«مارتین درسلر» نوشتهٔ «استیون میلهاوزر» داستانی است در مورد پسرکی نیویورکی از خانوادهٔ مهاجر آلمانی که پدرش مغازهٔ سیگار فروشی دارد. او کمکم با فکرهای «رؤیای آمریکایی»اش پلههای ترقی را طی میکند و خودش صاحب هتلی مجلل میشود. داستان در اواخر قرن نوزدهم میگذرد و روند شکوفایی نیویورک جدید را در لابهلایش بیان میکند. زاویهٔ دید دانای کل است و تمام داستان با کمترین میزان خردهداستان دربارهٔ فکرهای اقتصادی مارتین از وردست سیگارفروشی تا خدمتکار هتل و رستوراندار و بعداً هتلدار است. به همین خاطر اگر برچسب «برندهٔ جایزهٔ پولیتزر ۱۹۹۷» را از خاطر ببریم، اصلاً با چیز دندانگیری طرف نیستیم. همین که در همان بیست صفحهٔ اول ته قصه کاملاً قابل حدس است برایم کافی بود که بعد از خواندن یکسوم از داستان، آن را کنار بگذارم: مگر چقدر عمر داریم با این همه گزینه برای خواندن؟
به گمانم قبلاً هم گفتهام که جایزهٔ پولیتزر جایزهای است که خیلی وقتها ایدئولوژیزده برندگانش را انتخاب میکند. از میان چندین برندهٔ پولیتزر که دراین سالها خواندهام برایم مسجل شده است که باید انتظار یک اثر پیشپا افتاده یا حتی یک شاهکار هنری را در عین حال داشته باشم.