رمان «برادر انگلستان» اولین کار داستانی قزوه است که همه او را به شاعریاش میشناسند چه در قالب موزون (دیشب از شما چه پنهان، سر زدم به کوی مستان/گفتم: السلام یا می! گفتم: السلام یا خُم!) چه در قالب سپید (مولا ویلا نداشت). اینجا قزوه مضمونی دارد و محملی برای نوشتن. برادر انگلستان با خوابهای آشفتهٔ راوی در قطاری آغاز میشود که نقبی به گذشته میزند. به استان سمنان و شهر کودکی قزوه میرود، از آداب و سنتهای اوایل قرن قبل میگوید و گاهی عقب جلو میرود. شخصیت کانونیای که قزوه برای او مینویسد اسماعیل است که طی اتفاقاتی که در دورهٔ دانشجوییاش در انگلستان میافتد، مجنون میشود و جملات بیسر و ته شحطگونه مینویسد. داستان را میشود را در دو بخش دید: بخش اول خوابهای آشفتهٔ راوی پریشان و بخش دوم جستجوی پیگیر راوی برای یافتن معنایی از جملات اسماعیل که در مورد «بانوی محجبهٔ کربلا» و «الیاس» میگوید.
این رمان مورد تقدیر افراد شاخصی مانند یوسفعلی میرشکاک و محمدکاظم مزینانی (نویسندهٔ رمان «شاه بیشین») قرار گرفته است. در این رمان تا دل آدم بخواهد بازی زبانی (که شگرد شاعری چون قزوه است) پیدا میشود و گاهی بازی با روایت از جنس فنون نوین داستاننویسان پستمدرن. اگر در ترازوی شاعری که قبلاً دست به کار داستانی نزده باشد به اثر نگاه کنیم، میشود نمرهٔ قبولی به کار داد. اگر شما هم مثل من در اواسط دههٔ هشتاد شمسی اهل وبلاگخوانی بوده باشید، احتمالاً یادتان بیاید زمانی که قزوه در هند زندگی میکرد، شطحگونههایی در وبلاگ «عشق علیهالسلام» مینوشت که بیشباهت به پرت و پلاهای اسماعیل نیست. این بازیهای زبانی تا حدی مرا یاد شطحیات مرحوم احمد عزیزی (مثلاً کتاب «یک لیوان شطح داغ») میاندازد. اما اگر این رمان را در ترازوی ادبیات بگذاریم، باید بگویم که قزوه بیش از اندازه پرگویی کرده است، خردهداستان جدی تقریباً نداشته است و با چاشنی اطلاعات پربار فرهنگیای که او از مطالعات و تجربیاتی داشته خواسته رمان را پر کند.
پینوشت: مدتی قزوه تبدیل شده بود به موضوع طنز شاعران و خیلی از شاعران قزوهسرایی کردند. یکیاش ناصر فیض بود که حتی شعرش را جلوی رهبر انقلاب و قزوه خواند و گفت: «قزوه یک شاعر است اما کاش/هیس… آمد علیرضا قزوه»