خودِ نویسنده می‌گوید این یک رمان است اما نه به معنای مرسومش. مجموعه داستان کوتاهی که از قبل به نیت رمان شدن نوشته شده است. حتی داستان‌ها قبلاً در مجلات ادبی منتشر شده است. سبکْ سبکِ داستان کوتاه است اما داستان‌ها به هم پیوسته هستند و شخصیت‌ها همه در شهری ساختگی در ایالت مِین، شمال شرق امریکا نزدیک مرز کانادا، زندگی می‌کنند و شخصیت ثابت همهٔ‌ داستان‌ها «الیو کیتریج» پیرزن معلم ریاضی بازنشسته است که همراه با همسرش «هنری» زندگی می‌کند. این کتاب در مورد آدم‌های معمولی آمریکایی است. به قول نویسنده «من خودم معمولی هستم و در مورد معمولی‌ها می‌نویسم.» به همین دلیل است که این داستانِ ظاهراً معمولی در مورد مردم معمولی و اتفاقات معمولی این‌قدر خوب ساخته و پرداخته شده است و جایزهٔ پولیتزر سال ۲۰۰۹ را از آن خود کرده است. داستان هم طنز دارد، هم تلخی دارد، هم اتفاقاتی که ذهن را با خود درگیر می‌کند.

نویسندهٔ این کتاب زن است و مادر. خودش در همان ایالت مین بزرگ شده است. ایالت مین ایالتی است که تقریباً همیشه منزوی بوده است و مقصد تفریح آمریکایی‌ها. به همین خاطر کمتر مهاجری در آنجا پیدا می‌شود و اکثریت مطلق سفیدپوست هستند. فضای داستان در میان افرادی می‌گذرد که بیشترشان پیر شده‌اند، عشق‌های شکست‌خورده دارند، بعضی‌هاشان خیلی مذهبی‌اند و بعضی دیگرشان مثل شخصیت محوری داستان از خدا و پیغمبر بریده‌اند. به نظرم مهم آن است که نویسنده در شخصیت‌سازی به شدت هنرمندانه رفتار کرده است. پیری، تنهایی، انزوا، بیماری و حس عقب ماندن از بقیهٔ‌ جامعه فضای غالب داستان‌های این کتاب است. اما نویسنده هیچ جایی از داستان به دام شعار نمی‌افتد. داستانش را هر بار از زاویهٔ‌ دید یکی از شخصیت‌های شهر کوچک روایت می‌کند. از زاویهٔ بیرونی، اولیو یک معلم ریاضی بدعنق و غیرمنعطف و مانند معنای اسمش، زیتون، تلخ است و از زاویهٔ خود اولیو، او یک مادر و همسر دلسوز بوده که پسرش هیچ وقت قدرش را ندانسته و به خاطر یک دختر فیس و افاده‌ای خانه‌اش را رها کرده و به کالیفرنیا رفته است. 

استراوت تلاش داشته است که زندگی معمولی آمریکایی‌های آن دیار را به تصویر بکشد و رنج‌ها و شادی‌هایشان را نشان دهد. از این بابت خیلی موفق بوده است. به همین خاطر توصیه می‌کنم این کتاب را، که به فارسی هم ترجمه شده است، بخوانید. ایالت مِین جزو ایالت‌های سنتی‌تر آمریکاست ولی بوی الرحمن کانون خانواده، اخلاق‌مداری، حسن خلق و خوش‌زبانی بلند شده است و بوی مشمئزکنندهٔ مواد مخدر، روابط جنسی بی‌چارچوب، و تکه‌کلام‌های به دور ادب در میان جوانان پیچیده است. شاید به خاطر زن بودن نویسنده و ارتباط زنانهٔ نویسنده با شخصیت‌ها، خبری از توصیف‌های جنسی حتی در یک خط از داستان نیست و همه چیز در مرکزیت احساسات شخصیت‌ها می‌گذرد. از این جهت نمونهٔ بسیار موفقی از یک داستان امروزی است که بدون افتادن به دام روایت‌های بی‌پرده، توانسته است از پس روایت خودش بربیاید.

به نظرم این کتاب یک شاهکار ادبی است. نمی‌دانم آیا توان زنده ماندن در غربال تاریخ ادبیات را دارد یا خیر، ولی حداقل برای فضای هم‌روزگار ما کتابی خواندنی است. روایتی که کم از یک کتاب مردم‌شناسی ندارد.