اولین بار یکی از شب‌های ماه رمضان سال ۸۴ خورشیدی با دانشجویان خوابگاهی به جلسهٔ رمضانی آقامجتبی تهرانی در خیابان ایران رفتم و از قضا دیر رسیدیم و چیزی هم یادم نمی‌آید از گفته‌های آن شب. خیلی اتفاقی این کتاب مربوط به سخنرانی‌های آن زمان است. بعدتر رمضان ۸۶ تقریباً هر شب، و از سال ۸۷ تقریباً همهٔ برنامه‌های آقامجتبی تهرانی را تا زمانی که ایشان در اوایل سال ۹۱ بیماری‌شان تشدید شد، می‌رفتم. چند ماه بعد از آمدنم به آمریکا ایشان به رحمت خدا رفت. برنامه‌ها برخلاف عرف هیئتی ایران، به شدت منظم بود، سر وقت شروع می‌شد، تحقیقاً بین ۲۸ تا ۳۰ دقیقه سخنرانی طول می‌کشید و سخنران همیشه چشمش به ساعت دیواری آویزان روی ستون روی منبر بود که از زمان تخطی نکند. تا زمانی که در قید حیات بود به سختی می‌شد ویدئویی از سخنرانی‌اش پیدا کرد. یک بار مضموناً گفت «اگر یزید فلان کار را می‌کرد، خود مسلمین می‌زدند ماتحتش و بیرونش می‌انداختند» و حتی آن بخش از صوت سخنرانی‌اش حذف شد. با وجود آن که از شاگردان اصلی امام خمینی در نجف بود، بعد از انقلاب هیچ سمتی را نپذیرفت و بنایش این بود که اگر از کل جلساتش فقط یک نفر به راه راست هدایت شود، او کارش را انجام داده است. و شنیده‌ام مرحوم صیاد شیرازی در اواخر عمرش پامنبری ثابت او بود.

این کتاب حاشیه‌اش از متنش برای من بیشتر است. متروی بهارستان، گذشتن از کنار مجلس، خیابان ایران و گاهی پذیرایی مختصری با پیراشکی‌فروشی سر کوچهٔ شهید ملکی و چای همیشگی آن هیئت. 

کتاب، عنوانش واضح است: در مورد مناجات و آداب خلوت با خدا که باید به فراغت وقت و فراغت قلب رسید.