تمام شهرها و رودها

تمام واژه‌ها، سرودها

تمام کوچه‌های خسته از عبورها

تو را همیشه  یاد می‌کنند


تمام برگ‌های زرد بی‌نصیب

که روی دست لخت کوچه باد کرده‌اند

به یاد تو بهار را

به آرزو نشسته‌اند


چرا چرا دلم گرفته است

اگر قرار بوده برگ بی‌قرار

بدون تو ز شاخهٔ خزان بیفتد و به خواب خیس خاک‌ها رود

اگر شکوه رو به نور شاخه‌ها

سقوط را... بهانهٔ خزان شود

بگو که باورم شود

که می‌رود خزان که باز هم شکوفه‌ای

نصیب دست سبز آسمان شود


دنور، کلرادو - ژوئن ۲۰۱۵

بازنویسی نیویورک - سپتامبر ۲۰۱۶