این رمان دومین کار منتشرشدهٔ مهدی یزدانی خرم است. این رمان عمداً به شکل هذیانگویانهای روایت شده است. از زاویهٔ دید دانشجوی تاریخ مبتلا به سرطان در خیابانهای تهران معاصر که میرود در گذشتهٔ زمان کودتای دههٔ سی و به صورت دستشده هر دو صفحه یکبار با اتفاق مشمئزکنندهای از آدمی به آدمی دیگر (و گاهی روحی دیگر) منتقل میشود. نویسنده روی هیچ نقطهای توقف نمیکند تا فرصت فکر کردن بدهد. ناخودآگاه یاد تمرینهای نوشتن افتادم: از این حرفها که موقع نوشتن قلم را بسپار به تخیل که هر کجا خواست برود. همانطور که از معرفی کتاب آمده است، این رمان یک کار تجربی است و قرابتی با کارهای سینمایی دارد. سبک نوشتنش شبیه نماهنگ آغازین برنامهٔ کودک شبکهٔ دو در دههٔ هفتاد است:
تیک و تیک و تیک ساعت خونه میگه که حالا وقت مهمونه / دریا رو ببین آبی آبی شنا می کن سه تا مرغابی / از آسمون میریزه پایین دونه های برف به روی زمین / اتل و متل قالیچه رنگی حالا بسازیم یه آدم برفی
https://www.youtube.com/watch?v=WFZFDV1c9Xg&ab_channel=PERSIANSTAR
هی از یک نقطه به نقطهٔ دیگری میرود. اینقدر هم اتفاقات داستان دور از ذهن و مبالغهآمیزند که هیچ جایی را برای منِ مخاطب برای اندیشیدن نمیگذارد. در یک کلام، این کار شاید در ادبیات فارسی از نظر سبکی جدید باشد اما در مجموع کتابی ضعیف و ناماندگار است.