• هشت سال.
  • می‌ارزید؟ 
  • نمی‌دانم. 

در گوشم نجوا می‌کند: ارزیدن؟ قیمت ارز چند؟ دل خوش سیری چند؟
إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱)

هشت. 
هشت سال پیش؛‌ فرودگاه امام خمینی. فرودگاه مصطفی کمال آتاتورک. فرودگاه جان اف کندی. 

  • می‌ارزید؟ 
  • برنخواهد گشت. زمان را می‌گویم.

هشت.
کودکان بزرگ شده‌اند، جوان‌ها مسن، مسن‌ها پیر، پیرها پیرتر و گاهی به حرمت شرف لا اله الا الله.

  • می‌ارزید؟ 
  • از این که به من بگویند آقای دکتر بدم می‌آید. گاهی مستقیم به هم‌صحبتم گوش‌زد می‌کنم: لطفاً مرا آقای دکتر صدا نزنید. رفیقم از پشت زوم می‌گوید: آقای دکتر لطفاً دعا را شروع بفرمایید. عادت ندارم به این اسم؛ خاصه در غربت. دوباره تکرار می‌کند. می‌خواهم بگویم اسمم سه جزء دارد؛ یکی از آن یکی قشنگ‌تر. دکتر دیگر چه صیغه‌ایست؟ نمی‌گویم. می‌گویم: السلام علیک یا ابا عبدالله.
  • می‌ارزید؟
  • یا دلیل المتحیرین

هشت: یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک.

  • هر یکش چگونه گذشت؟ از غریبگی با اطرافت تا غریبگی با وطنت.
  • گذرنامه‌ نمی‌دهیم آقا! اصل شناسنامه لازم است. 
  • آن را که گفتید بفرستید وزارت خارجه برای تأیید. چگونه اصل مدرکی در آن واحد در دو جا باشد؟ 
  • می‌ارزید؟ 
  • وزارت خارجه یادش رفته عکس شناسنامه را تأیید کند. 
  • گذرنامه نمی‌دهیم آقا.
  • حاج کاظم می‌گوید: معرفت اون اجنبی که ویزا داد از توی هموطن بیشتره.

 

یک

فقوط می‌آیی. گیجی. تا به خودت می‌آیی که با خریدن پنکه گرمای خانهٔ کوچکت را تحمل کنی، هوا سرد می‌شود. هر روز ابری‌تر از دیروز. هر هفته که ساعت ۹ صبح با استاد راهنمایت جلسه داری قبلش آیةالکرسی می‌خوانی. نکند این دفعه به خاطر جملهٔ غلطم عصبانی شود. نکند این بار به فلان جای کارم گیر بدهد. نکند دوری از وطنش فلسطین و بی‌خدایی‌اش یا حتی رابطه با هم‌باشش او را دوباره آزرده کرده باشد. مگر قرار نبود جهان سال ۲۰۱۲ تمام شود؟ چرا نشد؟

  • می‌ارزید؟
  • اطلب العلم من المهد الی اللحد. دوستی می‌گفت این معروف‌ترین حدیثی است که سند محکمی ندارد. من که فقیه نیستم و علم رجال نمی‌دانم.

 

یک به علاوهٔ یک

حالا مستأجر دو خانه هستی. با فاصله‌ٔ ۴۰۰ کیلومتری. سرما باشد، گرما باشد، باران باشد، برف باشد، باید آمد و شد کنی. ناچاری. دیگر تحصیل هدف نیست. هدف بقاست. با یک حقوق دانشجویی نمی‌شود سر کرد. بی‌بیمه و تنهایی.

  • می‌ارزید؟
  • ما برای گریه و تماشای غروب به دنیا نیامده‌ایم. (۲)

نیویورک دیگر شهر جذابی نیست. تو دیگر سیلیکون‌ولی را دیده‌ای و خیابان‌های آفتابی‌اش را. ویرجینیا را دیده‌ای و شهر سرسبز و خیابان‌های مرتبش  را. حساب می‌کنی. سالی ۱۰ هزار دلار خرجت کمتر می‌شود اگر بروی ویرجینیا. 

موقع انتخاب دیگری است. دانشگاهی که می‌شود عوضش کرد. می‌شود هم از دست نیویورک خلاص شد و هم از دست استاد همیشه‌عصبانی. مشورت می‌کنی. فکر می‌کنی. باد آرامی از سمت نمی‌دانم کجای عالم به ایوان خانهٔ طبقهٔ هفتمِ رو به پارک شهر فالس‌چرچ ویرجینیا می‌وزد. من برای خیابان تمیز و آفتابی که به غربت سر نزده‌ام. باید مسیر قله‌ٔ علم را پیمود. 

  • می‌ارزید؟ 
  • در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد

 

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

دیگر مستأجر دو خانه نیستی. فقط یک خانه. تا به خودت بیایی، از کار با استاد راهنمایی که دست از سرت برنمی‌دارد، سر و کارت به کسی افتاده که نیامده قصد رفتن می‌کند. گاهی به سرت می‌زند حالا که با خودت تنهایی برگردی به جنوب آمریکا. باز همان حساب و کتاب همیشگی. ولی سه سال زندگی در نیویورک برای آدم رفیق و خاطره می‌سازد. مگر می‌شود خاطره را اثاث‌کشی کرد؟

  • می‌ارزید؟ 
  • ده هزار دلار در سال یا خاطره‌ها؟ کدامش؟

 

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

الان که وقت فکر کردن نیست. بجنب. دارد دیر می‌شود. کار کن.

 

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

پدر شده‌ای. 
رئیس مجلس با شوخی می‌گوید: آقایان دیگر مرخصی زایمان می‌خواهند چه کار؟ 
دنیا عوض شده است و وطن همان است که بود.

  • می‌ارزید؟ 
  • چه چیزی؟

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را. (۳)
خبر: حالا که امسال هیچ انتخاباتی در راه نیست، بگذارید قیمت حامل‌های سوخت عوض شود.

 

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را (۳)
خبر: خرید سربازی برای غائبان باز است. تحصیل‌کرده‌ها امکان خرید ندارند مگر آن‌ها که دزدکی ترک وطن کرده‌اند و غائب محسوب می‌شوند.

  • دیگر چه مرگت است؟ هوای خوب. حقوق زیاد. مرخصی و استحقاقی طولانی؟
  • درست است که من بیشتر از تو هواپیما سوار شده‌ام اما تو بیشتر از من می‌فهمی (۲)

 

یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک به علاوهٔ یک

«یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را» (۳)
خبر: خرید سربازی برای غائبین لغو شده است.
خبر: او مرد؛ از بس که جان نداشت. 
خبر: چون شیشهٔ عطری که درش گم شده باشد (۴)
خبر: سقوط شده‌اند؛ دوستان دوستانت.
خبر: بمیرید، بمیرید، از این درد بمیرید.
خبر: بمانید، بمانید، در این خانه بمانید.

 

می‌گوید: من دلم می‌خواهد به شهرم برگردم. ولی تهران بد جور به آدم می‌چسبد. اما تو دل بکن و برگرد.
می‌گویم: فقط تهران است که بدجوری می‌چسبد؟ 
نمی‌گویم: آیینه‌ام را بر دهان تک‌تک یاران گرفته‌ام؛ تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست (۳)

نمی‌گوید: چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی؛ من چه گویم که غریب است دلم در وطنم (۵)

 

سی و یکم اوت ۲۰۲۰: آغاز یکِ نهم


تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه‌ام فهمید… مدت‌هاست… مدت‌هاست… (۶)

 

ارجاعات
۱. خدا
۲. علی محمد مؤدب
۳. محمدعلی بهمنی
۴. سعید بیابانکی

۵. ه. ا. سایه

۶. فاضل نظری

 

عکس: منظرهٔ طلوع آفتاب ایالت پنسیلوانیا از ایوان خانه، صبح سی و یکم اوت ۲۰۲۰.