مردگان باغ سبز به خاطر همزمانی با سال ۸۸ دچار مشکلاتی در نشر شده بود. ظاهراً باغ سبزی که نویسنده مراد میکرده را ممیزیچی فهم نکرده است. این رمان را حدوداً ۹ سال پیش خواندم و قاعدتاً جزئیات زیادی از آن در خاطرم نیست؛ خاصه آن که کتاب را از کتابخانهٔ دانشگاه کلمبیا امانت گرفته بودم و الان در دسترسم نیست. مگر آن که در آن اندکی رئالیسم جادویی وجود دارد، از عمد متن داستان به گونهای است که پنداری بایرامی آن را از آذری ترجمه کرده است و مهمتر از همه در مورد واقعهای تاریخی در زمان نخستوزیری قوام است.
این رمان تصویری دردناک از اتفاقات تجزیهطلبان آذربایجانی مشهور به فرقهٔ پیشهوری در زمان پهلوی دوم است. شاید دردناکترین صحنهٔ این داستان وقتی باشد که یکی از تجزیهطلبها که سودای وفای عهد بیگانه در دل داشت، وقتی فضا برایش روشن شد، جنون گرفت و به خروش رود ارس نگریست و قهقهه زد.