رمق رمان کوتاهی از مجید اسطیری است با زاویهٔ دید شخص اول (رئوف) در مورد اتفاقات پیرامون اعتراضات بسیار موقع بازی ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه. اصل اتفاق اعتراض البته در بیرون ورزشگاه در نمایندگی هواپیمایی ال‌عال می‌افتد.

 

معلوم است که اسطیری سعی کرده به شخصیت جانی تازه و زنده شبیه شخصیت‌های کاپرفیلد دیکنز یا هولدن کالفیلد در ناتور دشت بدهد اما متأسفانه شخصیت اینقدر باورناپذیر است که بیشتر به کودک می‌ماند تا جوانی در فضای اواخر دورهٔ پهلوی. خرده‌داستان‌ها بی‌سر و ته و از همه عجیب‌تر و گل‌درشت‌تر تصویرسازی نویسنده از کارخانه‌ای است که پدرش در آن کار می‌کند (پنداری داریم الیور توئیست می‌خوانیم). چیزی که اسطیری سعی می‌کند به عنوان مردم تصویر کند، قابل فهم است اما بیشتر به صورت خارج از  داستان؛ و الا در خود داستان ما دقیقاً نمی‌فهمیم چرا هی رئوف مردم‌مردم می‌کند. نمی‌دانم! شاید این رمان نوجوانان باشد و من اشتباهی برش داشته‌ام!

 

همان دو سه صفحهٔ اول کتاب متوجه اصل داستان شدم. من قبلاً «خاطرات عزت شاهی» را خوانده‌ام. عزت شاهی جزو انقلابیونی بود که نقشهٔ خرابکاری را طراحی و اجرا کرد.

به نظرم کتاب خاطرات عزت شاهی را بخوانید (من خودم به خاطر حضور در خارج ایران و نداشتن دسترسی، پی‌دی‌افی با قلمی زشت پیدا کردم و از کیندل خواندم). فضای زندان قبل از انقلاب و تنش‌هایی که بین گروه‌های مختلف وجود دارد بسیار جالب است. پنداری عزت شاهی از قبل به همهٔ ما هشدار می‌دهد که چند پادشاه در یک اقلیم نمی‌گنجند و بعد از انقلاب یک گروه می‌تواند در صدر باشند و بقیه در حاشیه. خواندن کتاب عزت شاهی برای من نقطهٔ عطفی شد در مورد پرسشی مهم که هنوز به جواب دقیق به آن نرسیدم: «چرا در اتفاقات اعتراضی تاریخ معاصر، همیشه گروه‌هایی به سطحی از افراط می‌رسند که از قوهٔ تحلیل بسیاری فراتر می‌رود؟» مثلاً مجاهدین خلق. ساعت‌ها دیدن مستندات مختلف (مثلاً مستند «راه طی شده» از علی ملاقلی‌پور یا «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» از مرتضی پایه‌شناس) یکی از عواقب این پرسش بود. اگر کسی حرف‌های رسانه‌های رسمی را قبول ندارد، پیشنهاد می‌کنم خاطرات جداشدگان البته هنوازهنوز تشنه به خون جمهوری اسلامی را بخواند یا یوتیوبی‌شان را ببینید. فضای اردوگاه اشرف به رمان علمی تخیلی می‌ماند تا واقعیت.  در اتفاقات اخیر که با خاستگاه اعتراض اجتماعی در ایران صورت گرفت، دوباره بسته شدن فضای گفتگو را می‌بینیم آن هم بیشتر از گروهی که داعیهٔ آزادی بیان (و بعد از بیان) دارد.

 

این حرف‌ها چه ربطی به رمان اسطیری داشت؟ نمی‌دانم! شاید به خاطر حضور کوتاه عزت شاهی در انتهای رمان.