در رهگذار غربت تنگ پیادهرو
دیوار رفته است و کوتاه آمده
بی آن که پنجره
لبخندی از تبار خیابان به ما دهد
اینجا درخت و دار… چه توفیر میکند
وقتی که هیچ چیز در این روزگار سرد
عمرش به قدر کوچه و دیوار خانه نیست
وقتی که جاده... به جز فرصتی عقیم
وقتی که شهر به جز ازدحام داغ
وقتی که کوچه به جز بغض پنجره
وقتی که هیچ چیز به جز استعاره نیست
هر جور هم که بخوانیش… غربت است
بیرحم و ناگزیر
بی آن که خوب بدانی که سالهاست
دریا دلش برای تو بر سنگ میزند
جولای ۲۰۱۶ - نیویورک