محمدصادق رسولی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آمریکا» ثبت شده است

هوش مصنوعی و اخراج‌های گسترده


شرکت‌های موسوم به فناوری از سال ۲۰۲۲ تاکنون حدوداً در مجموع ۳۰۰ هزار نفر را اخراج کرده‌اند که شاید بیش از هفتاد درصد این جمعیت از آمریکا و عمدتاً از سه منطقهٔ نیویورک، کالیفرنیا و سیاتل (ایالت واشنگتن) باشند. این تعدیل نیرو خوشبختانه هنوز پرِ مرا نگرفته است اما بسیاری از دوستانم اخراج شده‌اند. خیلی‌ها با ویزای کاری هستند که تنها به آنها اجازهٔ بیکاری حداکثر ۶۰ روزه می‌دهد و بعد از پایان مهلت بیکاری، باید کشور مقصد را ترک کنند. بسیاری از هندی‌ها به دلایلی که اینجا جایش نیست سال‌های سال با ویزای اچ-وان-بی در آمریکا هستند و عملاً بیش از ۱۵ سال طول می‌کشد که اقامت دائمی بگیرند. خیلی‌های دیگر اخیراً خانه خریده‌اند و قسط خانه‌ها معمولاً سی‌ساله است و اگر نتوانند از پس مخارج قسط بربیایند، کل خانه شامل هر چه که قبلاً پیش‌پرداخت و قسط داده‌اند مصادره می‌شود. یعنی یک شکست اقتصادی تمام و کمال.

ادامه مطلب...
۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۴۹ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

همسفر شراب (سفرنامهٔ نیویورک) - فصل ۳۶

آدم اوایل که پا می‌گذارد در این مملکت غریب، همهٔ هم و غمش این می‌شود که گلیمش را از آب بکشد بیرون. بعد که کم‌کم حق آب و گل پیدا کرد، یک سر پیدا می‌کند و هزار سودا. من هم همین طور بودم. مثلنش این که، دوست داشتم ایرانی‌های امریکا را بیشتر بشناسم. فکر می‌کردم که اکثر این‌ها یک مشت نخبه‌اند با کلی مدال المپیاد و افتخار نژاد آریایی (بی‌شوخی می‌گویم) و یک عالمه آدم ادیب دارد این مملکت غربت. همین که فرشچیان هر از گاهی می‌آید این طرف‌ها و خانه‌ای دارد در نیوجرسی و یا شفیعی کدکنی هر چند سال یک بار سری به پرینستون می‌زند یا مهدوی دامغانی نزدیک به سی سال است که در امریکا می‌زید؛ خب یعنی اینجا جای مالی است برای آدم‌های فرهیخته. ولی هر چه گذشت بیشتر یافتم که اینجا آدم‌ها بیشترشان معمولی‌اند مثل همهٔ آدم‌های تهران که حتی نه، مثل همهٔ آدم‌های همین شهرستان‌های کوچکمان. بیشترشان سودای نان دارند و پیشرفت در زندگی. و آن‌ها که سرشان کمی بیشتر به تنشان می‌ارزد آروغی روشنفکری می‌زنند که آقا خدمت به بشریت پس چه و صدها و هزارها دریغ  که در ایران قدر ما را نمی‌دانند. و این وسط خدا پدر آن‌ها را بیامرزد که صادقانه می‌گویند «غم نان کاش بدانی غم نان یعنی چه؟/یعنی آدم به تب گندم از ایمان افتاد» البته می‌دانید که مراد از نان اینجا لزوماً تافتون و بربری که نیست. نان اینجا می‌شود نظم، خودروی شیک، لبخند ماسیده بر لب منشی‌های ادارات و فروشنده‌های مغازه‌ها، حقوق سر وقت و برای دانشگاهی‌ها، درک متصدیان دانشگاه از ارزش علم و دانش. داشتم می‌گفتم. ایرانی‌های امریکا، همه‌شان با مدال طلای المپیاد و رتبهٔ‌ تک‌رقمی کنکور نیستند و برخی‌شان به معنی واقعی کلمه سینه‌خیز تا اینجا آمده‌اند؛ سینه‌خیز. مثل آن خانمی که در بخت‌آزمایی گرین‌کارت برنده شده و آمده اینجا ولی نمی‌داند خب حالا که آمدم چه کنم؟ یا آقای پزشکی که سر جو دادن همکارانش در بخت‌آزمایی شرکت کرد و جفتش شش شد و آمد امریکا و ای دل غافل که مدرک پزشکی غیرامریکایی مفتش گران است و شد فروشندهٔ یکی از ابرمغازه‌های امریکایی. که ای وای،‌ من چقدر خوشحالم،‌ از چشام معلومه. نه این که آدم نخبه (به معنای عرفی‌اش) اینجا کم باشد؛ نه. خیلی هستند (مثل تعداد زیاد پژوهشگران سطح یک ایرانی در گوگل) ولی در واقعیت آماری شاید در اقلیت باشند.

ادامه مطلب...
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۳۷ ۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی

یادداشت: سبک زندگی امریکایی، روی دیگر ماجرا!

دوستی از من خواست در مورد سبک زندگی امریکایی بنویسم. گفتم که صلاحیتش را ندارم. اصرار کرد. شد این که می‌بینید.

ادامه مطلب...
۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۴:۰۱ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدصادق رسولی