این نوشته در واقع نثرشدهٔ شاهنامه است برای خوانندهٔ‌ تنبلی مثل من که ارادهٔ خواندن اصل را ندارد. بماند که خود این متن هم ۵۵۰ صفحه است و خواندنش برای من در دو نوبت یکی تابستان و دیگری اخیراً در مجموع بیشتر از یک ماه طول کشید.

چند نکتهٔ کوتاه:
‍۱. این شاهنامه است که نامهٔ شاهان است و بیشتر روایت دست به دست چرخیدن حکومت‌ها. قبل از ساسانیان بیشتر شکل اسطوره‌ای و نزدیک به افسانه‌سرایی دارد ولی بعد از آن بیشتر واقع‌نمایی تاریخ در آن به چشم می‌خورد. به همین خاطر در آن کمتر از زندگی و فرهنگ عامهٔ ایرانی می‌شود فهمید و بیشتر قصهٔ کشمش‌ها بر سر به دست آوردن قدرت دیده می‌شود.
۲. نمی‌‌فهمم چرا این کتاب باید در انتها سرجلد انگلیسی داشته باشد. حالا که دارد چرا باید این طوری نوشته شود:


Shahnameh by Nasr!


آه پروردگارا!
۳. قصهٔ شکست ایرانیان از عرب آن‌طوری که شنیده بودم بسیط نیست و بسیار کوتاه در «آخر شاهنامه» آمده است. اما آن چیزی که هویداست، پادشاهی‌های کوتاه‌مدت و خیانت‌های پیاپی شاهان ساسانی موجب زوال این پادشاهی را فراهم آورده بود. به بیانی دیگر، ساسانیان خود دچار مرگ تدریجی شده بودند.