از میرزا یوسف مستوفی دیلماج (مترجم) دولت ناصری رسالههایی برجای مانده که اطلاعات جالبی در مورد تعاملات او با شخصیتهای معروف مشروطه مانند فروغی، ملکمخان ناظمالدوله و اعضای لژ فراماسونری آدمیت وجود دارد. علاوه بر آن رسالهای در مورد عشق وجود دارد که گویای اتفاقاتی است که باعث خاطرخواهی و فراق ابدی او میشود. اینها را ظاهراً نویسندهای به نام آقای ناصری نوشته است و در این رمان مکاتبات این نویسنده با انتشارات و در نهایت با نوهٔ برادر میرزایوسف ثبت شده است. به معنایی دیگر، شاهآبادی از فنون روایت پستمدرن که تلفیق واقعیت با امر غیرواقعی است استفاده میکند که روایتگر شخصی خیالی باشد در میان افراد واقعی مشروطه تا نشان بدهد افرادی که درگیر این دوران بودهاند چقدر سطحی و مذبذب بودند و چه زود از قامت دیلماجی معمولی به مشروطهخواه و سپس ضدمشروطه تغییر یافتهاند.
نقطهٔ قوت این رمان از نقطهٔ قوت نویسنده ناشی میشود و آن دقت تاریخی کار است اما نقطهٔ ضعف رمان کوتاهی بیش از حد آن و زبان آن است که اصلاً تداعی زبان دورهٔ مشروطه نمیکند (مقایسه کنید با «بیکتابی» از محمدرضا شرفی خبوشان). در مجموع همین کوتاه بودن رمان شاید در این زمانهٔ کتابنخوانی نقطهٔ قوتی باشد که مخاطب کمحوصله را میخکوب کند و به او امید اتمام زودهنگام کتاب را بدهد.