بگذارید یک مقدمه پیش از معرفی کتاب بگویم. در آمریکا،‌ انگلیس و احتمالاً بسیاری از کشورهای اصطلاحاً پیشرفته روند نشر یک کتاب این گونه است که نویسنده‌های نوپا پیش‌نویس نوشته‌شان را برای یک شرکت ویراستاری می‌فرستند. نقش ویراستار آن است که نخست ببیند آیا کتاب قابلیت فنی حداقلی را دارد یا خیر. اگر داشته باشد، آیا در همهٔ اجزا انسجام کافی وجود دارد یا خیر. اگر منسجم است، آیا می‌تواند توجه خواننده‌های امروز را به خود جلب کند یا خیر. به این بیان، ویراستار کسی نیست که چهار تا غلط نگارشی را گوش‌زد کند که این کار نمونه‌خوان هم می‌تواند باشد، بلکه ویراستار خودش استاد داستان‌نویسی و منتقد است. اگر همهٔ این مراحل به سلامت بگذرد، تازه کار به پیدا کردن ناشر می‌کشد. البته آمار دقیقی وجود ندارد ولی ظاهراً در یک درصد موارد با موفقیت انجام می‌شود و در اکثریت مطلق پیش‌نویس بازگردانده می‌شود با یک نامهٔ محترمانه که «با تشکر، به کار ما نمی‌آید.» تازه مرحلهٔ ناشر نیز ساده نیست. خیلی از ناشرها به سادگی به نویسنده‌های نوپا اعتماد نمی‌کنند و تا مطمئن نشوند که حاشیهٔ اطمینانی برای فروش وجود دارد کار را به طراحی جلد و صفحه‌آرایی نمی‌فرستند. بعد از این مرحله، پیش‌نویس کتاب را برای نشریات تخصصی ادبی یا دارای ستون ادبی مانند نیویورکر یا بوستون‌گلوب می‌فرستند تا آن‌ها بر کتاب نقد بنویسند. سپس بخش‌های ممتاز آن نقد را برمی‌دارند و می‌گذارند روی جلد و پشت جلد کتاب. یک مرحلهٔ دیگر هم باقی می‌ماند و آن هم تبلیغ گسترده است. مثلاً اگر کتابی بتواند ظرف یک هفته پنج هزار جلد بفروشد،‌ تبدیل به پرفروش نیویورک‌تایمز می‌شود. این طوری یک برچسب اضافی هم روی جلد می‌خورد که کتاب پرفروش نیویورک‌تایمز است. همهٔ این‌ها را خواستم بگویم که یکی از هزاران دلیل عدم اقبال به کتاب در ایران، روند غیرحرفه‌ای نشر کتاب است. وقتی کتابِ بد در بازار زیاد باشد، کتاب خوب به قاعدهٔ «آتش که گرفت، خشک و تر می‌سوزد» از چشم می‌افتد. اصلاً هیچ راهی به جز شناختن خود نویسنده، که در مورد نویسنده‌های تازه‌کار محال است، برای شناخت کتاب خوب در ایران وجود ندارد.

مقدمه زیاده از حد طولانی شد. برگردیم به این کتاب. این کتاب را «جسیکا مورل» ویراستار حرفه‌ای و استاد داستان‌نویسی به این هدف نوشته است که به جای اصول‌نامهٔ نوشتن، به اصول‌نامهٔ "چطوری ننوشتن" بپردازد. کتاب پر است از نکاتی که نویسنده‌های نوپا چه در داستان‌نویسی، چه در سفرنامه و خاطره‌نویسی دچار اشتباه می‌شوند. مثلاً این که بیشتر از حد از فلش‌بک استفاده می‌کنند، احساسات را از درام تبدیل به ملودرام (مبالغه و افراط در احساسات)‌ می‌کنند، همهٔ شخصیت‌ها یک‌شکل‌اند، صحنه‌ها پخته و شناسنامه‌دار نیستند، در استفاده از توصیفات با قیدها افراط می‌کنند و بسیاری از این نکات که خلاصه‌اش خودش یک کتابچه می‌شود. به خاطر زیاد بودن نکات آموزشی، من این کتاب را به تدریج و در عرض یک هفته خواندم تا دچار بمباران اطلاعات نشوم ولی باز هم این اتفاق برایم افتاد. همین که زیر نکات مهم را خط کشیدم جای شکرش را باقی گذاشته است.