حافظ مرید جام می است، ای صبا برو

وز بنده بندگی برسان "شیخ جام" را


«وقتی عنوان درویش ستیهنده را برای حضرت شیخ الاسلام احمد جام نامقی در این کتاب برگزیدم، بیشتر نظرم به مفهوم گردن‌فرازی و حتی گردن‌کشی او بود که هم در گفتارش و هم در رفتارش خود را نشان می‌دهد؛ به ویژه هنگامی که سیرهٔ او را بسنجیم با سیرهٔ عارفانی از نوع بایزید و بوسعید و خرقانی. این گردن‌فرازی و گردن‌کشی بیشتر در راه خدا و در راه تربیت و اخلاق و آموزش پارسایی خود را آشکار می‌کند و گاه در خلال کرامت‌ها، از روان‌شناسی مردی خبر می‌دهد که در امور شخصی ستیهنده است با تمام مفاهیمی که مصدر ستیهیدن در فارسی عصر او داشته است که یکی از آن‌ها همان عنادِ عربی است.» (ص ۲۱)

شهرِ تربت جام در استان خراسان، در واقع تربتِ شیخِ جام است و نام شهر به خاطر احترامی که مردم به شیخ احمد می‌گذاشتند به تربت شیخ جام و به مرور زمان به تربت جام تغییر پیدا کرده است. شیخِ جام از چند جهت خاص است. نخست آن که نوع منش و طرز فکرش شباهت زیادی به بقیهٔ بزرگان تصوف ندارد؛ او اهل خرقه‌پوشی و این طور مسائل نبوده است. آن طور که از زندگی‌اش برمی‌آید در زمان جوانی اهل شرب خمر بوده و ناگهان طی اتفاقی توبه می‌کند و پس از سال‌ها مجاهدت به مردم بازمی‌گردد. او شاید تنها صوفی معروفی باشد که اهل مذهب کرامیه، از شیخ محمد کرام، است. از مذهب کرامیه، به خاطر مخالفت جریان اصلی مذهبی زمان، چیز زیادی باقی نمانده است و به خاطر عنادی که خیلی‌ها با این مذهب داشته‌اند، لاطائلات و حرف‌های بی‌ربط زیادی را به این مذهب نسبت داده‌اند. اما آن چه در مورد این مذهب روشن است این است که برخلاف بسیاری از مذاهب صوفیه، این مذهب قصد ستیزه با سلاطین زمانه را داشته و به آن‌ها در مورد گریز از ساده‌زیستی نبوی نهیب می‌زده است. دیگر این که در این مذهب درست کردن روایت جعلی با محتوای درست به نیت خیر مباح بوده است و باعث ایجاد هزاران روایت جعلی از قول پیامبر و صحابه شده است. البته در هیچ جایی سخنی مبنی بر کرامی بودن شیخ جام نیست ولی از شواهد برمی‌آید که او یک کرامی بوده است. 

بخش اعظم این کتاب تصحیح کتاب خلاصة المقامات است که فصول اولیه‌اش در مورد کرامات شیخ جام است که برخی‌ش، به قول نویسنده، به کاریکراماتور می‌ماند تا کرامت. متأسفانه، مانند بسیاری دیگر از عرفا، مقامات شیخ جام خالی از دستکاری نیست. بخش دوم بخش‌هایی از صحبت‌های شیخ جام است؛ این جاست که با چهره‌ای واقعی‌تر از او طرف هستیم. صحبت‌های اخلاق‌گرایانه و صریح شیخ جام، همراه با رنگ و بوی شیعی‌گری، بسیار متفاوت از مابقی صوفیه است؛ اصلاً شاید نشود او را در ردهٔ تصوف به معنای مشهورش قرار داد.

چند نمونه از گفتارهای شیخ جام:

و گفت ابوبکر چندان نفق‌ها و خرج‌ها کرد که هیچ کس نتوانست کرد، که بر آن هیچ چیز مترتب نشد. علی سه قرص جو بداد. هر چند هر دو از بهر خدای بود و به اخلاص بود اما ابوبکر از سر هستی داد و علی از سر نیستی داد. می‌نگر که خدای تعالی آنِ علی را چند جلوه کرد و چه آیت‌ها در شأن آن فرستاد. همه جای ادیم می‌پراکنند و رنج آن می‌کشند. چون باد طایف بدان نوزد ادیم باشد، نه طایفی. کار دوستان او رنگ عنایت ازلی دارد. بازان رنگ هیچ چیز برنیاید و هیچ چیز با زان برابری نتواند کرد. (باب چهاردهم، مقاله سویم، خلاصة المقامات)

گفت دوستی دنیا در دل و به درگاه خداوند آمدن و نماز و دعا کردن همچنان است که جُنب جامهٔ پلید درپوشد و دست و روی بشوید و در نماز ایستد. اگر هرگز جنب و جامهٔ پلید نماز روا باشد، نماز و دعاء تو بر دستی دنیا راست آید. (باب هفدهم، مقالهٔ سویم، خلاصة المقامات)

و گفت: مشایخ ادبار گرفته درگاه سلاطین گرفتند و متزهدان دروغ‌زن روی بر پی ظالمان نهادند و هر یک غولی شدند امت محمد را و سر به زرق و شید و نماز به ریا و روزهٔ به دروغ برهنه کردند و دست به دعای مَن دعانی بالغفلةِ اجبتُهُ باللعنة برآوردند. (باب بیست و یکم، مقالهٔ سویم، خلاصة المقامات)