هر بار که داستانی را باز میکنم به این فکر میکنم خب که چه؟ به جای خواندن این حجم از تخیل یک آدم عادی، میشود نصف همین حجم از تفکر یک آدم غیرعادی را خواند و بهره برد. بعدش سعی میکنم همین کار را بعضی وقتها بکنم. نتیجه این که چند کتاب فلسفی نیمهخوانده روی دستم باد کرده است و هیچ وقت آرای فلاسفهٔ بزرگ را نخواندهام. بعضی وقتها با آثاری داستانی مواجه میشوم که در آن تفکر موج میزند. آن وقت است که لذت کنجکاوی داستانی با لذت تفکر پیوند میخورد؛ مثل بسیاری از داستانهای کلاسیک روس. گاهی با داستانهایی مواجه میشوم که پر از اطلاعات تاریخی و اجتماعی است، مثل «جنگ و صلح». گاهی فضاسازی داستان طعنه به شعر میزند و آدم را به فضایی میبرد که مانند خواندن یک شعر است مثل «بار دیگر شهری که دوست میداشتم». گاهی کشش داستانی بالا میرود و دوست داری صفحه به صفحه بروی جلو تا ببینی آخرش چه میشود مثل «بلندیهای بادگیر». گاهی همهٔ اینها با هم میآمیزند و میشود «نام گل سرخ». بله؛ اومبرتو اکو، استاد فقید نشانهشناسی ایتالیایی، یک رمان نوشته با فضاسازی صومعهٔ قرن چهاردهم میلادی و پر از اطلاعات در مورد دادگاههای تفتیش عقاید، فسادهای اخلاقی، ریا، و مهمتر از همه پرسشی بزرگ در مورد ارزش کتاب و دانایی (استعاره از چشمهای نابینای «یورگ» که مخالف «بوطیقا»ی ارسطو بود). بیشتر فضای کتاب در کتابخانهٔ صومعه میگذرد و به همین خاطر، رد پای خدمتی که اسلام به اروپا کرد در جایجای کتاب مشهود است. مثلاً وقتی که راوی کتابی از ابن سینا میخواند در مورد دوای عشق که وصال عاشق و معشوق است، کتاب را سر جایش میگذارد با این عنوان که این کفار هم عجب حرفهایی میزنند (اشاره به غیرمجاز بودن ازدواج برای راهبها). یا جای دیگری کتابی از زکریای رازی میخواند (راستی، نمیدانستم اسم زکریای رازی ابوبکر بوده است). «آدسو» راهب نوآموز آلمانی، به همراه «ویلیام» راهب انگلیسیِ تحصیلکرده در آکسفورد و تحت تأثیر تفکرات فلسفی «راجر بیکن» به این صومعه آمده است. فضای مخوف صومعه با قتلهایی در هم آمیخته میشود و همین قتلها باعث میشود درگیر ماجرایی جنایی بشود که از نظر پیرنگ به داستانهای «شرلوک هولمز» بسیار نزدیک است. کتاب کشش بسیار بالایی برای خواندن دارد. ظاهراً، و نه واقعاً، این کتاب ترجمهٔ ایتالیایی دستنوشتهای است که نویسنده از «آدسو» به دست آورده است و در اختیار همه قرار داده است (که این گونه از واقعنماییْ فنی است که نویسندگان پستمدرن به آن علاقه دارند). تنها ایرادی که میشود بر کتاب وارد کرد حجم زیاد اطلاعاتی است که به مخاطب داده میشود که معلوم نیست چند درصد از خوانندگان بتوانند آن اطلاعات را هضم کنند. این ایرادی است که ظاهراً به بسیاری از نویسندگان ایتالیایی همنسل اکو وارد است.
کتابی بسیار خوب با ترجمه ای بسیار بد.
پ.ن. یک: منظور من ترجمه ی قدیمی ست. ترجمه جدید را نخوانده ام!
پ.ن. دو: فیلمی که از روی این رمان اقتباس شده هم افتضاح است و به هیچ عنوان در عیار این کتاب نیست.