این برای دومین بار است که این کتاب را می‌خوانم. این کتاب آخرین کتابی است که بیرون از خانه و در قطار تمام کردم. کتاب بعدی، کتابچهٔ آشنایی با اقتصاد انتشارات آکسفورد بود که خورد به کرونا و زندگی شکل دیگری گرفت و آن کتاب هنوز در صفحهٔ ۱۷ مانده است. مدتی بعد بر مشکلات جسمی‌ام افزوده شد و دوباره حس نیاز به این گونه از کتاب‌ها داشتم. چند کتاب را در این حوزه خواندم و بازخوانی کردم و این کتاب از آن سیر مطالعاتی باقی مانده بود.

دیگر دوری‌گزینی از دنیای دیجیتال برایم فضیلت اخلاقی حساب نمی‌شد؛ بلکه ضرورتی برای حفظ سلامتی بود. همین الانی که این مطلب را می‌نویسم، به خاطر حساسیت بسیار بالای اعصاب چشم‌هایم به نور آبی رایانه (حتی بعد از تغییر طیف نور نمایشگر) با عینک دودی مخصوص بازی‌بازها کار می‌کنم. این بار که کتاب را برای دوم نگاه کردم بعد از خواندن دو فصل اول که کلیات است، متوجه شدم من از سر ناچاری و با آزمون و خطا ناخودآگاه به همان روش‌هایی رسیدم که نویسندهٔ کتاب پیشنهاد کرده است. به همین خاطر کتاب را با تورقی سطحی تا انتها و نگاه مجدد به تیترها به پاین رساندم. نویسندهٔ کتاب هم‌پالکی خود ماست. او استاد دانشکدهٔ کامپیوتر دانشگاه جرج‌تاون است. برخلاف حوزهٔ تخصصی من که پردازش زبان طبیعی است و در حوزهٔ علوم تماماً تجربی و آزمایشگاهی می‌گنجد، کار او در حوزهٔ نظریهٔ علوم رایانه و ریاضیات است و به همین خاطر نیاز به تأمل و تنهایی در این حوزه خیلی بیشتر از حوزهٔ کاری ماست که نیاز به توصل تمام‌وقت به اینترنت دارد. نیوپورت کتابی قبل و بعد از این کتاب در این حوزه نوشته است. کتاب قبلی‌اش در مورد «کار عمیق» است که بسیار پرفروش شده است و کتاب بعدی‌اش که اخیراً منتشر شده است در مورد دوری‌گزینی از ایمیل.

 

اما چه راهکارهایی از این کتاب را در این دوساله که ناچار از دوری‌گزینی بودم اتخاذ کردم و از آن‌ها راضی‌ام:

 

اول آن که گوشی هوشمندم را تبدیل به گوشی تنبل کردم! اگر نیاز به نقشه برای رانندگی و البته خیلی از نرم‌افزارهای امنیتی برای ورود به ابزارهای داخلی کار نبود (بسیاری از ابزارهای ما نیاز به تأیید چندمرحله‌ای در گوشی هوشمند دارد) واقعاً دوست داشتم گوشی‌ام در حد نوکیا ۱۲۰۰ باشد. درد چشم است و بهترین راه دوری.

 

دوم آن که عادت پیاده‌روی طولانی را اضافه کردم.

 

سوم آن که کلاً از خواندن خبر آنلاین پرهیز کردم. عملاً دیگر خبر نمی‌خوانم. برای آن که کاملاً از مرحله پرت نباشم مشترک یکی دو مجله هستم. برای من در این دو سال خواندن نیویورکر با وجود اکراه از رویکرد لیبرالش خیلی آموزنده بود. مقالاتی طولانی که بر خلاف تیترهای یک‌خطی اضطراب‌آور سایت‌های خبری، مخاطب را به تأمل در مورد پیچیده بودن شرایط جهان دعوت می‌کند  (ظاهراً در ایران مجله‌ای به اسم ترجمان است که مقالاتی از این دست را ترجمه می‌کند و گاه به صورت پادکست ارائه می‌دهد).

 

چهارم آن که متوجه شدم چقدر وقت اضافی دارم. بخشی‌اش به خاطر خانه‌نشینی اجباری بود ولی بخش مهم‌اش به خاطر دوری زیاده از دنیای مجازی است. انتهای خلاف من همین وبلاگ‌نویسی و گذاشتن مطلب در گودریدز است! کارهایی که همیشه پشت گوش می‌انداختم حالا برایشان وقت داشتم.

 

پنجم آن که فهمیدم لذت کتاب خواندن بدون چشمک‌های گوشی تلفن و حواس‌پرتی چقدر خوب است. این که کتابی را یک‌نفس یک ساعت خواند و متوجه اطراف نشد لذتی است که از ما گرفته شده است.

 

تأکید می‌کنم برای من این رفتارها، از سر فضیلت اخلاقی نبوده و نیست. به خاطر مشکلات عدیدهٔ جسمی ناشی از کار زیاد، چاره‌ای جز دوری زیاد از دیجیتالی‌جات نداشتم و ندارم.

 

اما اگر کتاب عمیق‌تر در این حوزه می‌خواهید، پیشنهاد اکید می‌کنم کتاب «کم‌عمق‌ها»ی نیکلاس کار را بخوانید (به فارسی ترجمه شده است).

اگر از این هم عمیق‌تر می‌خواهید، این کتاب از استاد دانشکدهٔ کسب و کار دانشگاه نیویورک را بخوانید:
Irresistible: The Rise of Addictive Technology and the Business of Keeping Us Hooked


اگر باز هم عمیق‌تر می‌خواهید «تکنوپولی» نایل پست‌من را بخوانید. ظاهراً صادق طباطبایی ترجمه‌اش کرده است.

 

اگر یک پله عمیق‌تر می‌خواهید بخوانید، پیشنهاد می‌کنم مقالهٔ «پرسشی در باب تکنولوژی» هایدگر را که در کتابی با همین نام منتشر شده است بخوانید.