این مجموعه داستان را ریچارد فورد در میانهٔ سال ۲۰۲۰ منتشر کرده است. فورد بیشتر به خاطر چهارگانهٔ فرانک بسکومب، که به نظرم اولینش «نویسندهٔ ورزشی» اثری بسیار گرانقدر است، معروف شده است. سبک نویسندگی او معمولاً مخاطبانش را به دو دوسته تقسیم میکند. عدهای با حساب معروفیت نویسنده سراغش میروند و از این که در داستانش هیچ اتفاقی نمیافتد مأیوس میشوند. دستهٔ دوم قاعدتاً سبک او را میپسندند.
فورد نویسندهٔ جملههاست. هر جمله از او به شکلی اقتصادی نوشته شده است. موسیقی درونی جملات کاملاً محسوس است. مانند بحر طویلی که حتی طولانی یا کوتاه شدن جملات بیدلیل نیست. بیشتر دغدغهٔ او بحرانهای روحی زندگی آمریکاییهای سفیدپوست طبقهٔ متوسط است. در کتابهای او همیشه نحوی از یأس، پوچی و خستگی معنا میشود. این کتاب نیز شبیه بقیهٔ آثار او همین فضا را دارد. فورد در ۷۶ سالگی این کتاب را منتشر کرده است و از نظر جغرافیایی اکثر شخصیتهای داستانش در فضای نیوانگلند (ساحل شمال شرق آمریکا) زندگی میکنند. آدمهایی که برای پر کردن خلأهایشان دست به هر کاری میزنند از جمله روابط آزاد بدون قید حتی برای مردان و زنان متأهل. زندگیای که برای هر شخصیتی نمود از پوچی بر سر پوچی دارد. زندگی برای شخصیتهای داستان فورد شبیه به هم هستند. شخصیتی که وکیل است زندگیاش را شبیه یک کار اداری پوچ میبیند، و برای زنی که هر از گاهی با دوست متأهل جوانیاش رابطه دارد مانند کلید الکترونیک اتاق هتلی است که رابطه را در آنجا دارد و دیگر کلید برایش کار نمیکند و حس بیهویتی حتی در حد ناتوانی در گرفتن وسایلش از اتاق تمام وجودش را میگیرد.
در داستانهای فورد هیچ اتفاق ویژهای نمیافتد. اتفاق ویژه همین زندگی پوچ است. همین است که شخصیت داستانش که چندین میلیون پول نقد در حسابش دارد نمیداند تکلیفش را با زندگی چیست. اتفاق در جملات و طعنههای شبهشاعرانهٔ فورد اتفاق میافتد. با خواندن این کتاب بار دیگر به ذهنم رسید که دود از کنده بلند میشود.
یکی از داستانهای این کتاب به صورت صوتی در اینترنت موجود است:
https://www.youtube.com/watch?v=rtPPENC1-gY