا من به اشتباه از ته به سر شروع کردم. فکر میکردم کتاب تألیفی است اما ظاهراً این گونه نیست. حداقلش این که خود اشرف پیشگفتاری بر این کتاب نوشته و از افروغ تشکر کرده است. بماند که به نظر نمیآید افروغ کار ویژهای انجام داده باشد: خلاصه از هر فصل کتاب، نقدی بسیار کوتاه و گذرا، و در انتها ۳۲ صفحه یعنی حدوداً ۱۵٪ حجم کتاب، رزومهٔ شخصی آقای افروغ که مثلاً چند پایاننامه با چه عناوینی را راهنمایی و داوری کرده است (بخوانید مصداق واقعی کتابسازی و واقعاً حیف درخت!)
هنوز به سؤال اول پاسخ ندادیم. ایران کجاست؟ انیران چه؟ توران چه؟
جواب تاریخیاش تقریباً این است که اصطلاح ایران در اواخر دورهٔ ساسانی باب شد اما بعد از اسلام و مخصوصاً دورهٔ سلجوقی کمرنگ شد. تا سالها خبری از این نام نبود مگر در شاهنامه که فردوسی سعی داشت مفهوم ایران را زنده نگه دارد کما آن که برای ادوار گذشته از بس تاریخی نبود، فردوسی ناچار شد به اسطورهسرایی روی بیاورد. تا سالها حتی تا همین اواخر قاجار، وطن در دید مردم یا همان محله و شهرشان بود یا نهایتاً مملکت اسلامی. کما آن که ناصرخسرو مهاجرت خارجی نمیکرد بلکه از یک شهر وطن بزرگتر به شهری دیگر سفر میکرد. حتیتر آن که مولوی از افغانستان (خراسان بزرگ) به ترکیه مهاجرت نکرد بلکه از شرق وطن به غرب وطن گریخت! غیر از اندک مواردی از بازگفت واژهٔ ایران در شعر سبک هندی از سوی شاعران مهاجر به هند که دلتنگ وطن بودند، خبری از این وطن با این نام و نشان در ادبیات ما نبود. جالبتر آن که تا همین اواخر دورهٔ قاجار کسی خبر از دورهٔ هخامنشی هم نداشت. چرا؟ ظاهراً به خاطر رفتار تاریخی ما ایرانیان در تخریب حکومتهای گذشته، این کاری بود که ساسانیان نیز کردند. این قصهٔ هخامنشیان و مادها و پارتها بیشترش یافتههای باستانشناسان مستشرق غربی بود که کمکم در میان روشنفکرانی چون حسین پیرنیا باب شد و برایشان کتاب تاریخ نوشتند و باستانگرایی ایرانی باب شد. اصلاً مقولهٔ ملیت که مفهومی کاملاً دینی در جهان داشت با مدرن شدن رنگ باخت و حالا باید امری برساخته درست میشد که جای دین را بگیرد و این گونه شد که خاندان پهلوی و حضرت آریامهر و این جور اصطلاحات بازتولید شدند.
البته طبق گفتهٔ نویسنده بحث هویت ملی اگر چه در بسیاری از ملل نبود اما در ملل باستانی چون مصر و ایران تا حدی این امر باستانی وجود داشت و مثلاً جنبش شعوبیه بعد از دو قرن اول اسلام برای احیای زبان فارسی و سنتهای آن یا شیعیگری در دورهٔ صفوی که اتفاقاً شباهت بسیاری به فرهی در زرتشیت دارد از جمله نشانههای آن است.
پینوشت:
یادش بخیر! طبقهٔ یازدهم مخزن کتابخانهٔ باتلر دانشگاه کلمبیا. هنوز تهرسیدهای امانت کتاب لای برخی کتابها مانده بود که برای کارمندان مرکز ایرانشناسی دانشگاه بود. یا کسانی که با مداد زیر کلمات سخت کتابهای جلال آلاحمد و سیمین دانشور علامت میزدند و معادل انگلیسی آن کلمات را مینوشتند و جاهایی اعرابگذاری میکردند کلمات را. در دوری از وطن، آنجا شبیه به تونل زمان بود: ترکیبی از تاریخ و فرهنگ و بوی چوب و کاغذ.
سلام.
در مورد هویت ایرانی کتاب جالب دیگری هم با عنوان پیدایش ناسیونالیسم ایرانی نوشته رضا ضیا ابراهیمی وجود دارد که همایون کاتوزیان طرف مشورتش بوده است.
ایده اصلی کتاب هم مستحدث و موخر بودن ناسیونالیسم ایرانی است. اگر به مطالعه بیشتر در این زمینه علاقهمند هستید انتخاب خوبی خواهد بود.