میشل فوکو متفکر بهنام فرانسوی قصد میکند از نزدیک وقایع انقلاب ایران را دنبال کند. به هر دری میزند هیچ نشریهای به او مأموریت نمیدهد جز یک نشریهٔ کمتر شناختهشدهٔ ایتالیایی. او دو بار به ایران سر میزند و انقلاب ایران را «دمیدن روح در جهان بدون روح» و «معنویت سیاسی» مینامد. بعد از چند ماه که اتفاقاتی مانند حذف مخالفان و تغییر قوانین حمایت از خانواده و حجاب اتفاق میافتد فوکو مورد حملهٔ دیگر متفکران قرار میگیرد. خاصه آن که خود فوکو علناً همجنسباز بود و بعدها بعد از مرگش در اثر ایدز، حرف و حدیثهایی در مورد بچهبازی او هم آمده است. بگذریم؛ فوکو هیچ واکنشی به انتقادها نداد و حرفش را پس نگرفت. حرفهای او فراموش شد تا ۱۱ سپتامبر. انبوه مقالات و کتابها آمد به این عنوان که همین تفکر فوکو و به رسمیت شناختن بنیادگرایی اسلامی باعث شده است به القاعده و طالبان برسیم. قمری تبریزی، پژوهشگر ساکن امریکا، در این کتاب که به انگلیسی نوشته است بر آن است که بگوید شناخت نادرست منتقدان از وضعیت ایران و حرفهای فوکو باعث تحلیلهای بسیار نادرست شده است.
ظاهراً فوکو قبل از سفر به ایران نوشتههای فرانتس فانون و برخی از گفتارهای ترجمهشدهٔ شریعتی را خوانده بود و اصلاً این طور نبود که چشمبسته به ایران بیاید. او درصدد بود که خیزش جدیدی در بازتعریف عصر روشنگری ببیند که انسان خود عاملیت پیدا کرده است و بر خلاف تفکر کانتی، سعی در تغییر چیزی دارد که آن را نمیخواهد. او تحت تأثیر نگاه انقلابی امثال شریعتی کلیتی را میدید که فارغ از جزئیات اتفاقافتاده مؤید تفسیرش از دمیدن روح به جهان بیروح بوده است. قمری تبریزی در این کتاب بیشتر از آن که به نوشتههای خود فوکو بپردازد، به نقد و بررسی نوشتههای منتقدان فوکو پرداخته است. برای من جالب است که هنوز متفکران ایرانیای در خارج از کشور هستند که مجموعاً چنین نگاه مثبتی به انقلاب اسلامی دارند: مثلاً کافی است مقایسه کنید با امثال عباس میلانی که در دانشگاه استفورد مشغول است یا ماشاءالله آجودانی و یرواند آبراهامیان. نکتهٔ جالب دیگر کتاب، بررسی اتفاقات تاریخی آن دوران است: مثلاً برایم جالب بود که در آن دوران امثال سیمین دانشور و هما ناطق که جزو طیف غیرمذهبی بودند به خاطر عنصر وحدت سعی در آرام کردن زنان مخالف قانون حجاب داشتند. قصهٔ سفر زنان فمینیست آمریکایی به تهران و طرد آنها از سوی زنان فعال خیلی جالب بود که باعث شد روایتهایی بسیار مخدوش و البته با غرض از سمت فمینیستها در مورد زنان ایرانی نوشته شود: امری که از غربیها همیشه سر زده است. دموکراسی خوب است تا زمانی که موافق نظر آنها باشد. نکتهٔ جالب دیگر آن است که وقتی ۱۷ شهریور رخ میدهد برخی رسانهها تا ۴۰۰۰ کشته را اعلام کردند. بعداً خود جمهوری اسلامی اعلام کرد که تنها ۸۸ نفر کشته شده بودند.
از حق نگذریم، به نظر ترجمهٔ سارا صاحبالزمانی از این کتاب خیلی خواناست. شاید نسخهٔ ترجمهشده به نویسنده ارائه شده بوده و نویسنده با توجه به تسلطش به زبان فارسی آن را بازنگری کرده است.