دیگر خبری از مرگ در کشور نیست. آدمها مریض میشوند و اگر بهبود پیدا نکنند در همان حالت برزخی زنده میمانند. کشور وضعیت اضطراری پیدا کرده است. جویندگان مرگ به شکل قاچاقی به خارج از کشور میروند تا مرگ را در آنجا تسهیل کنند. بین اصحاب فکر از جمله اهل کلیسا اختلاف نظر و شبهه در مورد فلسفهٔ زندگی افتاده است. در نیمهٔ دوم داستان ورق برمیگردد و مرگ سر جای خودش برمیگردد. حالا یک نفر از قلم افتاده و مرگ که حالا خود شخصیتی مؤنث از این داستان است در پی گرفتن جان این فرد هنرمند است.
این رمان مانند «کوری» در فضای رئالیسم جادویی اتفاق میافتد و باز هم ساراماگو نشان میدهد که چطوری میشود از یک طرح یکخطی یک داستان جذاب و قابل تأمل بیرون آورد.